واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
فرهنگ و ادب > بازار نشر
اثر برنده جایزه اندرسن به دست بچههای ایرانی رسید
کتاب «پدر ِ اسلاگ» نوشته دیوید آلموند برنده جایزه هانس کریستین اندرسن، با ترجمه نسرین وکیلی توسط انتشارات آفرینگان، منتشر و راهی بازار نشر شد.
به گزارش خبرنگار مهر، دیوید آلموند نویسنده این کتاب، چهره شناخته شده انگلیسی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان است که در سال 2010 برنده جایزه جهانی هانس کریستین اندرسن شد. این نویسنده در شهری مشرف به رودخانه تاین بزرگ شده و دوران کودکیاش را گذرانده است. آلموند درباره کتاب «پدر اسلاگ» میگوید: «فضای داستان پدر اسلاگ درست وسط شهری است که من در آن بزرگ شدهام و برایم بسیار عزیز است. دو کاراکتر کودک داستان بسیار شبیه من و همکلاسیام هستند. دوباره کار کردن با مککین برایم جذابیتهای بسیاری دارد، به خصوص این که میبینم تصاویر او فوقالعاده معانی و لایههای جدیدی به داستان اضافه کرده است. «پدر اسلاگ» دومین کتابی است که این نویسنده در آن با دیو مککین همکاری میکند. همانطور که اشاره شد، نقاشی تصاویر این کتاب به عهده دیو مککین بوده است. مککین در عرصه تصویرگری کتاب، جوایز زیادی از جمله اسمارتیز، نیویورک تایمز و جایزه کتاب مصور سال را دریافت کرده است. کتابهای «کورالاین» و «گورستان» نوشته نیل گیمن دو کتاب از میان کتابهای زیادی هستند که این تصویرگر، برای بچهها تصویرگری کرده است. اسلاگ، کودکی است که به زندگی بعد از مرگ اعتقاد دارد. پدر اسلاگ از دنیا رفته و او فکر میکند آن مرد ژولیده که بیرون مغازه قصابی نشسته برای آخرین بار آمده تا اسلاگ را ببیند! اما همکلاسی اسلاگ، دیوی باور نمیکند و متقاعد نشده است. کتاب «پدر اسلاگ» در سال 2010 با عنوان اصلی «Slog's Dad» توسط انتشارات واکر بوکز، منتشر شده است.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم: بعد از آن، همهچیز به سرعت اتفاق افتاد. در بیمارستان شست پایش را بریدند، بعد تا مچ پا، و بعد تا نصف رانش را. اسلاگ میگفت مادرش حدس میزند که میکروب از سطل زبالهها بهش سرایت کرده. اما مادر من میگفت که همهاش به خاطر سیگار است که میکشد. هرچه بود، مثل این که دکترها جلوی پیشرفت بیماری را گرفتند. یک پای فلزی برایش گذاشتند و او را به خانه فرستادند. البته سر و کار داشتن با زبالهها هم تمام شد. از آن به بعد کارش این شد که بیرون، روی دیوار کوتاه باغچه بنشیند. بیشتر وقتها خانم میکلی پیش او مینشست و با هم گل سرخهایشان را بو میکردند و گپ میزدند و میخندیدند و قلپ قلپ چای میخوردند. پدر اسلاگ پای جدیدش را به رهگذرها نشان میداد و میگفت: «وقتی به بهشت بروم، دوباره پای قبلیام را به من برمیگردانند.» اگر کسی از او میپرسید که دنبال کار است یا نه، میخندید و جواب میداد: «کار؟ تو همین راه رفتن معمولی لعنتی هم کلی مشکل دارم.» و شروع میکرد به خواندنِ «ایمان پدرانمان» و مردم لبخند میزدند. آن وقت یک نقطه سیاه روی شست پای دیگرش پیدا شد. دکترها آن انگشت را هم بریدند و شروع کردند به تکه تکه بریدن پای او. اسلاگ میگفت: «عین این است که دارم توی یک فیلم وحشتناک زندگی میکنم.» این کتاب با 64 صفحه مصور رنگی، شمارگان هزار و 650 نسخه و قیمت 6 هزار تومان منتشر شده است.
۱۳۹۲/۱۱/۱۸ - ۱۰:۲۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 63]