محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830948498
همسر اعدامیِ زنده شده: بدبختی بد دردیست |گفتوگو|
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
هنوز وقتی صحبت از شب اعدام میشود، تنش بهلرزه میافتد و بغض گلویش را میگیرد. هرچند علیرضا -اعدامی نجاتیافته بجنوردی- دیگر خطر مرگ را احساس نمیکند، اما همچنان در زندان است و خانوادهاش نیز در تنگنا قرار دارند. همسر ۳۲ سالهٔ او در گفتوگویی که در ادامه آمده از وضعیت زندگی خود و همسرش گفته است. جام جم سرا: همسر علیرضا، همراه سهفرزندش در محلهای فقیرنشین خارج از شهر بجنورد زندگی میکند و تحتپوشش «کمیته امداد» است. او میگوید صاحبخانه، عذرش را خواسته، پسرش ترک تحصیل کرده و شوهرش دچار فراموشی شده است. * وقتی به شما خبر دادند شوهرتان زنده است چه احساسی داشتید؟
**واقعا فکر نمیکردم که اولین سوالتان این باشد. همه تنم دارد میلرزد. خیلی حالم بد شد. هنوز هم وقتی یاد آن روز میافتم انگار میمیرم و زنده میشوم. اگر بخواهم خوب احساسم را برای شما توضیح بدهم باید بگویم من هم با علیرضا اعدام شدم. یا نه بهتر است بگویم من و بچههایم با علیرضا اعدام شدیم. خیلی بد بود.
*میدانستی شوهرت حکم اعدام دارد؟
**این مساله پنهانی نبود. همه میدانستند که علیرضا محکوم به اعدام شده است. هر هفته به دیدنش میرفتم. البته بعضی هفتهها هم چون نمیتوانستم پول رفتوآمد را جور کنم، نمیرفتم. اما سعی میکردم مرتب ببینمش.
*میدانستید کی قرار است اعدام شود؟
**نه، خبر نداشتم. یکروز قبل از اعدام، علیرضا زنگ زد و گفت به زندان بیا. پرسیدم چه شده؟ گفت، نمیدانم رییس زندان گفته اگر دوست داری میتوانی خانوادهات را ببینی. انگار که قلبم از جا کنده شد. گاهی که به ملاقات شوهرم میرفتم، میدیدم وقتی بیخبر برای ملاقات صدا میزنند، یعنی قرار است حکم اجرا شود. بعد هم به ما گفتند هرکسی از خانوادهاش که دوست دارد میتواند علیرضا را ببیند. من و بچههایم با برادرشوهرم رفتیم. آنجا فهمیدیم که قرار است علیرضا فردای آن روز اعدام شود.
*در آن ملاقات درباره چهچیزی حرف زدید؟
**اصلا مگر میشود در آن شرایط حرف زد. برایش بمیرم. خیلی گریه کرده بود. من چشمهای علیرضا را میشناسم. قرمزقرمز شده بود. گفت، مرا از«بند» صدا کردند و دیگر داخل نبردند. گفتند باید در انفرادی باشی. بعد هم فهمیدم قرار است حکم اجرا شود. البته سعی میکرد جلو ما خودش را کنترل کند. بچهها را بغل کرد، آنها را بو میکرد و میبوسید. با برادرش صحبت کرد. دست روی سرم کشید و من را هم بغل کرد. گفت، همه به کنار، اما تو بدان همیشه در قلب من هستی. خیلی دوستت دارم. به خاطر عشق تو هرکاری میکنم. آخر میدانید من و علیرضا خیلی همدیگر را دوست داشتیم. اصلا یک زن و شوهر خاص بودیم. گفتم، علیرضا نمیخواهم تو را از دست بدهم. گفت، گریه نکن من دیوانه میشوم. بعد خندید و گفت، ببین من میخندم، خدا هرچه بخواهد، همان میشود. وقتی داشت میرفت، انگار قلبم کنده شد. از وقتی از بیمارستان به زندان برده شده، چون دارو به اندازه کافی در دسترسش نیست و مثل بیمارستان از او مراقبت نمیشود، فراموشیاش بدتر شده است. هربار که میروم برایش توضیح میدهم که تو اعدام شدی، اما زنده ماندی *چطور متوجه شدید زنده مانده است؟
