واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: عصر یکهتازی متوسطها
فیلم پر سروصدای «جاذبه» چه میگوید؟
اگر «جداافتاده» رابرت زمکیس را بردارید ببرید در فضا اجرا کنید میشود جاذبه آلفونسو کوارون. بله! جاذبه از آن دست فیلمهای رابینسون کروزوئهای است و نه بیشتر. سوژهای تکراری که تنها به کمک تکنولوژی، سروصدا کرده است.
روزنامه شرق: اگر «جداافتاده» رابرت زمکیس را بردارید ببرید در فضا اجرا کنید میشود جاذبه آلفونسو کوارون. بله! جاذبه از آن دست فیلمهای رابینسون کروزوئهای است و نه بیشتر. سوژهای تکراری که تنها به کمک تکنولوژی، سروصدا کرده است. حتی به اندازه جداافتاده نمیتواند نیازهای دراماتیک مخاطب را برطرف کند. آنقدرها بالا و پایین ندارد که در ذهن بماند. تنها به مدد تکنولوژی میتواند برای لحظاتی بیننده را تحتتاثیر قرار دهد و هیجانزدهاش کند. همین و نه بیشتر.
کافی است بازی تام هنکس را در جداافتاده با ساندارا بولاک در جاذبه مقایسه کنید. هر دو موقعیتی یکسان را در فیلمهایشان بر عهده دارند؛ تنها و درماندهاند و چارهای جز ادامه راه ندارند. تکوتنها باید فیلم را جلو ببرند. تام هنکس استادانه تنهایی را بر عهده میگیرد، اما بولاک تقریبا مستاصل و درمانده ادامه میدهد تا آنجا که حتی تصمیم میگیرد خودکشی کند. او این تنهایی و درماندگی را به زور نشان میدهد، اما تام هنکس تنهایی را باور کرده و برای بهتصویرکشیدنش زور نمیزند. اگر هالیوود و میل به زندگی و مانیفست لذتبردن نبود، روح بزرگوارانه و امیدبخش مت کووالسکی (کلونی) سر نمیرسید و دکتر رایان استون (بولاک) همانجا درون فضاپیمای روسی تمام کرده بود. اما مانیفست قهرمانانه هالیوودیها نمیگذارد خودکشی پایان کار باشد. زندگی باید ادامه پیدا کند. بهشکل قهرمانانه هم باید ادامه پیدا کند؛ آمریکاییوار. این سنت آمریکایی و کارخانه رویاسازی هالیوود است. آمریکایی باید پیروزمندانه در انتهای فیلم در تیررس دوربین قرار بگیرد و یکه باشد و رستگار شود.
جاذبه برای آنها که دنبال بیانیههای سیاسی در فیلمهای هالیوودی هستند، خوراک گلدرشتی هم دارد. مانیفست کارگردان این است که اگر شاتل آسیب دید، یک فضانورد آمریکایی میتواند خودش را به فضاپیمای رقیب یعنی روسیه برساند و سایوز بیسوخت را با هر ترفندی که شده راه بیندازد و خودش را برساند به فضاپیمای رقیب دیگر یعنی شنژوی چینیها و با آن تا زمین برسد. مهم نیست که معمولا کسی جز خود چینیها از رسمالخطشان سر درنمیآورد، اما کاتالوگ شنژو در دسترس است و میتوان با آشنایی بر شکل قطعات بر رموز آن دهنه زد، راهش انداخت و راهی زمین شد. آن لحظه را به یاد بیاورید که ساندرا بولاک پشت شنژو نشسته و سعی میکند از طریق رادیو با پایگاه زمینی چین ارتباط برقرار کند، اما چینیها از ارتباط کلامی به زبان انگلیسی عاجزند! باورپذیر نیست چینیها در حد ابتدایی انگلیسی بلد نباشند. خلاصه اینکه آمریکاییها میتوانند قدرتهای نمادین شرق (روسیه و چین) را بههمین سادگی در هم بپیچند و پیروزمندانه به هدف برسند.
جاذبه فیلم بزرگی نیست. رنگوبوی فیلمهای متوسط را دارد؛ نه سوژه بکری دارد و نه اجرایش آنچنان دندانگیر و شگفتانگیز است. اما فیلم است، یعنی میتواند در مدتزمان اندک مخاطبش را همراه کند. این هنر هالیوود است که از سوژههای تکراری، فیلمهای نسبتا پرفروش، اما متوسط تولید کند. مثل جاذبه، مثل آرگو؛ فیلمهایی برای عصر و دورهای متوسط. دورهای که اوباما رییسجمهور آمریکا باشد، پوتین رییسجمهور روسیه و جینپینگ رییسجمهور چین.
حتما مخاطبان فیلمهای هالیوودی از دیدن جاذبه خسته و دلآزرده نمیشوند. حتما برای ساندرا بولاک دست میزنند و حتما برایش گلدنگلوب و اسکار آرزو میکنند. حتما اسکار بهترین کارگردانی را برازنده کارگردان یعنی آلفونسو کوارون میدانند. به نظر میرسد آرزویشان دور از دسترس هم نباشد.همانطور که آرگو پیروزمندانه جوایز را تصاحب کرد، جاذبه هم بینصیب نمیماند .
تاریخ انتشار: ۱۹ دی ۱۳۹۲ - ۱۳:۴۱
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 113]