واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز:
گفتگو با پدر شهید«امر به معروف»: به خدا گفتم این قربانی را از ما قبول کن، بعد هم قاتلش را عفو کردم/ امر به معروف و نهی از منکر نباید شعاری باشد
پدر شهید هادی محبی می گوید فردای بعد از شهادت فهمیدیم که او «شهید امر به معروف و نهی از منکر» است.
به گزارش نامه نیوز، دومین روز ماه رمضان سال 78 محله امام حسین(ع)تهران یک روز تلخ را تجربه کرد و نظارهگر شهادت جوانی بود که جان خود را در راه امر به معروف فدا کرد. 14 سال از آن حادثه میگذرد و «هادی محبی» نام ماندگار راه امر به معروف و نهی از منکر است که خون خود را در همان راهی داد که اباعبدالله(ع) برای آن به شهادت رسید.
میگویند پدر یا مادر شهید بودن افتخار بزرگی برای والدین است، فکر میکنید چه کاری کردید که لیاقت پدر شهید بودن نصیب شما هم شد.
در همه این سالهایی که از عمرم گذشته است تلاش کردم که با راستی و درستی زندگی کنم، تا آنجا که میتوانم به خلق خدا کمک کنم و در کارم کمفروشی نکنم.
بارزترین تصویری که از آقا هادی در ذهن شما ماندگار شده را برایمان بگویید؟
هادی به معنای واقعی کلمه انسانی وارسته بود. از دوره راهنمایی وارد بسیج شد و از مسجد ائمه اطهار، فعالیتهایش را آغاز کرد. علاقه خاصی به انقلاب و بسیج داشت و در اکثر راهپیماییها حضور فعال داشت و مقید بود در این مناسبتها کار را تعطیل کند و به وظیفه انقلابیاش عمل کند.
به هرحال مشی زندگی شما و مادرشان در شکلدهی به افکار و علایق مذهبی آقاهادی تاثیرگذار بوده است، چقدر در تربیت مذهبی فرزندانتان حساسیت و وسواس داشتید؟
بچهها را وقتی کودک بودند به مسجد و هیئتهای مذهبی میبردم تا در فضای معنوی و مذهبی قرار بگیرند و ذهنشان آماده پذیرش مفاهیم مذهبی شود. بعد هم که بزرگ شدند کمکم خودشان وارد فعالیتهای مذهبی شدند. حتی هادی جانشین فرمانده پایگاه بسیج شد و کارت امر به معروف و نهی از منکر را داشت و در این مسیر فعالیت میکرد.
کدام ویژگی اخلاقی آقا هادی برای شما خاصتر بود؟
هیچ وقت دروغی از او نشنیدم. خیلی تلاش داشتم که فرزندان صالح و باایمانی تربیت کنم که در زندگی خصوصا کسب و کارشان راه راست را بروند. هادی واقعا اینگونه بود.
از روز شهادت ایشان چه چیزی به خاطر دارید؟ وقتی خبر را شنیدید بر شما و خانواده چه گذشت؟
دوم ماه رمضان بود، از مسجد به خانه آمدم که پسر بزرگم تلفنی به من خبر داد که به بیمارستان بوعلی بروم. به بیمارستان که رسیدم، دیدم همه فرزندانم به جز هادی آنجا هستند، چون هادی نزدیک بیمارستان بوعلی، مغازه الکتریکی داشت. سوال که پرسیدم، پسر بزرگم گفت هادی دعوا کرده و با چاقو او را زدهاند، گفتم هادی اهل دعوا نیست، همیشه کارهایش را با خنده و گفتوگو کردن پیش میبرد. چند ساعت بعد هم خبر شهادتش را به ما دادند.
برخوردتان با این اتفاق چگونه بود؟ خصوصا اینکه پسرتان به خاطر امر به معروف و نهی از منکر جانشان را از دست داده بودند؟
به ما گفتند که هادی را دفن نکنیم تا مسائل حل شده و فضا آرام شود. خود ما هم فردای بعد از شهادت فهمیدیم که او «شهید امر به معروف و نهی از منکر» است. گویا هادی در حال رفتن به مسجد بوده که شخصی به نام حامد را میبیند که در ماه رمضان در حالی که سیگار میکشیده، مزاحم نوامیس مردم شده است. هادی به او تذکر میدهد که این کار را نکند، حامد هم هادی را تهدید میکند که شیشههای مغازهاش را خواهد شکست. پسرم توجه نمیکند و به مسجد میرود، در بازگشت حامد و 11 نفر از دوستانش جلو هادی را میگیرند و 11 ضربه چاقو به او میزنند که آخرین آن رگ شریان دست هادی را قطع میکند.
رابطه آقا هادی با اهل بیت و به طور مشخص اباعبدالله چگونه بود، محرم و صفر چه حال و هوایی داشتند؟
هیئت رفتنش ترک نمیشد. جزو خادمین سیدالشهدا(ع) بود و علاقه خاصی به ایشان داشتند. خاطرم هست آن زمان که راه کربلا بسته بود، چندین بار برای خواندن دعای عرفه به مرز خسروی رفت که یکبار هم همسفر مرحوم ابوترابی بودند. در محرم و صفر احوال خاصی داشت، چهره و گفتارش دگرگون میشد، میگفت در عزاداری روز عاشورا بوی امام حسین(ع) را حس میکنم.
پیش آمده که با خودتان بگویید کاش هادی این کار را نمیکرد و الان کنار ما بود؟
ابدا، یکبار هم این موضوع از ذهن من عبور نکرده است. امر به معروف مانند نماز و روزه باید دنبال شود. اگر فضای آن در جامعه نیست باید در خانواده آن را پیگیری کرد.متاسفانه امر به معروف در جامعه امروزی تبدیل به شعار شده است یا میگویند به من چه! در حالی که اگر همه متعهد به این دستور اسلامی باشیم جامعه هم، اسلامی خواهد شد.
انتظار شما از فرزند شهیدتان چیست؟
اینکه ما را شفاعت کند و با شفاعتش ما از آتش جهنم نجات یابیم.
چگونه توانستید از خون پسرتان بگذرید و قاتل را عفو کنید؟
برای ما خیلی سخت بود. اما تلاش کردیم با این موضوع کنار بیاییم تا جایی که همسرم قبل از چهلم هادی قاتلش را عفو کرد. من هم لحظهای که هادی را به خاک میسپردیم به خدا گفتم این قربانی را از ما قبول کن، ما این فرزندمان را در راه شما دادیم. در نهایت هم روزی که برای اجرای حکم رفته بودیم، قاتل را عفو کردم.
در جایگاه پدر شهید چه توصیهای به جوانان دارید؟
جوانان سعی کنند پاک و راستگو باشند، حلال و حرام را رعایت کنند و به گونهای زندگی کنند که اسلام در زندگی آنان هویدا باشد.
1392/10/6
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نامه نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 88]