واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران:
روایت تلخ زندگی یک زن زندانی؛ شوهرم معتادم کرد!
«عیبی ندارد، بچه است، صلاح و غیرصلاحش را نمی داند، چند ماه که بگذرد می چسبد به زندگی». اینها حرفهایی بود که هانیه می شنید و آهسته زیر چادر سفید عروس اشک می ریخت ولی هیچ کس توجهی به آن نداشت.
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، همه فکر می کردند این گریه ها از روی بچگی است. حالا سالها از آن روزها گذشته و هانیه به اتهام حمل و نگهداری مواد مخدر زندانی شده است. 51سال دارد و با این که می گوید سالهاست مواد مخدر راترک کرده اما هنوز ته ماندههایی از استعمال هروئین و کراک در چهره اش باقی مانده و دندانهایش سیاه و نامرتبش حکایت روزهایی است که با هروئین و کراک رفیق گرمابه و گلستان بوده است.
چند فرزند داری؟
آهی سرد می کشد و جواب می دهد: سه بچه از ازدواج اولم داشتم. اما پسر و دختر بزرگم همراه نوه و عروسم تصادف کرده و مردند. پسرم تازه صاحب بچه شده بود. حالا یک دختر از همان ازدواج اول و دو پسر از ازدواج دومم دارم.
کی ازدواج کردی؟
اولین بار سیزده سالم نشده بود که ازدواج کردم. شوهرم راننده کامیون بود. البته کامیون مال خودش نبود، فقط راننده بود. اخلاق خوبی نداشت.
به هر بهانهای کتکم می زد. کتکهای شدیدی که هنوز هم از فکر کردن به آن جانم به لرزه می افتد. 2تا بچه داشتم یک دختر و یک پسر، به خاطر اخلاق بد شوهرم مجبور شدم طلاق بگیرم.
با رضایت خودت ازدواج کرده بودی؟
نه یک روز که از مدرسه به خانه رفتم دیدم خواستگار آمده. پدرم مرد بداخلاق و خیلی جدی بود. حق نداشتم به تصمیمش اعتراض کنم. حتی وقتی با لباس عروس از خانه پدرم خارج می شدم با گریه به زبان بی زبانی گفتم که از این ازدواج راضی نیستم.
خیلی گریه می کردم. همه می گفتند عیبی ندارد، بچه است، صلاح و غیرصلاحش را نمی داند، چند ماه که بگذرد میچسبد به زندگی. البته نمی دانم وقتی خودشان می گفتند بچه ام، چه اصراری داشتند مرا به خانه بخت بفرستند؟ زندگی من با گریه شروع شد و با گریه هم تمام شد.
باز هم ازدواج کردی؟
بله، شوهر دومم برای دیدن خاله اش به محلمان آمده بود که مرا دید. خانه خاله اش دو خانه با ما فاصله داشت. او در بازار میوه کار می کرد. بعدها آن کار را به بهانه درآمد کم کنار گذاشت و می گفت خرید و فروش ضایعات درآمد بیشتری دارد اما کم کم فهمیدم موادمخدر هم خرید و فروش میکند و از این راه درآمدش را به دست می آورد.
تو هم از این طریق معتاد شدی؟
بله. اول تریاک مصرف می کردم و بعد کم کم به شیشه معتاد شدم.
بچه هایت چند سال دارند؟
دخترم 20ساله و پسرهایم 11 و 7ساله هستند.
کی معتاد شدی؟
از حدود 10 سال پیش معتاد شدم.
چه شد که به اینجا آمدی؟
سه بار سابقه زندان دارم، بار اول ودوم به خاطر نگهداری از مواد شوهرم دستگیر شدم. چون در آن خانه بودم و اعتیاد هم داشتم، هربار ماموران می آمدند من هم دستگیر می شدم. این بار با سه گرم کراک، 10تا پایپ (وسیله استعمال شیشه) و 40گرم تریاک در خانه دستگیر شدم که چون شوهرم خانه نبود و من هم معتاد بودم و هم سابقه دار، همه گردن خودم افتادو به جرم نگهداری از مواد مخدر زندانی شدم.
چه حکمی برایت صادر شده؟
چهار سال ونیم حبس و 2میلیون تومان جریمه.
بچه هایت کجا هستند؟
دخترم در نظام آباد یک خانه کوچک اجاره کرده و با پسرهایم با هم زندگی می کنند. معلوم نیست شوهرم کجاخودش را مخفی کرده، شاید یک جایی دنبال مصرف مواد است یا زندان، نمی دانم، فقط این را می دانم که من به گناه نکرده به زندان افتادم.
چه کسی خرج زندگی بچه هایت را می دهد؟
دوستانم، از وقتی زندانی شدم چند نفر از دوستانم به کمک بچه هایم آمده اند تا بتوانند نان بخور و نمیری داشته باشند و زندگی کنند!
خانواده ات به بچه ها کمکی نمی کنند؟
پدرم که کارگر بود و فوت کرد. برادر ندارم ولی سه خواهر بزرگتر از خودم دارم که به زور دستشان به دهانشان میرسد و یکی باید شکم خودشان و بچه هایشان را سیر کند.
تاریخ انتشار: ۰۴ اسفند ۱۳۹۲ - ۲۳:۱۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 54]