واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: گفت و گويادي از شهيد تندگويان
كافي-سيدمحمد مدرسي را محسن هم صدا مي كنند. او سال ۱۳۲۵ در تهران متولد شد. خانواده و اقوامش اغلب روحاني هستند و در دامن والديني مذهبي رشد كرده است. دوره ابتدايي را در دبستان شريعت درس خوانده و دبيرستان هم در مدرسه علوي و جعفري بوده است. در همين دوران با محمدجواد تندگويان هم كلاسي شد؛ البته با تندگويان هم محلي و هم بازي هم بود؛ تندگويان بعد از دبيرستان در چند رشته مختلف چند دانشگاه قبول شد اما رشته نفت را انتخاب كرد و مدرسي هم در رشته كامپيوتر قبول شد. حال پس از گذشت سال ها از شهادت محمدجواد تندگويان به سراغ نزديك ترين دوستش رفتيم تا بخشي از خاطرات مشترك اش با آن شهيد جاويدان را مرور كنيم. وي با اشاره به حضور شهيد تندگويان در وزارت نفت گفت: بعد از انقلاب، وضعيت محمدجواد تندگويان با گذشته فرق كرد. طبيعتا به دليل تخصص و تحصيلاتي كه داشت به وزارت نفت دعوت شد و از طريق دكتر مرشد كه استاد دانشكده نفت و عضو انجمن اسلامي بود به وزارت نفت راه پيدا كرد. وزارت نفت مركز جذب و گرايش تخصص ها بود و هر كسي در تخصصي كه داشت مشغول خدمت بود.
كاركنان وزارت نفت طبيعتا به دليل تخصصي كه داشتند و به دليل كار در شرايط بسيار سخت جوي مانند خارك و ماهشهر، از مزيت ها و حقوق بيشتري برخوردار بودند، به همين دليل برخي از آقايان در آن زمان، گويا با وزارت نفت و شركت نفت عناد داشتند اما تندگويان همواره حمايت كرد و حتي كساني را كه ظاهرا انقلابي نبودند در داخل نگه داشت و معتقد بود بهتر از نيروهاي متخصص خارجي هستند و ديديم كه همين اشخاص به ظاهر غيرانقلابي، زحمات زيادي كشيدند و جذب روحيه و مرام محمدجواد تندگويان شدند.
وي ادامه مي دهد: بعدها در جلسه اي، از من سوال كردند كه براي پست وزارت چه كسي را مي شناسم و من هم پيشنهاد كردم كه محمدجواد گزينه مناسبي است. چون هم زندان ديده، هم مكتبي و ارزشي است و از طبقه پايين و جنوب شهر است و هم تخصص دارد. بعد از اين حرف ها، از دفتر آقاي رجايي با من تماس گرفتند و گفتند كه به تندگويان اطلاع دهم آقاي رجايي مي خواهد او را ملاقات كند اما در آن زمان تندگويان در آبادان بود كه تماس گرفتيم و او هم با هواپيما خودش را به تهران رساند و به ملاقات آقاي رجايي رفت. ظاهرا بني صدر با انتصاب تندگويان مخالف بود و همين يكي از دلايل اصلي اصرار شهيد رجايي بر انتخاب محمدجواد تندگويان به عنوان وزير نفت بود. چند جلسه اين آمدن و رفتن ها ادامه داشت اما آقاي رجايي به تندگويان گفت كه از نظر من، شما شايسته وزارت هستيد.
وي به سفر سوم تندگويان به آبادان اشاره كرد و افزود: در آخرين روزهايي كه محمدجواد تصميم داشت براي مرحله سوم به آبادان برود حالات خاصي داشت. يك روز كه با خودرواش به دنبال من آمده بود تا به وزارت برويم، بدون هيچ دليلي و بدون مقدمه شروع كرد به گريه كردن آن هم بسيار شديد طوري كه من نگران شدم. به من گفت: «محسن، من از خدا شهادت مي خواهم و دوست دارم اين سفر من به آبادان سفر آخرم باشد.» كه من گفتم: «جواد؛ ما يك وزير نفت بيشتر نداريم.» دو ساعت پس از پرواز به آبادان خبر دادند كه به اسارت درآمده است.
واقعا جاي خالي محمدجواد را بسيار احساس مي كنم. نوع تفكر او در مديريت بسيار خاص و ارزشمند بود.
محمدجواد از لحاظ مديريتي بسيار لايق و شايسته بود. اين را من به عنوان كسي كه سال ها با او بودم و شناخت دقيقي نسبت به او داشتم عرض مي كنم نه اين كه بخواهم شعار بدهم. گروهي كه با محمدجواد بودند سطح بالايي داشتند. او اعتقادي به انجام كار انفرادي نداشت و به همين دليل گروهي را انتخاب كرده بود. همه اعضاي اين گروه به اصطلاح «فرزند نفت» بودند.
شنبه 30 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خراسان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 57]