**آن شب تا صبح نخوابیدم. خودم را زدم و گریه کردم. بچهها خیلی حالشان بد بود. خیلی گریه میکردند. صبح که شد سیاه پوشیدیم و عزاداری را شروع کردیم. داییام رفت جنازه را تحویل بگیرد. ساعت حدود 9صبح بود که زنگ زد و گفت علیرضا زنده است. گفتم دایی چی میگویی، یعنی اعدامش نکردند؟ گفت چرا اعدام کردند، اما زنده مانده است. اصلا یک حالی بودم، باورم نمیشد. اسم اعدامی زندهشده را مسوول بیمارستان روی علیرضا گذاشته بود. وقتی داییام رفته و گفته بود آمدهام جنازه علیرضا ممقانی را تحویل بگیرم، به او گفتند، همان اعدامی زندهشده را میخواهی؟ او در بخش آیسییو است. داییام زنگ زد و گفت شوهرت زنده است. یعنی قدرت خدا را به چشم دیدم. عزا تبدیل به عروسی و جشن شد. به همه محله شیرینی دادم.
*وقتی شوهرت را دیدی چه حسی داشتی؟
**اصلا همین حالا که دارم برای شما میگویم، انگار دارم خواب میبینم. باورم نمیشد، بغلش کردم. اول حرفی نمیزد. به ما گفته بودند، ممکن است فلج شود، خودتان را برای هرچیزی آماده کنید. اما خدا را شکر خیلی بهتر شد.
*حالا شوهرت در چه وضعیتی است؟
**فراموشی گرفته. خیلی چیزها یادش نمیآید.
*یعنی یادش نیست که اعدام شده است؟
**حالا یادش نمیآید. هربار که به ملاقاتش میروم چند دقیقهای مثل غریبهها به من نگاه میکند.
*چطور با او صحبت میکنی؟
**خودم را معرفی میکنم میگویم علیرضا من زن تو هستم. خوب نگاه کن، دستم را بگیر. چندبار که میگویم، من را میشناسد. میگوید یادم آمد. میگویم علیرضا اینها بچههای تو هستند. دخترانت را نگاه کن. دوباره فکر میکند. بعد بچهها را یادش میآید. حافظهاش از بین رفته. از وقتی از بیمارستان به زندان برده شده، چون دارو به اندازه کافی در دسترسش نیست و مثل بیمارستان از او مراقبت نمیشود، فراموشیاش بدتر شده است. هربار که میروم برایش توضیح میدهم که تو اعدام شدی، اما زنده ماندی، بعد دوباره یادش میآید. حالت عادی ندارد.
*دکترها نگفتهاند چرا اینطور شده است؟
**میگویند به دو دلیل است، اول اینکه اکسیژن به مغزش نرسیده. بعد هم دچار شوک ناشی از اعدام است. میگویند، مراقبت زیادی لازم دارد تا خوب شود. به من میگویند 300میلیونتومان سند بیاور. یکی نیست بگوید، اگر این پول را داشتیم که شوهرم مواد نمیفروخت *چه کارهایی میشود برای بهبودیاش انجام داد؟
**باید او را از زندان بیرون بیاوریم تا بتوانیم درمانش کنیم. غذای خوب و مقوی بدهیم. در محیط خانه باشد تا ما را بیشتر یادش بیاید.
*وکیل علیرضا در مورد راهکار قانونی با شما صحبت نکرده است؟
*راهش این است که 300میلیونتومان «وثیقه» بگذاریم، بیرون بیاید. اما من هرکاری بکنم، نمیتوانم این سند را جور کنم. اصلا برایم ممکن نیست. آنقدر فقیر هستم که در خرج خانهام ماندهام.
