تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دانايى سرآمد همه خوبى‏ها و نادانى سرآمد همه بدى‏هاست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834994306




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ماجرای چادر من و معجزه ی آن در زندگیم


واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز:
ماجرای چادر من و معجزه ی آن در زندگیم
منی که چقدر از نگاه با نامحرم وهم صحبتی با آنان فراری بودم و چه حساسیت هایی به رابطه های آنچنانی داشتم کارم به جایی رسیدکه همزمان با دو تا پسر دوست شدم و خیلی راحت آن همه عفت و حجب وحیا را زیر پا گذاشتم.
به گزارش نامه نیوز به نقل از باشگاه خبرنگاران، من دریک خانواده ی مذهبی بزرگ شدم خانواده ی مادری ام همه چادری هستند امّا خانواده ی پدریم بعضی از دختران با مانتو و پوشش امروزی ظاهر می شوند. پدرم حساسیت خاصی نسبت به پوشش و چادر دارد امّا زمان انتخاب چادر به عهده ی خودم گذاشته بودند.

کلاس اول راهنمایی بودم که اولین روز مدرسه با چادر رفتم وآن هم یک دلیل داشت, یک دوست صمیمی داشتم که از اول ابتدایی صمیمیت خاصی بینمان برقرار بود قبل از رفتن به مدرسه به من گفته بود که قرار است چادر بپوشد من که آن روزها در آن سن معنای واقعی چادر را نمیدانستم بهتر است بگویم به تقلید از دوستم برای اینکه وقتی با هم هستیم شبیه هم باشیم چادر پوشیدم خانواده ام مخالفتی نداشتند امّا عمه هایم سخت جبهه گیری کردن که تو سنت پایینه برای چی انقدر خودتو محدود کردی و ...

من کاری به این حرفا نداشتم پوشیدن چادر خصوصاً درآن دوران که کمتر کسی را با چنین پوششی می دیدم برایم لذّت خاصّی داشت که باعث می شد خیلی راحت از کنار نیش و کنایه ها عبور کنم.

و به همین شکل گذشت تا سال سوم راهنمایی که آخرین سالی بود که درکنار بهترین دوستانم قشنگترین لحظات بندگی را تمرین می کردم..

سال اول دبیرستان من بودم و یک مدرسه جدید و دوستان جدید...

واااای خداااای من..یک لحظه غفلت..یک لحظه تردید..چه میکنه با آدم.... شنیدین میگن: « نیش دوست از نیش عقرب بدتر است/پس بزن عقرب که دردش کمتر است» دقیقاً بلایی سرم اومد که تازه به معنای واقعی این عبارت پی بردم..

بله! رفتن به دبیرستان جدید همانا و آشنایی با دوستان ناباب همان..

منی که چقدر از نگاه با نامحرم وهم صحبتی با آنان فراری بودم و چه حساسیت هایی به رابطه های آنچنانی داشتم کارم به جایی رسیدکه همزمان با دو تا پسر دوست شدم و خیلی راحت آن همه عفت و حجب وحیا را زیر پا گذاشتم. نمیدانم به چه قیمتی، فقط میدانم تاوان یک لحظه غفلت و دل سپردن به هوا و هوس بود

دیگر از آن حجاب و چادر سرکردن واقعی خبری نبود؛ آرایش آنچنانی، شال یا مقنعه یک متر عقب رفته و ... غافل از زشتی کارم روز به روز بدتر میشدم، نمازم آخروقت شده بود و حتی اگر هم قضا میشد اهمیت چندانی برایم نداشت..

تا اینکه آن روز رسید..

روزی که یک شبه همه ی زندگیم را دگرگون کرد..

ایّام فاطمیّه بود که من بی تفاوت مثل دیگر روزها سرگرم کارهای اشتباهم بودم از جمله قرار با نامحرم

قبل از اینکه بگویم چه اتفاقی افتاد این را توضیح بدهم که پدرم به شدت مذهبی و تعصبی بودند و من خانواده بااعتباری داشتم مخصوصا که شغل پدرم شرکتی بود و خیلی حساس. خلاصه اگر پدرم متوجه این جور روابطم می شد حتما مرا از خانه بیرون می کرد و نمی دانم چه بر سر خودش می آمد...

این ها را می دانستم اما نمی دانم چرا همه چیز برایم عادی شده بود انگار مطمئن بودم هیچ چشمی مرا نمی بیند اما آن روز یکی از دوستان قدیم ( البته نه صمیمی، دورادور سلام وعلیکی داشتن) مرا با پسری دید

واااای آن روز... همه ی آبروی چندین و چندساله ام در خطر بود...

انگار تازه متوجه زشتی کارم شده بودم...

وااااای، آن روز هزار بار مردم و زنده شدم تا شب شد

شب شهادت حضرت زهرا بود...

خودم در خانه تنها بودم یکی ازهمسایه هایمان روضه داشت خانواده ام رفته بودن روضه...

من هم توی حیاط نشسته بودم تا مداحی و روضه خوانی شروع شد. مداح روضه می خواند و من هم پشت در نشسته بودم باهرقسمت روضه اشک میریختم و ضجّه میزدم...

تا اینکه مداح اشاره کرد به لحظه ی سیلی خوردن مادر...

