تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 10 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):سه چیز از نشانه های یقین هستند: کوتاهی آرزو، اخلاص در عمل، بی رغبتی به دنیا
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819542081




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

رامیز قلی اف: آنقدر ساز زده ام حتی ذهنم تاول زده!


واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: رامیز قلی اف: آنقدر ساز زده ام حتی ذهنم تاول زده!

رامیز قلی اف: آنقدر ساز زده ام حتی ذهنم تاول زده!

جشنواره بین المللی موسیقی فجر یک اتفاق بزرگ به حساب می آید و آرزوی من این است که باز هم بزرگ تر شود و از گروه های بیشتری از کشورهای خارجی دعوت کنند تا ایران و فرهنگش را به جهانیان معرفی کنند.









رامیز قلی اف چهره شناخته شده و محبوبی در میان موسیقی دوستان در ایران است. بنابراین فردای آن شبی که نخستین اجرای این نوازنده برجسته تار اهل جمهوری آذربایجان را در تالار ایوان شمس دیدیم در تکاپوی گفت وگویی متفاوت با او برآمدیم. گفت وگوی متفاوت الزامات خودش را دارد: پس باید یک شبه در مورد موسیقی ای که تاریخچه یی به قدمت یک قوم دارد و سرزمینی که به لحاظ تاریخی و سیاسی دستخوش فراز و فرودهای فراوان شده بود، اطلاعات مان را تکمیل می کردیم. صبح روز دوشنبه در هتل بزرگ تهران، به همراه جمال رحمتی در نقش مترجم، با یک بغل اطلاعات در مقابل مردی نشستیم که نوای موسیقایی سازش روی بسیاری تاثیر گذاشته است. از او از تار آذربایجان پرسیدیم. از اجرای متفاوتش در جشنواره، از گروهی که به همراه خودش از تلویزیون دولتی باکو به تهران آورده بود. پشت درهای شلوغ ترین هتل مرکز تهران، در حالی که باران با شدت می بارد، شب رو به پایان است. عده یی از علاقه مندان رامیز قلی اف گرد او جمع شده اند و با او گرم صحبت هستند. بزرگ ترین نوازنده تار آذربایجان سعی دارد به تمام سوالات و ابراز احساسات آنها به دقت پاسخ دهد. پیرمرد خودش بهتر می داند که وقت چندانی برای این رودررویی ندارد و خورشید که طلوع کند او با تصویری از تهران بارانی ایران را به سمت خانه اش در باکو ترک خواهد کرد. روزنامه«اعتماد» به بهانه اجرا در بیست و نهمین جشنواره موسیقی فجر با رامیز قلی اف گفت و گویی را انجام داده است که در ادامه می خوانید:در اجرای امسال شما در جشنواره بین المللی موسیقی فجر ارکستر ملی تلویزیون دولتی باکو شما را همراهی کرده اند. با توجه به اینکه در اجراهایی که با آنسامبل های کوچک تر دارید، حس و حال اصلی موسیقی شما و سازتان بیشتر درک می شود، چرا تصمیم گرفتید برای این اجرا این ارکستر شما را همراهی کند؟به نظر من این گروه بسیار حرفه یی هستند چون پله پله رشد کرده اند و به پختگی کافی در نوازندگی شان رسیده اند. البته آذربایجان ارکسترهای متفاوتی دارد. به عنوان مثال ارکستر مجلسی، ارکستر ملی و... یکی از این ارکسترها هم ارکستر تلویزیون باکو است که من را در این اجرا همراهی کرده اند. من با همه ارکسترهای آذربایجان ساز زده ام و می زنم اما این نخستین باری است که با ارکستر تلویزیون باکو به روی صحنه می روم اما از هر جهت به این گروه اعتماد دارم چون به عقیده من تنها نوازندگی و اجرا ملاک نیست. نوازنده یی که به یک کشور دیگر می رود باید با فرهنگ و تمدن آن کشور آشنایی داشته باشد. نوازنده هایی که در این اجرا من را همراهی کرده اند به خوبی توانسته اند نظر من را در این زمینه جلب کنند و من هم ترجیح دادم در این سفر با آنها اجرا داشته باشم.توجه شما به نسل جوان و هنرمندان کم سن و سال هم در این اجرا جالب بود. به عنوان مثال آن خواننده نوجوانی که در دو بخش در کنسرت حضور پیدا کرد و قطعات ضربی و آوازی خواند یا پوریا خادم که به عنوان نوازنده پیانو در بخش هایی شما را همراهی می کرد. چطور تصمیم گرفتید که از این دو هنرمند جوان استفاده کنید؟در آذربایجان از هر خانه یی که صدایی می آید در را که باز می کنید یک خواننده از آن خانه بیرون می آید. من در آذربایجان شاگردان زیادی دارم. شاگردانی دارم که سن شان از من- که نزدیک به 70 سال دارم- بیشتر است. به بیان بهتر هم شاگرد 80 ساله دارم و هم شاگرد هشت ساله. شاگردانی که از من بزرگ تر هستند گاهی اوقات به من استاد می گویند و گاهی اوقات می گویند پسرم. اما من برای همه آنها به یک اندازه انرژی می گذارم. به هر حال همه از یک نقطه شروع می کنند و به مقصد می رسند اما آنچه زنده می ماند فرهنگ و هنر است. کسی که سن کمی دارد بیان خاص خودش را دارد اما آن کسی که موهایش را در راه موسیقی سپید کرده با موسیقی اش به درد دل با جوانان می نشیند و از آینده آنها می گوید. در اصل هنرمند حرفش را با ساز و هنرش می زند. با آوردن علی حاجی زاده (خواننده نوجوان گروه) خواستم ثابت کنم که چشمه هنر هنوز هم آب دارد و ما به زور در آن آب نمی ریزیم. این چشمه خودش جوشان است و هر وقت دست دراز کنید، می توانید به آب برسید چون پر برکت است. پوریا خادم هم مدت کوتاهی است که ساز می زند اما هنرش نشان دهنده استعداد خارق العاده او در نوازندگی است و آینده درخشانی پیش رو دارد. به هر روی باید به جوانان با استعدادی مثل او توجه ویژه یی داشت.در جمهوری آذربایجان هر ساله جشنواره های متعددی در زمینه موسیقی اجرا می شود که یکی از این جشنواره ها، جشنواره مُقام است که در سطح بین المللی مخاطب دارد. شما به عنوان یک موزیسین جشنواره موسیقی فجر را در قیاس با جشنواره مُقام چطور ارزیابی می کنید؟من در فستیوال های زیادی شرکت کرده ام. مثلافستیوال موسیقی شناسان در سمرقند، فستیوال راه ابریشم در ژاپن، فستیوال های متعددی در شهرهای مختلف ترکیه مثل ازمیر، استانبول و آنکارا، فستیوالی مختص موسیقی فولکلور در امریکا که من و عالیم قاسیم اف در آن شرکت کردیم و فستیوال های دیگری در سوریه، الجزایر، مراکش، لبنان، فرانسه و... اما باید بگویم که همه این فستیوال ها تبدیل به مکانی برای تبادل فرهنگ شده اند.