*خرج خانهات را چطور تامین میکنی؟
**تحتپوشش «کمیته امداد» هستم. ماهی 60هزارتومان از آنجا میگیرم. یارانه هم میگیرم. با همین پول مجبورم هم خرجی خانواده و هم اجارهخانه را بدهم. هزینههای علیرضا هم هست.
*در حال حاضر خانهات کجاست؟
**خارج از بجنورد است. ما در حاشیه شهر زندگی میکنیم. از جایی که ما هستیم تا شهر با ماشین 20دقیقه راه است. بچههایم مجبور هستند، در شهر به مدرسه بروند. اما حالا یک هفته است که پسرم مدرسه نمیرود.
*چرا؟
**نمیتوانیم کرایه ماشین را جور کنیم. گفت، بگذار خواهرهایم درس بخوانند. اشکالی ندارد، من مدرسه نروم. بچهام فداکاری کرد. دوم دبیرستان است. خیلی درسش خوب است. اما پولمان نمیرسد. از جایی که ما هستیم تا جایی که پسرم به مدرسه میرود، باید 500تومان کرایه ماشین بدهد. همینطوری میشود روزی هزارتومان. نتوانستیم پولش را بدهیم. مثلا من خودم وقتی برای دیدن علیرضا میروم ششهزارتومان کرایه ماشینم میشود. هفته پیش گفتند، برایش دارو بخر. نسخه را به داروخانه بردم و دارو را خریدم. بعد هم دوباره به زندان برگشتم. پول داروها شد 11هزارتومان. من پول ندارم بدهم. به خدا هیچ پولی ندارم. برای خانهای که اجاره کردهایم، چهارمیلیونتومان پول پیش دادیم و 10هزارتومان اجاره میدهیم. صاحبخانه میخواست اجاره را بالا ببرد. خانه هیچ امکاناتی ندارد. در آشپزخانه حتی یک کابینت نیست و من ظرفهایم را در سبد میگذارم. البته اشکالی ندارد. سرنوشت من هم این بود. اما راستش صاحبخانه جوابم کرده و میگوید باید بروی یا کرایه را زیاد کنی. با این وضعیت چه باید بکنم؟
*دنبال خانه جدید رفتهای؟
**کدام خانه؟ دلت خوش است. صاحبخانه میگوید، نمیتوانم چهارمیلیونتومانت را بدهم که بروی. من هم یکونیممیلیونتومان قرض کرده بودم که بیعانه خانه دیگری را بدهم. اما صاحبخانه جدید گفت، یا همه پول را بده و بیا بنشین، یا پولت را پس میدهم. پول را پس گرفتم و دوباره به صاحبانش برگردانم. حالا صاحبخانه وسایلم را به حیاط ریخته و میگوید، اگر کرایه را زیاد نمیکنی برو. او برای آدم دیگری مواد جابهجا میکرد و پولش مال خودش نبود. مال کسی دیگر بود. وقتی او را گرفتند، خیلی فقیر شدیم *یعنی حالا شما در خیابان زندگی میکنید؟
**یکروز در خیابان بودیم. با سهبچه چه کنم؟ برادرم آمد و واسطه شد و به صاحبخانه گفت، بگذار چندماهی اینجا باشند تا جایی ارزانتر پیدا کنیم. انگار بدبختیهای من تمامی ندارد. این وسط به من میگویند 300میلیونتومان سند بیاور. یکی نیست بگوید، اگر این پول را داشتیم که شوهرم مواد نمیفروخت. ما از بدبختی به این روز افتادیم. نان شب نداریم بخوریم.