انگار یکی تو ذهنم بهم میگفت که تو هم یکی از اونها هستی تازیانه زدی به صورت زهرا خجالت بکش..

شدیداً گریه ام گرفته بود سرمو گذاشتم رو زانوهام...

خودم تنها بودم بهترین فرصت برای خلوت عاشقانه با خدا بود

رفتم وضو گرفتم و سجاده ی بندگی ام رو پهن کردم نشستم روی سجاده و تا تونستم اشک ریختم و با بی بی دردل کردم خانوم رو قسم می دادم به چادر خاکیش, به صورت نیلیش که آبرومو حفظ کنه که دیگه نذاره گناه کنم..

همون شب بود که نذر کردم و به بی بی قول دادم اگه آبرومو پیش خانوادم حفظ کنی، ضامنم بشی پیش خانوادم سرافکنده نشم قول میدم این چادرمشکی رو که برای دختران مسلمان به یادگار گذاشتی تا عمر دارم از سرم درنیارم و یه چادری واقعی بشم

نمیدونم چرا یه دفعه این نذر به ذهنم رسید شاید خواسته ی خود بی بی بود نمیدونم. ولی نذر کردن من همانا و اجابت به موقع حضرت زهرا همان..

همان شفاعتی که منتظرش بودم یک شبه، شب شهادت مادر, در آن خلوت عاشقانه با خدا شامل حالم شد دلم آروم شد و من از این رو به آن رو شدم .

لحظه ای که همه آبروی چند ساله ام را در خطر می دیدم با ستّارالعیوبی خدا و به وساطت مادرم حضرت زهرا برای همیشه پرونده اش بسته شد و من از همان لحظه دیگر آن آدم سابق نبودم، شدم یک دختر چادری واقعی که همه برای محجبه بودنش او را الگو می گیرند .

دیگر با آن جوراب های نازک و مانتوهای کوتاه و مقنعه های گشاد برای همیشه خداحافظی کردم. خیلی حواسم جمع تر شده بود.به مرحله ای رسیده بودم حتّی اگر آستین مانتویم بلند بود تا ساق دست نمی گذاشتم خیالم راحت نبود. کفش هایم از حالت پاشنه دار و صدادار به کفش های راحتی و بی صداتبدیل شده کردم و آرایش های غلیظ و عطرو ادکلن های تند وتیز رو برای همیشه کنار گذاشتم.

خیلی ازنگاه ها نسبت به من بهت آور شده بود حتی مادرم هم خیلی در برابرم جبهه می گرفت مثلا می گفت تو که آستین مانتوت بلنده برای چی ساق می پوشی؟ و خیلی ازحرفای اینچنینی از اطرافیان...

چند خواستگار داشتم که از لحاظ شغلی و مالی امتیاز ویژه ای داشتند اما یکی ازشرایطشان این بود که من گه گاهی بامانتو بیرون بروم اما من به شدت مخالفت کردم و جواب منفی دادم و همین باعث دلخوری شدید بین من و خانواده ام به خصوص مادرم شد..

یه روز یکی ازهمکلاسی ها ازم پرسید فلانی تو که اینجوری نبودی چی شده یه دفعه عوض شدی؟ گفتم که هیچی نپرس که یه رازه... ازطرف فامیل هم به شدت مورد انتقاد بودم چون درعروسی های آنچنانی که همراه با رقص و موسیقی های حرام بود شرکت نمی کردم. همین عامل باعث شده همه جبهه بگیرن و مدام گذشته ام رو به رخم بکشن وقتی از گذشته ام بهم می گفتند انگار آتیشم میزدن از نظر روحی خیلی زجر می کشیدم اما خب به انتخاب راه درستم ایمان داشتم.

خیلی تلاش کردم که اعتماد خانواده ام رو به خودم جلب کنم مخصوصا با انتخاب دوستان خیلی خوب و محجبه و درس خواندن به طور جدی به حدی معدلم به مرز20 رسید و نمازاول وقت و در همه حال خیلی از خدا کمک می خواستم. حقیقتش با سرزنش هایی از جانب خانواده و فامیل که عذابم میداد به نظرم زمان زیادی برد تا تونستم جایگاه جدیدم رو در خانواده تثبیت کنم اما بالاخره تمام شد و با اطمینان می گم آن سختی ها ارزشش را داشت.

من تصمیم داشتم اگر تا آخر عمر آن سختی ها ادامه پیدا کند هم از تصمیم خودم برنگردم اما به مرور همه ی نگاه ها عوض شد نه اینکه عادی شود نه! باور کنید خدا چنان آبرویی به من داد که تبدیل به فرشته ای شدم که زبان زد خاص و عام است...

الآن 5 سال از توبه ی آن شب می گذره و من هر شب خدا رو به ستارّالعیوبی اش قسم میدم که پرده از اعمال زشتم برنداره و مراقبم باشه تا زمانی که روز محشر با لبخند رضایت حضرت زهرا سلام الله علیها روبه رو شوم؛ با مهر تأیید بر اعمالم که من هم شیعه ی واقعی و امانتدار خوبی برای ارثیه اش بوده ام...




1392/11/16





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نامه نیوز]
[مشاهده در: www.namehnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 31]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن