واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران جوان: نخواستن انسان، مرگ اوست
قناعت به معناي نخواستن هيچ چيزي و سيري انسان از نعمات مادي و معنوي موجود به منزله مرگ اوست.
به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران، شب گذشته برنامه "معرفت" شبكه 4 سيما با حضور غلامحسين ابراهيمي ديناني به روي آنتن است.
در ابتداي برنامه اسماعيل منصوري لاريجاني استاد دانشگاه و مجري برنامه با يادآوري بحث جلسه قبل گفت: در جلسه قبل گفته شد كه حكمت شرق و غرب اقليمي نيست بلكه شرق و غرب معرفت است.
در اين جلسه ميخواهيم مطلع و مشرق طلوعي علم را مطرح كنيم.
حقيقت و واقعيت قيدبردار نيست يعني در قيد تجلي پيدا كرده و اسير قيد نيست.
اين موضوع ميتواند بهترين صفت براي حكمت و معرفت باشد كه ابوعلي سينا به دنبال بيان آن است.
بوعلي با توجه به سخنان سهرودي نكاتي را بيان كرده كه اگر انسان اقيلم معرفت را پيدا نكند دچار از خود بيگانگي ميشود.
وي سوال خود را از كارشناسي برنامه اينگونه مطرح كرد كه چگونه انسان از خود بيگانه ميشود، اگر به دنبال حقيقت مشرقيه نباشد و در پاسخ ابراهيمي دينامي استاد دانشگاه گفت: از خود بيگانگي امروز هم در روانشناسي و مسائل انساني مطرح است و اين مسئله مهمي بوده، بيگانگي در مقابل يگانگي است و فصل هم در مقابل وصل است.
وي ادامه داد: بايد ديد كه اصل وصل بوده يا اصل، فصل بوده است. فصل جدا كردن است.
در نيستي نميتوان چيزي را جدا كرد چون در نيستي چيزي وجود ندارد. اگر وحدت و يگانگي نباشد، بيگانگي هم نيست.
ابراهيمي ديناني اظهار داشت: اصل، وصل بوده و وصل فرع فصل است.
عدم در پرتو وجود معني پيدا ميكند، اگر هستي نبود، نيستي معني نداشت.
اگر انسان به وصلي كه قبلاً وصل بوده دوباره برسد فصل شده است.
انسان بايد متوجه شود كه در بيگانگي رفته، ما در عالم طبيعت زندگي ميكنيم.
اين استاد دانشگاه افزود: طبيعت نميتواند معني خود را پيدا كند چون نياز به انسان دارد، با وجود انسان است كه طبيعت معني پيدا ميكند.
اگر انسان را خدا نيافريده بود و فقط طبيعت محض بود، اين هيچ معني نداشت.
اصل انسان وحدت است، چون انسان و همه موجودات از جانب خداوند آمدند، منتهي طبيعت خيلي آگاهي نداشته ولي انسان آگاهي داشته كه از اصل خود جدا شده است.
ابراهيمي ديناني گفت: انسان از وحدت به بيگانگي آمده و از وصل به فصل آمده يعني جدا شده است.
انسان مرتب در مقام پيدا كردن اصل خويش و معني خود است، معني را انسان به اين عالم ميدهد و معني عالم را انسان متوجه ميشود.
وي اظهار داشت: اگر انسان خود را فراموش كرد، همه چيز را فراموش ميكند، همچنين انسان اگر خدا را فراموش كند، خود را نيز فراموش كرده است.
ممكن است اين سوال مطرح شود كه خيلي از انسانها هستند كه خدا را قبول نداشته ولي خود را فراموش كردند. كسي كه خدا را فراموش كرد، نتيجه قطعي آن اين است كه خود را فراموش كرده است.
خداوند مقام وحدت و يگانگي است، همه از جانب خدواند آمدند، اگر انسان اصل خود را فراموش كرد، دچار وصل ميشود، وصل به معناي بيگانگي است.
ابراهيمي ديناني ضمن اشاره به اين نكته كه من سه خصلت در انسان را كه حكما گفتند ميپسندم افزود: اين سه خصلت كه بيان ميكنم ميتواند تمرين حقيقي انسان باشد.
اولين خصلت انسان اين است كه هميشه ناخشنود بوده، يعني قانع نيست و اين قانع نبودن خيلي صفت مهمي است يعني انسان به هر چيزي كه ميرسد قانع نيست و بيشتر ميخواهد.
وي ادامه داد: صفت ديگر خلاقيت است و خلاق بودن انسان كه هيچ موجودي خلاق نبوده و فقط انسان خلاق است. حيوانات خلاقيت نداشته، ممكن است كه آنها لانه و خانه درست كنند و اين در حيوانات يكنواخت بوده درواقع خلاقيت نو به نو است.
ديناني در ادامه گفت: خلاقيت هنر بوده و انسان هنرمند است.
اصل انسان نامنتهي است، از جانب حق آمده و ناخشنود است هر چيزي را كه بدست بياورد براي او كم است. همچون پول، مقام و حتي به علم هم قانع نيست.
اين استاد دانشگاه افزود: در معنويات هم انسان قانع نبوده، هر مطلبي را كه بفهمد علاقهمند است بيشتر در مورد آن موضوع اطلاعات كسب كند.
انسان نميتواند بگويد كه من همه چيز را فهميدم، اگر چنين حرفي بزند دچار بلاهت شده است. او همواره ميخواهد كه بيشتر متوجه شود.
شنبه 23 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران جوان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 25]