*شنیدهام کار میکنی؟
**وقتی علیرضا را بازداشت کردند، دیگر همان آبباریکه هم قطع شد. او برای آدم دیگری مواد جابهجا میکرد و پولش مال خودش نبود. مال کسی دیگر بود. وقتی او را گرفتند، خیلی فقیر شدیم. من در خانههای مردم کار میکردم. در این چهارسال، نگذاشتم آبرویش برود و خدایی نکرده به بدبختی بیفتیم. آبرویم را برد، اما آبرویش را حفظ کردم.
*چرا چنین کاری برای شوهرت کردی؟ چرا از او جدا نشدی؟
**ما عاشق و معشوق بودیم. علیرضا پسرخاله من بود. از همان نوجوانی دوستش داشتم. خیلی مرد بود. خدا سایهاش را از سرم کم نکند. خیلی دوستش دارم. عشق ما در فامیل معروف بود. حالا هم آبرویش را حفظ میکنم. از دستش دلخور هستم. اما دوستش دارم. علیرضا مرد چشمپاکی بود. خدا را شاهد میگیرم، چشم به ناموس یا مال مردم نداشت. من را هم خیلی دوست داشت. مرد باشرفی بود. اما خب، بدبختی، بد دردی است. آدم را به هر راهی میکشاند. با این حال دزد ناموس مردم نبود. حواسش به زندگیاش بود. این وضعیت برای من مثل مرگ است. دیگر نمیتوانم بنشینم که اینبار پسرم برای تامین خورد و خوراک ما مجبور شود، خلاف کند و بعد هم او را بگیرند و سرنوشتی مثل سرنوشت پدرش داشته باشد
*فامیل برای اینکه آواره نشوی کمکت نمیکنند؟
**هرکس به اندازه خودش گرفتار است و بدبختیهای خودش را دارد. بندگان خدا دست من را میگیرند. اما چقدر میتوانند این کار را بکنند؟ اگر بتوانم علیرضا را بیرون بیاورم و چندماهی در خانه به او رسیدگی کنم و بچهها دورش باشند، شاید فراموشیاش درست شود. اصرار دارم که پسرم درس بخواند. من که بدبخت شدم، اما میخواهم خدا سرنوشت آنها را مثل من نکند. بچهها اگر درس بخوانند، اینطوری نمیشوند. اگر پول داروهای علیرضا نبود، شاید میشد کرایه ماشین پسرم را بدهم. اما حالا نمیشود. حالا باز شکر که خدا علیرضا را به ما داد. آخر شما نمیدانید که علیرضا به من گفت، تو نگین زندگی من هستی. همهچیز را درست میکنم اما بنده خدا گرفتار شد.
*حالا چه خواستهای از مسوولان داری؟
**خواستهام این است حالا که لطف کردند و به او عفو دادند، یک کمکی به من بکنند، زندگی کنیم. علیرضا دیگر دنبال خلاف نمیرود. بیایند و وضعیتش را ببینند. خودشان دلشان بهرحم میآید. سرنوشت بچههای من را ببینند، متوجه میشوند علیرضا چرا موادفروش شد. چندماه دیگر صاحبخانه دوباره وسایلم را بیرون میریزد. آنوقت توقع دارید من چه بکنم؟ حالا که خدا خواست و شوهرم زنده ماند، حداقل کمک کنید تا ما زندگی کنیم. این وضعیت برای من مثل مرگ است. دیگر نمیتوانم بنشینم که اینبار پسرم برای تامین خورد و خوراک ما مجبور شود، خلاف کند و بعد هم او را بگیرند و سرنوشتی مثل سرنوشت پدرش داشته باشد. ما حالا به حمایت نیاز داریم. اینکه ولمان کنند به امان خدا و در بدبختی باشیم و بعد بگویند، چرا چنین و چنان شد که نمیشود. یکی بیاید بگوید دردتان چه بود؟ چرا شوهرت موادفروش شد؟ بیایند وضعیت زندگی من را ببینند. جایی زندگی میکنم که اگر نصفهشب بچهام مریض شود، ماشین نیست که او را به بیمارستان ببرم. ما احتیاج به کمک داریم. آدمها تا یک جایی در برابر بیپولی و بدبختی میتوانند مقاومت کنند. خدا را شکر بچههایم سالم هستند. کار خلاف نمیکنند. اما مسوولان هم توجهی به بدبختهایی مثل ما کنند. خدا شاهد است که من گاهی برای خرید یک نان میمانم.|شرق|
0