در آذربایجان هر ساله فستیوال های زیادی در زمینه موسیقی برگزار می شود. مثلاهمان طور که اشاره کردید جشنواره مُقام، جشنواره بین المللی سمپوزیوم علمی موسیقی، فستیوال «اوزیر بی»، جشنواره بین المللی موسیقی کلاسیک، جشنواره بین المللی موسیقی جز، فستیوال موسیقی« راستراپوویچ»، فستیوال موسیقی عاشیقی و... همه این جشنواره ها به شناساندن فرهنگ و تمدن آذربایجان و در عین حال، به جهانی شدن اش کمک می کنند. با در نظر گرفتن این زمینه ها جشنواره بین المللی موسیقی فجر که بیست و نهمین دوره اش را می گذراند، همتایی ندارد. در این فصل در ایران تنها یک جشنواره موسیقی برگزار نمی شود بلکه جشنواره هایی مثل تئاتر، فیلم و... همزمان برگزار می شوند و این جای خوشحالی دارد. به عقیده من برای شناخت یک ملت باید قبل از تاریخ به فرهنگ و هنر آن مملکت رجوع کنیم. از این رو جشنواره بین المللی موسیقی فجر یک اتفاق بزرگ به حساب می آید و آرزوی من این است که باز هم بزرگ تر شود و از گروه های بیشتری از کشورهای خارجی دعوت کنند تا ایران و فرهنگش را به جهانیان معرفی کنند. مردم بسیاری از کشورها هنوز ایران را نمی شناسند به همین دلیل مسوولان باید از گروه های مختلف در این کشورها دعوت کنند تا به ایران بیایند و فرهنگ غنی و مردم ایران را ببینند. ایران در کنار مصر و عراق (تمدن بین النهرین) یکی از سه تمدن باستانی جهان است. به همین دلیل باید در این زمینه فکر و انرژی گذاشت و آن را گسترش داد تا کسانی که به ایران می آیند ببینند ایرانیان مردم اشغالگری نیستند و به خاک و منافع و منابع هیچ کشوری چشم ندوخته اند. باید به ایران بیایند تا این واقعیت ها را از نزدیک ببینند.شما نوای تار آذربایجانی را در دنیا جهانی کرده اید در حالی که برای این کار هرگز سعی نکردید از موسیقی اصیل خودتان دور شوید و محتوا را فدای تکنیک کنید. بدون شک جهانی شدن یک هنر آرزوی هر هنرمندی است. در ایران هم هنرمندان مختلفی سعی بر این دارند با تلفیق موسیقی ایرانی و غربی قدم در راه جهانی شدن بگذارند. فکر می کنید یونیورسال شدن یک هنر نیازمند چه المان هایی است؟همه ما هنرمندانی که سعی در جهانی شدن هنرمان داریم با هم در این زمینه همفکر هستیم و باید به هم کمک کنیم چون اگر ضعفی در کار هنری مان وجود داشته باشد ما را از مقصد نهایی مان دور می کند. برای اینکه این اتفاق رخ دهد زمان و تلاش بسیاری لازم است. شکر خدا ایران مثل 40-30 سال قبل نیست. الان برای علمی کردن موسیقی و به نت درآوردن آن انرژی و زمان زیادی می گذارند و برای قطعاتی که نواخته می شوند نت ها و مکتوبات نوشتاری موجود است. من هم سعی کرده ام در این زمینه به ایران کمک کنم. مثلادر سال 1991 من برای نوازندگان تار در ایران کتابی به زبان فارسی نوشتم و قطعات و تصانیف زیادی را به خط نت درآوردم و برای ساز تار تنظیم کردم. در نهایت هم بدون هیچ چشمداشتی در اختیار هنرمندان ایران در تبریز، اردبیل، ارومیه، زنجان، تهران و... قراردادم. الان هم در ایران نوازنده هایی مثل کیوان ساکت را داریم که با امکانات تکنیکی بسیار بالایی ساز می زنند و من خوشحالم که با او در شهرهایی مثل تهران، کرمانشاه و تبریز برنامه اجرا کردم. پس باید جهانی شد. تار شیراز صدای خاص خودش را دارد اما باید بتواند خودش را با موسیقی غربی تطبیق دهد. یک ساز باید این قابلیت ها را داشته باشد اما از طرف دیگر هم تلاش لازم است. من آنقدر که ساز زده ام و در این راه انرژی گذاشته ام دست ها و حتی ذهنم تاول زده است. من از سال 1992 به ایران آمده ام و تنها دو بار توانسته ام جاهایی از ایران را ببینم. درست هم همین است چون ما در سفرهایمان مدام در حال تجربه کردن و کسب اطلاعات جدید هستیم. مثلادر سفر امسال ما به ایران مرا به موزه موسیقی بردند و من خیلی خوشحال شدم دولت ایران چنین مرکزی را تاسیس کرده و به موسیقی اختصاص داده است. به هر روی باید تمام هم و غم خود را جمع کنیم تا هنرمان را به جهانیان معرفی کنیم چون شعر و غزل و... همه خاستگاه شرقی دارند و از شرق به دنیا صادر شده است اما غرب این هنر را از ما گرفته، غربی کرده و دوباره به ما برگردانده است.در هر کشوری نسل جوان موزیسین ها فاصله زیادی با موزیسین های قدیم خود گرفته اند. این اتفاق در جمهوری آذربایجان به گونه دیگری هم تشدید شده است. پس از فروپاشی شوروی به نوعی تجدد خواهی در لایه های مختلف زندگی فرهنگی - اجتماعی مردم وارد شد. چنان که می بینیم موسیقی پاپ و... همانند ایران موسیقی اصلی مردم شده است. البته هر چند هنوز هم هنرمندانی مثل شما هستند که پایه های موسیقی ردیف دستگاهی را حفظ کرده اند اما این رویه نو خواهی را در هنر موسیقی کشورتان چطور ارزیابی می کنید؟در حال حاضر جوان هایی هستند که چون دانش کافی ندارند، طی کردن مسیر کلاسیک (قدیم) را برای فراگیری موسیقی قبول ندارند. موسیقی مدرن باید به گونه یی باشد که خللی در موسیقی سنتی ایجاد نکند. درست و اصولی نواختن کار دشواری است. به عنوان مثال من در 12 کشور مثل اتریش، ترکیه، لهستان، اسلوواکی و... بوده ام و با سازهای غربی و ارکستر همنوازی داشته ام اما وقتی آثار آنها یا خودمان را می نواختم همه متعجب می شدند و مرا تشویق می کردند. الان متاسفانه نوازنده های ما می خواهند موسیقی اسکاتلندی یا انگلیسی را از خود نوازنده اسکاتلندی بهتر بزنند. این کار امکان پذیر نیست چون از ریشه های فرهنگی آن کشور دور است. مثلاآهنگساز بزرگ آذربایجان، فکرت امیروف، سمفونی های شور و کرد افشاری را به نت در آورد و در بوستون امریکا اجرا کرد. بعد از آن اجرا تمام ارکستر آنچنان به وجد آمده بودند که همه ایستادند و او را تشویق کردند. فکرت امیروف تارش را با خود برده بود و با سازش به روی سن رفت و آن را مردم نشان داد و در مقابلش سر خم کرد. تجدد یعنی استفاده از ریشه های ملی. اشکالی ندارد که هنرمندی «جز» بزند اما باید به ریشه های خودش توجه داشته باشد. الان متاسفانه موسیقی به شکلی در آمده است که من وقتی آنها را می شنوم به خانه می روم و با زنم دعوایم می شود(به شوخی!) اصلاخوابم نمی برد. موسیقی باید در وجود آدمی نفوذ کند. در اصل من معتقدم موسیقی باید در فکر و ذهن و قلب آدمی اثر بگذارد نه روی پای او.یکی از ویژگی های موسیقی اصیل آذربایجان استفاده از مضامین اساطیری و اجتماعی در قالب موسیقی است. چنان که هر شعر عاشقانه در پس زمینه خود اشاره به داستانی بر اساس قیام مردم علیه ظلم و ستم دارد. به عنوان مثال «ساری گلین». این در حالی است که در موسیقی ایرانی اغلب از غزل های عاشقانه استفاده می شده و در دوره انقلاب مشروطه مضامین اجتماعی به شعر وارد شد که هنوز هم چندان مورد استفاده قرار نمی گیرد. شما این مساله را وجه تمایزی بین موسیقی ایرانی و آذربایجانی می دانید یا نه؟