واضح آرشیو وب فارسی:مهر: ضربه سنگين روشنفكران از حزب توده/ جز انديشه اسلامي، هيچ تفكري نتوانست مقابل تودهايها بايستد
رئيس موسسه مطالعاتي تاريخ معاصر ايران گفت: با حضور حزب توده، جريانهاي منورالفكر روشنفكري چنان ضربه سهمگيني از آن خوردند كه هيچ تفكر ديگري از جمله انديشه اسلامي نتوانست خود را در مقابل آن جمع كند؛ تا جايي كه اگر در اوايل دوره رضاشاه بين 7 تا 8 هزار طلبه ديني در ايران وجود داشت، در اواخر دوره حكومتش اين تعداد به 300 نفر كاهش پيدا كرد.
به گزارش خبرنگار مهر، همايش «شمس و جلال؛ روشنفكراني متفاوت» عصر روز دوشنبه 25 آذر با حضور جمعي از پژوهشگران كشور در محل موسسه مطالعاتي تاريخ معاصر ايران برگزار شد.
در ابتداي اين نشست، موسي حقاني رئيس اين موسسه در سخناني اظهار داشت: برداشت من از زندگي جلال، شخصي نيست، بلكه همان چيزي است كه او در زندگينامهاش بيان كرده است. متولد خانواده مذهبي است كه تحت تاثير شرايط ويژه كشور در آن دوران تفكرات خاصي پيدا ميكند. در دوره رضاشاهي كه دوره تقابل ميان اسلام و حكومت است، جواني جلال رفته رفته شكل ميگيرد و نسلي همراه با او پديد ميآيد كه با فرهنگ كشورش فاصله دارد.
وي ادامه داد: بخشي از فعاليتهاي زندگي جلال در آن سالها با شريعت سنگلجي و احمد كسروي همراه ميشود كه چنانچه ميدانيد، كسروي يك تجديدنظرطلب ديني بود كه فعاليتش را ابتدا با خرافهستيزي شروع كرد و در نهايت به پاك ديني و خروج از دين رسيد. جلال در اين فضا از آموزههاي شيعي خانواده و جامعهاش فاصله گرفته و رفته رفته به سمت ايجاد انجمن اصلاح رفت و در همين فضا بود كه جزوه «عزاداريهاي نامشروع» را نوشت و منتشر كرد.
حقاني ادامه داد: با حضور حزب توده، جريانهاي منورالفكر روشنفكري چنان ضربه سهمگيني از آن خوردند كه هيچ تفكر ديگري از جمله انديشه اسلامي نتوانست خود را در مقابل آن جمع كند؛ تا جايي كه اگر در اوايل دوره رضاشاه بين 7 تا 8 هزار طلبه ديني در ايران وجود داشت، در اواخر دوره حكومتش اين تعداد به 300 نفر كاهش پيدا كرد.
وي ادامه داد: حزب توده توانست جوانان را جذب كند و جلال را هم. او به نشريات «مردم» و «رهبر» رفت و در آنها نوشت، كتاب «ديد و بازديد» را هم در همين ايام و در سال 1324 نوشت و در سال 1326 هم با نگارش كتاب «از رنجي كه ميبريم» قصه شكست جريانهاي چپ در ايران را به سبك رئاليسم سوسياليستي بازگو كرد.
حقاني با اشاره به فضاي تاليف كتاب «سه تار» و «مدير مدرسه» گفت: جلال در دوران ملي شدن صنعت نفت و اوج گرفتن اختلافات پيرامون آن در سال 32 كتاب «سرنوشت كندوها» را نوشت و بعد از دوران كودتا به بازشناسي خود و جامعهاش روي آورد. در آن دوران خيليها دچار ياس شده بودند كه چه طور اين نهضت را مشتي اراذل از بين برده و چنين خفقاني ايجاد شده است. اين دوره اما براي جلال يك دوره سازندگي بود كه حاصلش تاليف كتاب «تاتنشينها» بود و همكاري با موسسه تحقيقات اجتماعي كه خيلي به طول نينجاميد.
به گفته حقاني در اين دوران آل احمد متوجه بنيادهاي اصلي زندگي ايراني و نفوذ غرب كه ايران را به سمت مصرفگراشدن پيش ميبرد، ميشود؛ او ميفهمد كه ايران در حال مدرن شدن نيست، بلكه در حال مصرف كننده شدن است و در همين فضاست كه كتاب «غربزدگي» و بعد از آن «نون والقلم» را مينويسد. در اين سالها فرصت سفر به آمريكا و شوروي را پيدا ميكند و حاصل آنها كتابي ميشود.
وي در پايان تاكيد كرد: جلال در طول زندگياش همواره در حال تحول، دغدغه و بيگانهستيزي بود و هرجا احساس ميكرد، زير علم بيگانه است، كنار ميرفت. جلال سال 46 ديگر جلال سال 24 نبود، بلكه فردي بود در مسير تكامل كه بازگشتش ميتواند براي ما سرمشق قرار بگيرد.
در ادامه اين مراسم، سيديحيي يثربي، استاد بازنشسته دانشگاه علامه طباطبايي در سخناني با اشاره به اينكه شخصت آلاحمد اثرگذارترين شخصيت نويسنده و روشنفكر معاصر ايران است، گفت: زندگي او به معناي واقعي كلمه تاريخ است؛ چون در شرايطي زندگي كرد كه بسياري از موضوعات سياسي و تاريخي را به طور مستقيم لمس كرد كه بعدها در شخصيت او تاثير هم گذاشت. كتاب «در خدمت و خيانت روشنفكران » او نقد خوبي در جريان روشنفكر ي در ايران دارد؛ هرچند كه نوعي پراكنده كاري است، اما به نظر من، دليلش اين است كه او چيزي را با تمام وجودش حس ميكرده اما دليل وقوع آن را به طور كامل متوجه نبوده است.
يثربي افزود: جلال ديد كه روشنفكري ايران بعد از يك قرن هنوز سردرگم است. او به دنبال اين سئوال بود كه روشنفكران خدمت كردهاند يا خيانت؟ ما ميدانيم كه روشنفكر غربي ميتواند كتاب مقدس را مانند متني قابل مطالعه بخواند و روي آن كار كند، اما ما چه؟ ـ تاليفاتمان كم است ـ آنچه آل احمد را رنج ميداد اين بود كه چرا جريان روشنفكري به معناي درست در ايران رخ نداد و نگرش او به اين ماجرا انتقادي بود.
يثربي تاكيد كرد: تنها در 3 شكل ممكن است كه جامعه دچار تحول شود؛ نخست اينكه فكر كند، چيزي را ندارد و درباره اين نداشتن پژوهش كند كه متاسفانه ما در اين زمينه تنها بازي كرده و دور خود ميچرخيم. نكته ديگر اينكه بايد باور كنيم كار روشنفكري در جامعه تسلسل پيدا نميكند. سوم اينكه نبايد به راحتي ابزار سياست شويم و كار علمي را فداي آن كنيم و در نهايت نيز به اين فكر نكنيم كه بدون تفكر ميشود محصولي را ساخت.
اين استاد بازنشسته دانشگاه تصريح كرد: روشنفكري امروز ما «نميخواهندمحور» شده است و نه «چه ميخواهندمحور» و همين مسئله است كه ما را دچار مشكل كرده است و در ايجاد تحول ناكام. من معتقد نيستم كه مبارزه امر بدي است، اما كاش مبارزان ايران در طول تاريخ از جمله ستارخان و باقرخان ميدانستند كه جامعه مدني را با تفنگ نميتوان ايجاد كرد.
كد خبر: 2197136
تاريخ مخابره : ۱۳۹۲/۹/۲۶ - ۰۸:۳۱
سه شنبه 26 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 37]