تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان می‌شوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستوران‌ها و کافه‌ها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835860957
دقايقي در قبر ...
واضح آرشیو وب فارسی:الف: دقايقي در قبر ...
امروز براي چندمين بار در سرازيري قبر قرار گرفتم؛ البته با پاهاي خودم؛ يكي از اقوام به رحمت خدا رفته بود و وقتي ديدم كسي آماده رفتن به داخل قبر نيست،شال و پالتوام را درآوردم و عازم شدم.
داخل قبر دنيايي دارد؛ چيزي بين خوف و رجا؛ در آن باريكه، بايد ميت را در آغوش بگيري و در جايگاه ابدي‌اش بخواباني؛ حالا نوبت به مهم‌ترين كار مي‌رسد و آن باز كردن بند كفن و درآوردن سر از كفن و خواباندن آن بر روي خاك است؛ ابتدا وحشتي غريب وجودت را مي‌گيرد اما بايد خيلي زود بر اوضاعت غلبه كني.
بدن نحيف مرحوم را به پهلو خواباندم و خاك‌ها را آرام به زير سرش بردم؛ بالشي نرم از خاك برايش آماده كردم و تربت كربلاي معلا را زير سرش ريختم؛ تسبيح تربت را هم دور گردنش انداختم و صورتش را با آب تربت شستشو دادم؛ قدري از آب متبرك را هم بر روي كفنش از بالا تا پايين پاشيدم.
و حالا بايد شانه‌اش را مي‌گرفتم و تكان مي‌دادم تا تلقين خوانده شود؛ وقتي شانه‌اش را تكان دادم، دستش هم حركت كرد و به پايم خورد؛ لحظه‌اي گمان كردم زنده شده؛ شوكه شدم ولي خيلي زود پي‌بردم كه اثر تكان خودم بوده؛ حالا با اينكه هوا سرد بود اما عرق از پيشاني‌ام مثل شير سماور مي‌ريخت، هواي آن پايين، گرفته بود و خفه.
كار كه تمام شد، سخت‌ترين مرحله آغاز شد و آن هم بالا آمدن از آن قبر ۳ طبقه بود؛ خلاصه به هر زحمتي بود درآمدم و انگار كه يك بار ديگر عمري دوباره به من داده شده بود؛ فرصتي كه از قبر بيرون بيايم و به زندگي برگردم؛ اين تجربه را كه تا به حال چندين بار تكرار كرده‌ام دوست دارم؛ اقلش اين است كه شب اول قبر با فضاي آن پايين بيگانه نيستم.
سه شنبه 3 دي 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 62]
-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها