واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
داستان بریده شدن گوش نقاش بزرگ دنیا و زندگی عجیب او؛ عکس
ونسان ون گوگ زندگی کوتاه اما پرماجرایی داشت. یکی از حوادث معروف زندگی نقاش امپرسیونیست، کنده شدن گوش چپ اوست. تا امروز که از ماجرا ۱۲۵ سال گذشته، هنوز به درستی روشن نشده که آن گوش چرا و چگونه بریده شد.
به گزارش سرویس فرهنگی جام نیوز به نقل از سایت بی بی سی فارسی؛ ون گوگ بیگمان یکی از محبوبترین هنرمندان تاریخ است: او با زندگی ناکام و پریشان، استعداد و خلاقیت کمنظیر و انبوه آثار شگرف و نبوغآمیزش به یکی از "قدیسان شهید" بارگاه هنر بدل شده است. استفاده از دو لفظ قدیس و شهید برای فردی که بیمار روانی بوده و دست آخر با خودکشی به زندگی خود پایان داده است نه تنها ناشی گری که توهین به این الفاظ پر معناست که از سوی بی بی سی فارسی نادیده گرفته شده است گرچه در اینکه ون گوگ نقاشی چیره دستی بوده و عده ای ریزه خوار سبک هنری او هستند شکی نیست و همین برای او کافی است. به همین خاطر است که تاریخ هنر به سرنوشت او علاقهای ویژه نشان میدهد و هنرپژوهان درباره ماجرای کنده شدن گوش چپ او مدام بحثهای تازه پیش میکشند.
روی جلد کتاب گوش ون گوگ: پل گوگن و پیمان سکوت درباره اصل ماجرا تردیدی وجود ندارد و خود نقاش هم در یک "خودنگاره" تصویر آن را کشیده است. ون گوگ تا روز ۲۳ دسامبر دو گوش درسته داشت، اما روز بعد که او را در بستر غرق خون یافتند، جای گوش چپ او خالی بود و به یاد نمیآورد چه بلایی به سرش آمده است. درباره چگونگی ماجرا حرف و حدیث زیاد است و دو روایت بر سر زبانهاست: اول: ون گوگ، که در اوایل سال ۱۸۸۸ به توصیه برادر کوچک و مهربانش تئو به شهر آرل در جنوب فرانسه کوچ کرده بود، چند ماه بعد به ناراحتی روحی و افسردگی شدید دچار شد؛ او در کابوسهای وحشتناک و هذیانآلود دست و پا میزد و به عوالم جنون نزدیک میشد. هنرمند رنجور و حساس که از مدتی پیش در گوش چپ خود صداهایی تحملناپذیر میشنید، تصمیم گرفت با اقدامی قطعیريال خود را از شر گوش راحت کند. روایت دیگر این است که ون گوگ به یک روسپی به نام راشل دل بسته بود و چون مال و منالی نداشت به او بدهد، به دلبر خود قول داده بود که به او یک "هدیه گرانبها" تقدیم کند، و این البته گوش خودش بود. برای این روایت گواه واقعی وجود دارد، زیرا راشل واقعا گوش بریده را دریافت کرد. ون گوگ در آخرین ساعات آن شب به روسپیخانه رفت و سراغ راشل را گرفت. دستمالی که به دور سر و صورت خود پیچیده بود، هنوز خونی بود. او چیزی به طرف روسپی گرفت و با صدایی مستآلود و بیرمق به او گفت: "از این خوب نگهداری کن!" روشن است که هدیه همان گوش بریده بود. راشل با دیدن گوش، از حال رفت و دوستانش به دور او جمع شدند. صبح روز بعد مأموران پلیس ون گوگ را نیمهجان در خانهاش پیدا کردند و از آنجا که خون زیادی از او رفته بود، او را به بیمارستان رساندند. روزنامه محلی در "ص�
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 136]