باید جست وجو و ریشه ها را پیدا کرد. اگر اپرای «کوراوغلو» نوشته شده به این دلیل است که ریشه در فرهنگ و تمدن ما دارد. در این اپرا مد گردی در سه دستگاه اتفاق می افتد. در «ساری گلین» هم همین طور. در اصل ردیف موسیقی دستگاهی آن قدر بزرگ است که هیچ کس نمی تواند چیزی شبیه به آن پیدا کند. اورجینال بودن به این معناست. در ایران چه موسیقی ای می توان خلق کرد که از ردیف بالاتر باشد؟ به همین دلیل باید آثار بیشتری بر پایه ردیف خلق کرد. ما در آذربایجان قطعاتی مثل کوراوغلو، لیلی و مجنون، عاشیق غریب، اپرای سوویل و... را داریم که همه بر مبنای ردیف هستند. مثلاسمفونی لیلی و مجنون حدود صد سال است که اجرا می شود اما هنوز هم مردم برای دیدنش به سالن های موسیقی می روند. باید کارهایی نظیر این انجام داد تا قدمت فرهنگ و تمدن یک جامعه نشان و اشاعه داده شود. پول و سرمایه به عقیده من باید در حیطه هنر هزینه شود. علم و فرهنگ و هنر نیازمند توجه و سرمایه گذاری است. حضرت محمد (ص) هم فرموده اند بسط و گسترش و مطالبه علم مثل عبادت است.اتفاقا یکی از ویژگی های بارز موسیقی آذربایجان همین مد گردی های متداولی است که در سر تاسر قطعه حس می شود. این مد گردی ها در موسیقی ایرانی با ظرافت بیشتری انجام می شود یعنی نوازنده برای رفتن از یک دستگاه به دستگاه دیگر سعی می کند اشاره هایی به نت های شاهد و اصلی دستگاه دوم داشته باشد تا گوش مخاطبان را با نوای آن دستگاه آشنا کند اما در مورد موسیقی آذربایجان اینچنین نیست و مد گردی ها با تغییرات یک باره یی دستگاه ها اتفاق می افتد...برای این کار باید دانش کافی داشته باشیم. پسر من رهبر ارکستر سمفونیک مسکو است و در تاریخ بی سابقه است که یک پسر آذری 30 ساله رهبر ارکستر سمفونیک مسکو شود. دلیل اینکه او به چنین جایگاهی رسیده این است که من از بچگی زیر بال و پر او را گرفته ام و موسیقی مقامی، موسیقی کلاسیک و ارکستراسیون را با او کار کرده ام تا به این درجه از دانش و سواد برسد. از طرف دیگر من از طرف ریاست جمهوری هر ماه 1500 دلار با احترام به من می دهند. من آن پول و باقی پول هایی را که دارم به ایوب (پسرم) اختصاص داده ام که در راه فراگیری موسیقی از آن استفاده کند. چندی پیش پسرم به من گفت که می خواهد برای ادامه تحصیل به وین برود و برای این کار 24000 دلار لازم دارد من به محض اینکه ذوق و شوق او برای فراگیری بیشتر موسیقی را دیدم 30000 دلار از بانک گرفتم و به او دادم که هم در وین تحصیل کند و هم کنسرت ها و اپراهای و تئاترهایی که لازم است ببیند را از دست ندهد. من همیشه سعی کردم به عنوان یک پدر حامی مالی و فکری فرزندم باشم. او هم الان در روسیه به جایگاهی که می خواست رسیده است و رهبر یکی از سه ارکستر ملی روسیه است. جوانان ما باید حامی و الگوی درست داشته باشند. من به تمام کارهایی که در طول عمرم انجام داده ام ایمان دارم و همیشه سعی کرده ام راه درست را انتخاب کنم. من از سال 1954 تار می زنم (حدودا 60 سال) اما هر روز با ساز زدنم عبادت می کنم.










این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 41]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن