واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نامه سرگشاده سرمربي ايرانجوان به استاندار بوشهرآقاي استاندار؛ چو گلدان خالي لب پنجره پر از خاطرات ترك خوردهايم
غلامرضا دلگرم سرمربي جوان و خوش فكر تيم فوتبال ايرانجوان بوشهر در نامهاي سرگشاده به استاندار بوشهر خواستار حمايت و كمك مالي به ايرانجوان شد.
به گزارش خبرگزاري فارس از بوشهر، در اين نامه كه نسخهاي از آن در اختيار فارس قرار گرفته، دلگرم از عدم تحقق وعده و وعيدهاي مسئولان قبل استان گله كرده و از استاندار بومي استان خواسته به اين تيم كمك كنند.
متن نامه دلگرم به دكتر سالاري استاندار بوشهر به شرح زير است:
استاندار معزز استان ثروتمند بوشهر
با سلام و احترام
قبل از نگارش درد دلهايي كه ديگر تكراري شدهاند تبريك من و مجموعه تيم ايرانجوان بابت انتصاب شما به سمت استاندار را پذيرا باشيد.
ميدانم خود درد كشيده روزهاي گرم و سوزان همين سرزمين هستيد ميدانم تلاقي فقر و ثروت را شما هم مانند همه ماها درك كردهايد و ميدانيد اينجا دارايي و ثروت همان مصداق«هرگز حديث حاضر غايب شنيدهاي» است ثروتي كه حضور دارد و سهممان از آن ديده نميشود.
جناب آقاي استاندار!
شما كه تحصيلكرده حقوق هستيد بهتر از ما به اهميت پديدهاي اجتماعي مانند فوتبال و نقش آن در كاهش آسيبهاي اجتماعي واقفيد آماري از مراجع قضايي و انتظامي استخراج كنيد تا ببينيد در سالهايي كه فوتبال بوشهر در ليگ برتر حضور داشت تا چه اندازه ميزان جرايم و بزهكاري كاهش يافته بود.
فوتبال تنها سرگرمي جوانان و نوجواناني است كه سهمشان از حضور در غنيترين استان از حيث منابع تحتالارضي و فوقالارضي را به چشم دوختن به مستطيل سبز و شادي و غم نتايج تيمهايشان خلاصه كردهاند چه خواسته اندكي؛ چه قناعت قابل ستايشي ولي افسوس كه همين هم برايشان تداعيگر دست كوتاه و خرماي بر نخيل است.
آقاي دكتر!
غريبهها كه در مسند كنوني شما حضور داشتند شعارهاي و وعدههاي گوناگون دادند و شنيديم و عادت داشتيم به اينكه بشنويم و باور نكنيم امروز اما شما را از خود ميدانيم رنج كشيده و دردمند حق داريم فرقي بين شما و همه آنهايي كه آمدند و رفتند قائل باشيم داستان ما و شما حكايت همان داستاني است كه در بغداد قرار بود دست كسي را قطع كنند همه تماشاگران گريه ميكردند اما شخص مورد نظر سكوت كرده بود به ناگاه ديدند قبل از قطع دستش از روي سكو پايين آمد، در ميان جمعيت كسي را كه فقط يك پا داشت و در حال گريه بود را در آغوش گرفت و هر دو زار زار گريستند. سبب را جويا شدند كه چرا با گريه ديگران نگريستيد و حالا گريه اين مرد اينگونه تو را منقلب كرد؟ پاسخ داد: همه شما فقط در همين لحظه كه شاهد ماجرا هستيد دلتان برايم ميسوزد و با من همدردي ميكنيد اما اين مرد كه يك پا ندارد براي هميشه درد مرا ميفهمد.
جناب آقاي سالاري!
آنهايي كه قبل از شما با ما همدردي كردند تاثيري نداشت اما شما بيشك تا هميشه درد جوانان اين ديار را ميفهميد شما سالها در همين آب و خاك زيستهايد و سطر سطر غصههايمان را از بر هستيد.
جناب والي استان بوشهر!
ايرانجوان با همه نداريها و در رقابت با حريفان تا بن دندان مسلح، صدرنشين است و براي رسيدن به ليگ برتر و اهتزاز پرچم استان بر فراز قله فوتبال ايران به حمايت شما و ديگر مسئولان نياز دارد تيمي كه با حداقلها بسته شده ، فقط 18 درصد قراردادها را پرداخت كرده و در تنهايي مطلق، اميدها را كمرنگ ميبيند اعضاي تيم خود را تنهاي تنهاي تنها ميبينند حضور شما را در اين مسند مايه اميدواري ميدانيم و خدا را شاكريم كه دردكشيدهاي چون خود ما اين بار قرار است ناخداي كشتي بوشهريها باشد.
آقاي دكتر!
تقابل توپخانه و تير و كمان ممكن نيست رقبا در شرايط كنوني به دنبال جذب بازيكنان ما هستند و وعده هايشان دارد نفرات ما را به اردوگاه رقباي متمول ميكشاند آيا سزاوار است اين بار كه تا اين رده بالا آمدهايم به دست خود اسباب ناكامي را فراهم كنيم و از كورس با رقبا باز بمانيم؟ انتظارات مردم كه البته به حق است روي دوش ما سنگيني ميكند و بار مضاعفي را هم به سبب مشكلات مالي بر دوش داريم «كمر كوه كم است از كمر مور اينجا» با اين اوصاف تنها دلخوشي ما حضور و حمايت شماست. 10 روز ديگر دور برگشت رقابتها آغاز ميشود و با شرايط كنوني هر اتفاقي ممكن است در تيم ما رخ دهد تدبير شما ميتواند اميد را به تيم ما تزريق كند و كليد در قفل ليگ برتر بيندازد تا بوشهر و بوشهري بارديگر فرياد حقانيت خود را به گوش ديگران برسانند.
آقاي استاندار!
اين نوشته نيازي به ادامه ندارد ميدانم كه خود به همه مصائب اين ديار آگاهيد و اگر نبود لزوم درد دل تا قدري سبك شوم همين سطور و الفاظ را هم روي كاغذ نميريختم چه آنكه ميدانم در تقابل با ارابه ادبيات غني شما، گاري چرخ شكسته لنگاني بيش در ركاب ندارم هر چند بيان دردها، دل دردمند ميخواهد كه داريد و آنچه از دل برخيزد لاجرم بر دل نشيند.
اميدوارم پيش از آن كه سهراب قصه فوتبال بوشهر زير خنجر «رستم بيپولي » دست و پا بزند نوشدارويي به آن برسد كه فرياد و شيون بعد از آن و سياه پوش كردن دلها و ديدهها قصهاي تكراري و بيثمر در دوران مديريتهاي قبلي بوده است.
سراپا اگر زرد و پژمردهايم/ولي دل به پاييز نسپردهايم/چو گلدان خالي لب پنجره/پر از خاطرات ترك خوردهايم /اگر داغ دل بود ما ديدهايم /اگر خون دل بود ما خوردهايم/اگر دل دليل است آوردهايم/اگر داغ شرط است ما بردهايم/اگر دشنه دشمنان گردهايم/اگر خنجر دوستان بردهايم/گواهي بخواهيد اينك گواه/همين زخمهايي كه نشمردهايم/دلي سربلند و سري سر به زير/از اين دست عمري به سر بردهايم.
باقي بقايتان و به اميد همراهي ما در اين راه سنگلاخ و صعب العبور.
غلامرضا دلگرم
انتهاي پيام/66006/ش
پنجشنبه 28 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 119]