0
١۵ بهمن ١٣٩٢ ساعت ٠٩:۵١
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]
صفحات پیشنهادی
مرگ عجیب زن باردار بدشانس و زنده ماندن همسر خوش شانس! + عکس
مرگ عجیب زن باردار بدشانس و زنده ماندن همسر خوش شانس عکسبه گفته روزنامه های فرانسه زن 36 ساله قربانی تصادف وحشتناک شد خانم کارین وکانت ساکن شهر دوردون فرانسه در حالی که باردار بود در تصادف وحشتناک توسط تخته سنگ نیم تنی به گفته روزنامه های فرانسه زن 36 ساله قربانی تصادف وحشتمصاحبه غمانگیز همسر اعدامی زنده شده
سهشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۲ - ۰۹ ۳۷ هنوز وقتی صحبت از شب اعدام میشود تنش بهلرزه میافتد و بغض گلویش را میگیرد هرچند علیرضا -اعدامی نجاتیافته بجنوردی- دیگر خطر مرگ را احساس نمیکند اما همچنان در زندان است و خانوادهاش نیز در تنگنا قرار دارند به گزارش ایسنا شرق در ادامه نوشت همروایت «فرح» از فرار همسرش
روایت فرح از فرار همسرش ساعت دو بعد از ظهر 26دی ماه بود که خبر فرار شاه از رادیو پخش شد فریاد شادمانی مردم ایران به هوا رفت چراغ اتومبیل ها روشن شد برف پاکن ها به رقص درآمدند بوق ها به راه افتاد و غلغله شهر های ایران را برداشت مجله مهر ساعت دو بعد از ظهر 26دی ماه بوعکس جدید امین حیایی و همسرش
عکس جدید امین حیایی و همسرشعکس امشب امین حیایی و همسرش در مراسم اختتامیه سومین جشنواره جام جمعکس امشب امین حیایی و همسرش در مراسم اختتامیه سومین جشنواره جام جمتوطئه خونین توسط مردی پس از تعرض به خواهر همسر
توطئه خونین توسط مردی پس از تعرض به خواهر همسر مردی که بعد از تعرض به خواهر همسر خود او را به قتل رسانده بود در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه میشود به گزارش سرویس حوادث جام نیوز مردی که بعد از تعرض به خواهر همسر خود او را به قتل رسانده بود در دادگاه کیفری استان تهرانامین حیایی و همسرش در مراسم اختتامیه سومین جشنواره جام جم/ عکس
تاریخ انتشار 25 دی 1392 ساعت 22 16 | شماره خبر 1346786976097211504 25 دی 1392 ساعت 22 16 | شماره خبر 1346786976097211504احمد پورمخبر، مهران رجبی، مهدی پاکدل و همسرش در جمع مهمانان جشنواره جام جم/ عکس
تاریخ انتشار 26 دی 1392 ساعت 12 09 | شماره خبر 1347498952700588292 26 دی 1392 ساعت 12 09 | شماره خبر 1347498952700588292این زن از زایمان خود در خانه گزارش زنده آماده کرد + عکس
این زن از زایمان خود در خانه گزارش زنده آماده کرد عکس این زن از زایمان خود در خانه گزارش زنده آماده کرد مادری که در خانه وضع حمل نمود تلاش نمود از طریق تویتر به صورت زنده زایمان خود را منتشر نماید خانم راث لوریو 12 ساعت مانده به زایمان تصمیم گرفت بدور از سانسور و منصفانه زایماشهیدی که زنده زنده سرش را سوزاندند +عکس
شهیدی که زنده زنده سرش را سوزاندند عکس شهید حمید رضا فولادی فرزند علیرضا در پانزدهم شهریور ١٣٤٤ در روستای ماکران از توابع شهرستان ساری دیده به جهان گشود تاریخ شهادت 61 02 10 محل شهادت خرمشهر - عملیات بیت المقدس نحوه شهادت وی در شب عملیات مجروح شده و به همراه 8 نفر از هعکس: همسران بازیگران در سومین جشنواره جام جم
عکس همسران بازیگران در سومین جشنواره جام جم عکس بازیگران به همراه همسرانشان در سومین جشنواره جام جم مهر پنجشنبه 26 دی 1392هنرمندان و همسران آنها؛ عکس
هنرمندان و همسران آنها عکس ۱۳۹۲ ۱۰ ۲۶ - ۱۳ ۲۹قتل بعد از آزار و اذیت خواهر همسر
قتل بعد از آزار و اذیت خواهر همسر مردی که بعد از تعرض به خواهر همسر خود او را به قتل رسانده بود در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه میشود روزنامه شرق مردی که بعد از تعرض به خواهر همسر خود او را به قتل رسانده بود در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه میشود کارآگاهان جنایی پلجشنواره جام جم عرصه رقابت سازنده و ارتقای سطح کیفی تولیدات تلویزیونی
علی دارابی در مراسم اختتامیه جشنواره جام جم تاکید کرد جشنواره جام جم عرصه رقابت سازنده و ارتقای سطح کیفی تولیدات تلویزیونی علی دارابی معاون سیما در مراسم اختتامیه جشنواره جام جم گفت جشنواره بین المللی جام جم عرصه رفاقت و رقابت سالم و سازنده بوده و ارتقاء کیفی تولیدات تلویزیونیرییسجمهور: تنشزدایی در کنار افزایش قدرت ملی سازنده است
رییسجمهور تنشزدایی در کنار افزایش قدرت ملی سازنده است رییس جمهور بر این نکته که امروز بیش از هر زمان دیگر نیاز به ایثار و فداکاری داریم تاکید کرد آفتاب حجتالاسلام حسن روحانی طی سخنانی در جمع ایثارگران استان خوزستان که شعار روحانی روحانی تو امید ایرانی سرمیدادند گفت در جپخش زنده اختتامیه جشنواره جام جم از دو شبکه
تاریخ انتشار 25 دی 1392 ساعت 12 58 | شماره خبر 1346311985585455646 مراسم اختتامیه سومین جشنواره بین المللی تلویزیونی جام جم به صورت زنده از دو شبکه تلویزیونی پخش میشود بنا بر این گزارش قرار است مراسم اختتامیه به صورت کامل و بدون قطع از طریق شبکه 3 سیما پخش شود همچنین درئیس جمهور امشب به صورت زنده با مردم سخن میگوید
رئیس جمهور امشب به صورت زنده با مردم سخن میگوید روحانی به بیان اهداف سفر خود به خوزستان و همچنین برنامهها و مهمترین تصمیمات دولت برای عمران و آبادانی این استان میپردازد آفتاب رئیس جمهور با حضور در شبکه استانی سیمای خوزستان و پخش همزمان و زنده از شبکه سراسری خبر با مردم سخنتصمیم مرگبار پدر پس از جدایی از همسر
تصمیم مرگبار پدر پس از جدایی از همسر مرد ۳۵ساله در اقدامی جنون آمیز پسرهای دوقلوی خود را به قتل رساند و سپس به زندگی خود پایان داد آفتاب به گزارش همشهری شامگاه دوشنبه تلفن قاضی جمشیدی بازپرس ویژه قتل تهران بهصدا درآمد و آنسوی خط مأمور یکی از کلانتریهای پایتخت بود که خبر-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها