تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 12 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مؤمن در سرشتش دروغ و خيانت نيست و دو صفت است كه در منافق جمع نگردد: سيرت نيكو و د...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803729800




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

چرا سرهنگ ها؟! گزيده سرمقاله‌هاي روزنامه‌هاي صبح چهارشنبه


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: چرا سرهنگ ها؟! گزيده سرمقاله‌هاي روزنامه‌هاي صبح چهارشنبه
روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «سوريه و روزهاي تنهايي اروپا در خاورميانه»،«قابل تقدير اما ناكافي»،«چهره واقعي سلفي‌هاي مصر»،3« مسئله مهم فرهنگي ما»،«چرا سرهنگ ها؟!»،«صلاحيتي كه تاييد شدني نيست»،«ماديبا در 4پرده»،«تفاهم براي تعامل دو قوه»،«اهداف سفر هاگل به رياض»،«شش شرط يكسان‌سازي ارزي موفق»،«بي‌.بي‌سي، مسي و باقي ماجرا»و... كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.


خراسان:سوريه و روزهاي تنهايي اروپا در خاورميانه

«سوريه و روزهاي تنهايي اروپا در خاورميانه»عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سيد محمد اسلامي است كه در آن مي خوانيد؛تا زمان وعده داده شده براي برگزاري نشست ژنو 2 درباره بحران سوريه حدود يك ماه و نيم مانده است. با اين حال در اين مدت نشست ديگري نيز برگزار مي شود كه مي تواند تاثير بسياري بر رخدادهاي جهاني، از جمله بحران سوريه داشته باشد. شوراي اروپايي نوزدهم دسامبر، 8 روز ديگر در بروكسل گردهم مي آيند تا بار ديگر چالش هاي امنيتي پيش روي اين اتحاديه را بررسي كنند. بررسي سياست هاي عمومي دفاعي و امنيتي كميسيون اروپا از جدي ترين و مهم ترين برنامه هاي اين نشست است. شوراي اروپايي شامل سران كشورهاي عضو اتحاديه اروپا، به همراه هرمن ون رومپوي، رئيس كميسيون اتحاديه اروپا و كاترين اشتون، نماينده عالي امور خارجه اتحاديه، ارگان استراتژيك و اجرايي اتحاديه اروپا است.

آموزش نظامي به شهروندان اروپايي

بدون شك يكي از جدي ترين چالش هاي پيش روي كشورهاي اروپايي وضعيت كنوني در سوريه است. سوريه اي كه در 2 سال گذشته با پيروي اروپا و آمريكا از سياست هاي پيشنهادي عربستان، قطر و تركيه، به اين سمت مي رفت كه "سرزمين سوخته"اي شود هديه به القاعده! سيري كه با مخالفت روسيه و چين و خردورزي برخي كشورها به ويژه ايران مسدود شد. اما با گذشت زمان به نظر مي رسد كه اروپايي ها در مورد بحران سوريه به روز حساب نزديك تر مي شوند. رسانه هاي غربي در ماه هاي گذشته از "سيل" شهروندان اروپايي به سوريه خبر داده اند كه جذب گروه هاي تكفيري و سلفي شده اند. آن ها به راحتي با بليت هاي ارزان قيمت خود را به تركيه مي رسانند و از آن جا نيز به سادگي وارد سوريه مي شوند. در ازاي حضور در درگيري ها با ارتش سوريه، ماهيانه حقوق قابل توجهي مي گيرند و البته با جديدترين سلاح هايي كه دوستان عرب شان به آن ها هديه مي كنند، از بهترين فرصت براي "آموزش هاي نظامي" بهره مي برند. اين شهروندان اروپايي كه بين 20 تا 30 سال سن دارند، عموما تحصيلكرده هستند و پس از بازگشت به كشورشان افراد اثرگذاري خواهند شد. شبكه بي.بي.سي چندي پيش گزارش داد مركز مطالعه افراط گرايي در كينگز كالج لندن با هشدار درباره اين سير، اعلام كرده است كه "سوريه به آهنربايي تبديل شده است" و "در حال حاضر ذهن همه تكفيري هاي دنيا را به خود مشغول كرده و اولين مكان انتخابي آن ها است." جالب اين كه محققان اين مركز تاكيد كرده اند گروه هاي تكفيري ديگر، مانند القاعده در مغرب اسلامي و شباب در سومالي، پيامي را مخابره كرده و گفته اند "ببينيد، ما را فراموش نكنيد. ما هم به مبارزان خارجي احتياج داريم، همگي به سوريه نرويد".

روزهاي تنهايي

كشورهاي اروپايي مدت هاست كه ديگر كنفرانس هاي پياپي به اصطلاح "دوستان سوريه" را راه نمي اندازند و ادعاهاي پيشين شان درباره اينكه "در سوريه براي به دست آمدن دموكراسي خون ريخته مي شود" را تكرار نمي كنند. آن ها در ماه هاي گذشته تلاش كرده اند تا با راه حل هاي موقت مانع اين سيل خروشان براي بهره بردن از آموزش هاي نظامي در سوريه شوند. اما واقعيت اين است كه بحران كنوني سوريه، اروپا را در برابر آزمون بزرگ تر و مهم تري قرار داده است. اروپايي ها به خوبي مي دانند كه آمريكا اندك اندك دارد نوع حضورش در منطقه خاورميانه را تغيير مي دهد. شوراي روابط خارجي اتحاديه اروپا به تازگي در پژوهشي اعلام كرده است: «سياست آمريكا درباره همه چيز از سوريه گرفته تا بحران اقتصادي، پرسش هاي مهم بسياري براي اروپايي ها ايجاد كرده است.»(1) آمريكا بودجه جنگي اين كشور را به شدت كاهش داده است و محور تمركز خود را از غرب به شرق آسيا تغيير داده است. رهيافت جديد آمريكا در عصر سياست هاي رياضتي، بهره بردن از تكنيك هاي كم هزينه در حوزه هاي امنيتي است. آمريكايي ها اكنون تمركز خود را بر روي تربيت نيروهاي ويژه، حملات سايبري و استفاده از پهپادها قرار داده اند و دوره لشگركشي هاي چند مليتي به روشني به سر آمده است. اين تغيير رويكرد آمريكا از افغانستان تا شمال آفريقا را در بر مي گيرد. سرزميني كه اگرچه براي آمريكا دوردست محسوب مي شود، اما براي اروپايي ها "همسايگي" است. بنابراين از اين پس اروپايي ها در خاورميانه روز به روز تنها تر مي شوند. گزارش شوراي روابط خارجي اتحاديه اروپا در اين زمينه تصريح مي كند كه "واشنگتن به طور فزاينده اي مشكلات پيش رو را در درجه اول اروپايي مي داند، تا آمريكايي". اين يعني اين كه بحران هاي غرب آسيا پيش از اينكه مشكلي براي آمريكايي ها باشند، مشكل اروپايي ها هستند. اين در حالي است كه وضعيت توانمندي نظامي خود اتحاديه اروپا از آمريكا به مراتب بغرنج تر است. بودجه دفاعي اتحاديه اروپا در 13 سال گذشته از 251 ميليارد يورو در سال 2001 به 194 ميليارد يورو در سال 2013 كاهش پيدا كرده است.(2) به علاوه اين كه بر اثر بحران اقتصادي كنوني، كشورهاي اروپايي سياست هاي دفاعي انزوايي در پيش گرفته اند.

ضرورت يك چرخش منطقي

بنابراين به نظر مي رسد كه اروپايي ها بايد با هوشمندي بيشتري آينده پيش رو را در نظر بگيرند. اعضاي شوراي اروپا در نشست امنيتي 8 روز ديگر در بروكسل بايد به اين واقعيت بپردازند كه بدون ترديد پيشگيري از ايجاد بحران و يا گسترده تر شدن آن، براي كشورهاي بحران زده اروپايي به مراتب ارزان قيمت تر است. بازگشت اتحاديه اروپا به مسير همكاري هاي ديپلماتيك با آن دسته از كشورهاي منطقه كه منافع ملي خود را در امنيت و ثبات تعريف كرده اند، مي تواند جايگزين سياست هاي پيشين اين اتحاديه شود. بدون شك ايران براي بازگشت آرامش به منطقه از جمله نخستين گزينه ها براي همكاري مشترك در برابر اتحاديه اروپا خواهد بود.

پي نوشت:

1. Why Europe Needs A New Global Strategy, December 2013// ecfr.eu

2. “European Defense Trends 2012”, Center for Strategic & International Studies, December 2012

كيهان:قابل تقدير اما ناكافي

«قابل تقدير اما ناكافي»عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسين شمسيان است كه در آن مي خوانيد؛شايد اين خاطره تلخ براي بسياري از خوانندگان آشنا باشد كه با رفتن يك دولت و آمدن دولتي ديگر، بسياري از امور از اساس دستخوش تغيير شده و باز تعريف مي شوند! اين سوال هميشه ذهن نخبگان را درگير كرده كه اگرچه جابجايي دولت ها به طور طبيعي با جابه جايي مسئوليت ها نيز همراه است ولي چرا بايد اين جابه جايي در برخي از موارد با تغيير شماري از سياست هاي كلان يك نظام حكومتي نيز همراه باشد؟! آيا بايد پذيرفت كه عمر مفيد تمامي سياست گذاري هاي خرد و كلان كشور، چهار سال و حداكثر 8 سال يعني به اندازه عمر يك يا دو دولت است؟! اگر چنين باشد، آيا هرگز اميدي به رشد و تعالي مي توان داشت؟ و آيا همه كشورهاي دنيا و به خصوص آنها كه تاثير بيشتري در مناسبات عالم دارند نيز چنين مي كنند؟ يا نه بر اساس عقل و منطق، لازم است گروه هاي مرجع و اتاق هاي فكر با توجه به فرهنگ و نياز يك ملت، مسئول تدوين و تبيين اصول و سياست هاي كلي حاكم بر يك كشور باشند و افراد و مجريان صرفا در جزئيات و روش ها، سليقه خود را اعمال كنند.

نمونه هاي فراواني هم براي اين آشفتگي فكري و اين خودمحوري مي توان ارائه كرد. مثلا ناگهان و با تغيير دولت، حرف از عدم نظارت و كنترل بر فعاليت هاي فرهنگي و هنري به ميان مي آيد! بعنوان وجود چتر امنيتي بر فضاي فكر و فرهنگ! و در قالب زيباي سپردن امر فرهنگ به مردم، سخن از برداشتن نظارت بر اينگونه فعاليت ها مطرح مي شود و نمونه هاي فراوان ديگري كه موجب تطويل نوشتار مي شود. اكنون به پرسش نخست بازگرديم؛ آيا راه صواب و منطق اجتماعي همين بي ثباتي سياست هاي كلان و اصول است يا بايد فكر ديگري كرد؟

ديدار ديروز رئيس و اعضاء شوراي عالي انقلاب فرهنگي با رهبر معظم انقلاب، داراي جوانب و زواياي فراوان و مهمي بود كه در اين مقال صرفا به آن بخش از بيانات حضرت آقا كه موضوع اين نوشتار است، اشاره مي شود.

ايشان شوراي عالي انقلاب فرهنگي را عالي ترين مركز فرهنگي كشور معرفي، تصميمات و مصوباتش را لازم الاجرا و وجود شورا را سبب آن دانستند كه موضوع فرهنگ كشور تابع مسائل سياسي و جناحي نشده و از ثبات برخوردار باشد. همين فراز حاوي 3 ويژگي مهم و تعيين كننده شوراي عالي انقلاب فرهنگي است كه براستي اگر هر نهاد و دستگاهي اين پايه و مايه اعتبار را از رهبرمعظم انقلاب نصب العين قرار داده و قدرشناسانه بكار مي بست به يقين منشأ آثار خير و تحولات اساسي در مقوله فرهنگ بود. با اين همه اين پرسش ذهن را درگير مي كند كه آيا شوراي انقلاب فرهنگي در عمل به رسالت خود و بهره برداري از اين اعتماد و اعتبار موفق بوده است؟ نگاهي به سخنان سال قبل و سال هاي قبل تر رهبر معظم انقلاب با اعضاي همين شورا نشان از آن دارد كه بسياري از اين امتيازات پيش از اين هم مطرح و بسياري از وظايف گوشزد شده است اما در عرصه عمومي خروجي قابل توجهي بدست نيامده است! اين بدان معنا نيست كه هيچ چيز حاصل نشده است اما يقيناً خروجي با آنچه در توان و اختيار بوده، تفاوت فاحش و نگران كننده اي دارد كه بايد براي آن فكري بشود.

اما چرا نمي توان از اين ظرفيت استفاده مناسب كرد؟ چرا عليرغم تأكيدات مكرر رهبر معظم انقلاب مبني بر تدوين علوم انساني اسلامي، شاهد شروع تحولي در اين زمينه نيستيم و به قول يكي از اعضاي محترم همان شورا تلاش چند ساله وي براي استفاده از آثار شهيد بزرگوار سيد مرتضي آويني در رشته هنر بي نتيجه مانده است؟! چگونه است كه وقتي شوراي عالي، با تحقيق و بررسي، رئيس دانشگاهي را انتخاب مي كند، اختيار عزل وي به سادگي به وزير تفويض مي شود و عملاً ريل گذاري براي برنامه هاي علمي و فرهنگي يك دانشگاه معطوف به نظر يك شخص مي شود؟! بحث تدوين سبك زندگي اسلامي و ايراني به كجا رسيد؟ براي اين كم توفيقي مي توان دلايلي را برشمرد.

1- نخست بحث بر سر ديد صحيح و شناخت بايد ها و نبايدها سپس به فرموده رهبر معظم انقلاب، شناخت آسيب هاي اجتماعي است. طبيعي است اگر نهادي مثل شورا، دوربين و دورانديش نباشد، از تحولات اجتماعي و فرهنگي عقب مي افتد و زماني به خود مي آيد كه يك موضوع فرهنگي در جامعه رخ داده و جاي خود را باز كرده است و تازه ما مي خواهيم تصميم بگيريم! اين همان حركت منفعلانه است كه رهبر انقلاب در سخنان ديروزشان به شدت از آن نهي فرمودند. طبيعي است كه سرعت تحولات و پيشرفت وسايل ارتباط جمعي و نيز برنامه ريزي هاي هدفمند دشمنان فرهنگ و انقلاب، سرعت عمل و هوشياري بيشتري را طلب مي كند و به نظر مي رسد بايد در پي رفع موانعي بود كه احتمالا در چرخه حركت شورا وجود داشته و بايد مورد توجه قرار گيرد.

2- نكته ديگر بحث اجراي مصوبات است. در شوراي انقلاب فرهنگي مجموعه اي از فرهيختگان كشور با بررسي همه جانبه، اموري را تصويب مي كنند اين مصوبات و اسناد بالادستي كه نمونه هاي ارزشمندي از آن مورد اشاره و تأييد رهبر عزيز انقلاب هم بوده است، قطعاً براي ثبت در صورتجلسات و حافظه تاريخ نيست بلكه براي اجرا و اثرگذاري بر وضع زندگي و فرهنگ مردم است. اما چه كسي مسئول و مأمور اجراي آن است؟! جز اين است كه مقامات اجرايي نخستين و نزديكترين مجريان آن مصوبات به شمار مي روند؟ ضامن اجراي اين مصوبات به فرموده مقام معظم رهبري رؤساي قواي حاضر در جلسات شورا و وزرا هستند. اما مي بينيم كه متأسفانه در مواردي حتي در يك بعد كوچك و نماي ظاهري هم مصوبات رعايت نمي شود! قانون شكني برخي مسئولين در استفاده از شبكه هاي اجتماعي خارجي عليرغم ممنوعيت قانوني آنها، نمونه تلخ اين موضوع است و علامتي است بر اينكه وقتي در اين سطح موضوعي رعايت نمي شود انتظار تحول از سوي آن مدير براساس مصوبات شوراي عالي انقلاب فرهنگي در دستگاه تحت امرش، انتظاري دور از دسترس است.

به اين فهرست، موضوعات مهم ديگري مثل اشتغالات متعدد بعضي اعضا و در نتيجه عدم تمركز بر روي موضوعات و شغل دست چندم تلقي كردن اين وظيفه خطير، عدم ارتباط با مراكز ديني و حوزوي و يا متن اجتماع و... را مي توان اضافه كرد كه البته به يقين به معني نفي ارزش ها و تلاش هاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي نيست اما انتظارها و نيازهاي جامعه و البته تهاجم دشمن به گونه اي جدي و خطير است كه جاي مجامله و تعارف باقي نمي گذارد.

جمهوري اسلامي:چهره واقعي سلفي هاي مصر

«چهره واقعي سلفي هاي مصر»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي خوانيد؛درحالي كه مخالفت مردمي با پيش نويس قانون اساسي جديد مصر درحال اوج گرفتن است، حزب سلفي "النور" با انتشار بيانيه اي با اين پيش نويس كه توسط كميته منتخب شوراي نظاميان و دولت موقت اين كشور تصويب شده حمايت و اعلام كرد در همه پرسي به اين قانون، رأي "آري" خواهد داد. در مقابل، اكثر احزاب اسلامي مصر از جمله اخوان المسلمين و حتي برخي ديگر از احزاب سياسي اين كشور مثل حزب البرادعي به دليل ناديده گرفتن حقوق اساسي مردم، اعطاي قدرت بيش از حد به نظاميان و غيرقانوني شدن تأسيس احزاب ديني با اين پيش نويس به شدت مخالفت كردند.

اينكه قانون اساسي جديد مصر و راهكار سياسي نظامي ها براي آينده مبهم اين كشور با چه سرنوشتي روبرو خواهد شد و آيا در شرايطي كه اين كشور مهم شمال آفريقا همچنان دردست نظاميان مورد حمايت آمريكا بوده و بدون ساختارهاي قانوني مشخص، در سردرگمي و ناآرامي ها غوطه مي خورد، قانون اساسي جديد خواهد توانست به اين وضعيت پايان دهد و يا همچنان آينده مصر در هاله اي از ابهام خواهد بود، مقوله اي مجزا و مستقل است، اما نكته مهمتر در اين ميان، مواضع سازشكارانه و دو دوزه بازيهاي سلفي ها و افراط گرايان مصري است كه در سالهاي اخير همواره به سمت حاكميت در اين كشور و صاحبان قدرت ميل داشته و آنها را تأييد و تثبيت كرده اند.

در بررسي و تحليل رفتار شناسي سلفي هاي مصر بايد گفت كه آنها برخلاف ظاهري افراط گرايانه، متعصب، دگم و غيرقابل انعطاف، مخالفت ظاهري با مشاركت در قدرت سياسي و عدم تمايل به استفاده از مواهب دمكراسي، باطني قدرت طلب، منافق و نان به نرخ روز خور دارند كه در شرايط مختلف تغيير موضع داده و به رنگ محيط در مي آيند. اين نوع رفتار هر چند در حوزه ايدئولوژيك سلفي ها از هيچ پايگاه استدلالي و قابل دفاعي برخوردار نيست ولي در حوزه كنش هاي سياسي آنها، به خاطر منافعي كه برايشان دارد، توجيه پذير مي شود.

بررسي سوابق سلفي هاي مصر در زمان سلطه 30 ساله ديكتاتور مخلوع اين كشور نشان مي دهد كه آنها ضمن سكوت و همراهي در قبال جنايات حسني مبارك و اقدامات ضداسلامي او در سازش با رژيم صهيونيستي، به شدت با هرگونه اعتراض و انقلاب عليه فرعون مصر مخالفت كرده و كار را به جايي رسانده بودند كه با صدور فتوايي در محكوميت تظاهرات عل?ه رژيم حسني مبارك تصريح مي كردند: "تظاهرات و تجمع مخالفين عليه حكومت، انحراف از روش شرعي است و اين حركت ها بهانه اي براي دخالت كفار در كشورهاي اسلامي مي باشد!"

هيچكس در دوران حكومت حسني مبارك به ياد ندارد كه سلفي هاي افراطي و مفتيان آنان، قدمي و يا قلمي در جهت مبارزه با رژيم طاغوت و يا رژيم غاصب صهيونيستي برداشته باشند بلكه آنچه در حافظه ها مانده، سكوت و يا تأييد و همراهي آنان با حكام ظالم و مخالفت با هرگونه حركت هاي اصلاح طلبانه و مبارزه جويانه است. حتي در زمان اوجگيري قيام ملت مصر و آغاز بيداري اسلامي در جهان عرب، اولين جرياني كه با اين تحولات به مبارزه برخاست، همين جريان سلفي هاي متعصب و واپسگرا بود كه با هرگونه انديشه و رفتار آزاديخواهانه مقابله كردند ولي در عملكردي بسيار عجيب و فرصت طلبانه پس از پيروزي انقلاب مصر به صف سهم خواهان و ميراث طلبان پيوسته و دقيقاً همان كساني كه به دليل افكار تند و متحجر، با هرگونه فعاليت حزبي و سياسي مخالفت مي كردند، با تشكيل "حزب النور" جاي پايي را براي خود ايجاد كردند.

سلفي ها در انتخابات مجلس مصر توانستند در قالب "حزب النور" پس از اخوان المسلمين در جايگاه دوم قرار بگيرند و يكي از راههاي كسب پيروزي شان، انتشار فتوايي بود كه براساس آن در روستاهاي مصر ادعا كرده بودند پيروزي اسلامگرايان شريعت خواه و خواهان تأسيس حكومت اسلامي، در قرآن كريم تصريح شده است، به گونه اي كه "محمد عبدالهادي" از سران اين حزب در سفرهاي استاني خود گفته بود "خداوند از نتايج انتخابات مصر در قرآن كريم سخن گفته و ما را پيروز انتخابات دانسته است!"

يكي ديگر از رهبران سلفي در شهر سوئز، رقباي خود و افراد ميانه رو را اشخاصي ليبرال و سكولار و گروهي خارج از دين و كافر دانست و رأي دادن به آنها را حرام اعلام كرده و گفته بود "فقط رأي دادن به حزب نور جايز است. انتخابات صحنه رويارويي حق و باطل است و ما پيروز انتخابات خواهيم بود."

سلفي ها پس از انتخابات مجلس مصر خود را به اخوان المسلمين نزديكتر كرده و به عنوان متحد آنها در انتخابات رياست جمهوري به پيروزي رسيدند و اينگونه بود كه افراطي هاي تكفيري و سلفي هاي متعصب، سايه خود را بر جريان نسبتاً متعادل اخوان المسلمين انداختند و به گونه اي قابل پيش بيني، سابقه اخواني ها را بر باد دادند. حتي برخي تحليلگران معتقد بودند حمايت سلفي هاي مورد پشتيباني عربستان و رژيم صهيونيستي، برنامه اي براي تخريب اخوان المسلمين و جريان هاي معتدل و ميانه روي اسلامي است.

اينگونه بود كه سلفي هاي ساكت و مخالفان فعاليتهاي سياسي با استفاده از ابزارهاي دمكراسي به قدرت رسيدند و اينها همان كساني بودند كه فعاليت احزاب سياسي را تكفير كرده و انتقال وراثتي قدرت از مبارك به فرزندش را مجاز دانسته بودند.

بدين ترتيب گروهي از سلفي ها در قالب و شمايلي جديد، دشداشه هاي كوتاه خود را در آورده، ريش هاي انبوه را كوتاه كردند و با ظاهر شدن در صفحه تلويزيون حرف هايي زدند كه مردم مصر تاكنون از آنها نشنيده بودند. رفتار عجيب افرادي كه در گذشته به خاطر افكار تند ديني با هرگونه انديشه دمكراسي مخالفت مي كردند، اكنون كه در انتخابات، خود را به كرسي قدرت نزديك مي ديدند، داعيه حكومت مردمي سر داده و پايبندي خود را به حفظ رابطه با جهان غرب، بويژه رژيم صهيونيستي اعلام مي كردند.

سلفي ها در راستاي مشاركت در قدرت، در جريان انتخابات رياست جمهوري مصر آنچنان به تبليغ و ترويج از "محمد مرسي" كانديداي اخوان المسلمين پرداختند كه يكي از رهبران سلفي در سخنان خود گفت: "هر كس به محمد مرسي شك كند، به خدا شك كرده است!"

پس از پيروزي اخوان المسلمين در انتخابات رياست جمهوري، آنچه مأموريت زيركانه سلفي ها را نشان داد، عدم حضور آنان در كابينه محمد مرسي، عليرغم تأثيرگذاري قوي آنان بر سياست هاي او در عرصه داخلي و خارجي بود تا از اين طريق درصورت بروز انتقادات داخلي به رئيس جمهور، از نشانه رفتن لبه تند انتقاد به سمت خود جلوگيري كنند و همين گونه نيز شد. با وجود انتقادات شديد مردمي كه طي ماههاي اوليه از اخوان المسلمين شد، سلفي ها توانستند با حركات و مواضع منافقانه، خود را پشت سر مرسي مخفي كنند، به گونه اي كه اكنون نيز كه مرسي توسط نظاميان مورد حمايت مبارك و آمريكا از قدرت سرنگون شد، سلفي ها مورد غفلت احزاب و جريانهاي مخالف مرسي واقع شده و آنها با تغيير چهره و رفتارهاي دوگانه، در تحولات آينده مصر و روند تشكيل دولت انتقالي و بعد از آن مشاركت دارند. البته مردم مصر هرگز سخنراني "جلال مره"، دبير حزب سلفي النور و از هم پيمانان اصلي مرسي را در مراسم شب عزل محمد مرسي و نشستن وي در كنار نظاميان و مخالفان مرسي را فراموش نمي كنند و قطعاً ماهيت آنان را روشن تر از هميشه به خاطر مي سپارند و مي دانند كه فقط جريان تكفيري قادر است با پشت پا زدن به هم پيمانان خود، در طلب مشاركت در قدرت، به راحتي وارد صف مخالفان بشود.

اينگونه بود كه سلفي ها در موج سواري بر انقلاب مردم مصر، توانستند پس از محمد مرسي نيز با نظاميان بركنار كننده او به تفاهم برسند و با تأييد عملكرد كودتاچيان، درحالي كه همه احزاب اسلامي مصر، تهيه پيش نويس قانون اساسي جديد مصر را به عنوان راهكار سياسي اداره حكومت توسط نظاميان تحريم كرده بودند، با مأموريت دادن به 2 نفر از رهبران خود، در كميته 50 نفره تدوين پيش نويس به رياست "عمرو موسي" وزير خارجه دوران ديكتاتوري مبارك و حضور در لابلاي افراد لائيك و سكولار، در تدوين آن مشاركت كنند.

اين عملكرد منافقانه سلفي هاي مصر و جريان هاي منتسب به وهابيت در اين كشور زجر كشيده، عليرغم خسارتهايي كه بر روند سياسي آينده ملت وارد مي كند، از اين امتياز برخوردار است كه باعث فرو افتادن نقاب نفاق و تزوير از چهره سلفي ها و روشن شدن ماهيت فكري و همسوئي آنان با قدرت غالب و اشتهاي سيري ناپذيرشان براي مشاركت در حاكميت مي شود . آنچه مهم است هوشياري مردم مصر براي پايان دادن به هرگونه افراط گرايي، چه در قالب ديني و چه در هيبت يونيفورم پوشان نظامي ا ست، همانها كه مخالفان خود را كافر خوانده و به دنبال احياي مناسبات دوران حاكميت مبارك بر اين كشور اسلامي هستند. قطعاً اينان گزينه مناسبي براي اداره كشور و احترام به حقوق همه اقشار ملت مصر نيستند.

سياست روز:صلاحيتي كه تاييد شدني نيست

«صلاحيتي كه تاييد شدني نيست»عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم قاسم غفوري است كه در آن مي خوانيد؛جمهوري اسلامي ايران همواره بر اصل همگرايي منطقه اي تاكيد داشته و آن را راهكار تحقق ثبات و امنيت منطقه اي و مقابله با دشمن اصلي منطقه يعني رژيم صهيونيستي و آمريكا دانسته است. بر همين اساس نيز همواره به دنبال توسعه مناسبات با همسايگان بوده و بعضا در برابر بد عهدي ها و عدم صداقت اين كشورها راه سكوت و تعامل در پيش گرفته است كه متاسفانه بعضا از سوي اين كشورها به عنوان نقطه ضعف تلقي و بر خصومت ورزي پنهان و آشكار خود با ايران افزوده اند.

شوراي همكاري خليج فارس شامل امارات، كويت، قطر، عمان، بحرين و عربستان از جمله مراكز مورد توجه ايران براي تحكيم همگرايي منطقه اي بوده است بگونه اي كه در كنار تاكيد بر روابط برادرانه با هر كدام از اين كشورها بر همگرايي با شوراي همكاري خليج فارس تاكيد داشته است.
نكته قابل توجه در رفتارهاي كشورهاي مذكور مواضع مطرح شده از سوي آنها مبني بر لزوم حضور در مذاكرات هسته اي است. مقامات يمن، مصر، عربستان، قطر رسما اعلام كرده اند كه خواستار حضور شوراي همكاري خليج فارس در نشست هايي ايران و گروه ۱+۵ مي باشند. آنها ادعا كرده اند كه اين درخواست براي حضور در مذاكرات و تحقق امنيت منطقه است.

هر چند كه جمهوري اسلامي همواره از نگاه تعاملي شوراي همكاري خليج فارس استقبال كرده است اما مجموعه اي از رفتارهاي شورا ابهاماتي را در صداقت آنها ايجاد كرده است. شوراي همكاري خليج فارس ماهيت اصلي خود را بر اساس مقابله با ايران تدوين كرده و در طول سه دهه حيات خود هرگز اين امر را نفي و يا تغييري در آن نداده است. متاسفانه شورا تحت القاي غرب از همان روزهاي ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي در برابر ايران قرار گرفته كه حمايت از صدام در جنگ تحميلي و همگرايي با غرب در تحريم هاي ضد ايراني و حتي حمايت از گروه هاي تروريستي براي بحران سازي عليه ايران بخش كوچكي از اين رفتارها است. در حوزه منطقه اي نيز برخي از اعضاي اين شورا سرمنشا تروريسم و كشتار بوده اند كه نمود آن را در عراق، لبنان و سوريه مي توان مشاهده كرد. در همين حال بسياري از اعضاي شورا با نام ايران هراسي خريد تسليحاتي از غرب و دادن پايگاه نظامي به آمريكا و حتي روابط با صهيونيست ها را توجيه كرده اند.

در حوزه هسته اي نيز كشورهاي مذكور متاسفانه در مسير غرب قرار گرفته و با ادعاي غير صلح آميز بودن فعاليت هاي هسته اي ايران همراه شده اند و حتي ميلياردها دلار براي توقف برنامه هسته اي ايران هزينه كرده اند چنانكه رسانه ها بارها اعلام كردند برخي اعضاي شورا هزينه حمله آمريكا و صهيونيست ها به تاسيسات هسته اي ايران را تقبل كرده اند.

با توجه به سوابق رفتاري كشورهاي عربي و روند تحولات منطقه سناريوهاي متعددي در باب دلايل و اهداف كشورهاي عربي از حضور در مذاكرات ايران و ۱+۵ مطرح مي باشد.

با توجه به اينكه شورا در عرصه منطقه اي عملا در حاشيه قرار دارد اين سناريو مطرح است كه آنها مي خواهند چنان عنوان سازند كه نقش موثري در حل موضوع هسته اي ايران داشته اند تا ضمن كسب پرستيژ در ميان ملتهاي خود در صحنه جهاني نيز نمايش قدرتي هر چند ظاهري داشته باشند.
برخي ناظران سياسي در نگاه خوشبينانه هراس اين كشورها از تعامل غرب با ايران را دليل تلاش آنها براي ورود به مذاكره مي دانند. امري كه آن هم برگرفته از القاي غرب مبني بر ايران هراسي با ادعاي رويكرد غرب به ايران است تا به اين بهانه به باج گيري از كشورهاي عربي بپردازند.

سناريوي ديگر در باب حضور شوراي همكاري خليج فارس در مذاكرات ايران و ۱+۵ تقويت موقعيت غرب در قبال ايران است. در روند مذاكرات به نوعي توان خطا برقرار است به گونه اي كه در يك طرف ايران، چين و روسيه قرار دارند و در طرف مقابل نيز سه كشور اروپايي آلمان، انگليس، فرانسه در كنار آمريكا. غرب شرايط موجود را براي افزايش فشار بر ايران چندان مطلوب نمي داند لذا اين طرح مطرح است كه آنها با آوردن شوراي همكاري خليج فارس به دنبال يارگيري عليه ايران هستند تا بتوانند خواسته هاي خود را بر ايران و حتي چين و روسيه تحميل نمايند.

نكته مهم ديگر آنكه غرب همواره ادعا كرده است كه فشارها بر ايران براي امنيت منطقه بوده است و با اين ادعا نيز تسليح كشورهاي عربي را توجيه كرده است. پرونده غرب نشان مي دهد كه خيز بعدي آنها در قبال مذاكرات مقابله با توان نظامي ايران به بهانه اعتماد سازي و تامين امنيت منطقه است. عينيت اين طرح را در مواضع چاك هاگل وزير دفاع آمريكا در اجلاس منامه مي توان ديد. هاگل ادعا كرده، ايران صرفا تهديد هسته اي نمي باشد بلكه تهديدات ديگري نيز دارد كه آمريكا براي مقابله با آن حضور ۳۵ هزار نيرو در منطقه فروش تسليحات به كشورهاي عربي، ايجاد سيستم موشكي در منطقه و اروپا را همچنان ادامه مي دهد.

مجموع رفتارها و تاكيد غرب بر امنيت كشورهاي عربي و صهيونيستها نشان مي دهد كه آنها برآنند تا در كنار ايجاد سازش امنيتي اعراب با صهيونيستها به بهانه تهديد بودن ايران، طرح ايجاد فضاي امنيتي جديد در منطقه را اجرايي سازند. سناريوي آمريكا گره زدن امنيت منطقه بر مطالبات خود و صهيونيستها و اعراب است تا در نهايت امتيازاتي را در حوزه هاي مختلف كسب نمايد.

آمريكا در گذشته استراتژي تغيير در خاورميانه (نظير پروژه خاورميانه جديد) را براي ثبات در منطقه مطرح مي كرد حال آنكه اكنون به دليل چالشهاي نظامي و عدم موقعيت مردمي سناريوي پيوند زدن اهداف خود، صهيونيستها و اعراب به امنيت منطقه را در دستور كار قرار داده است.

براساس اين طرح آمريكا از يك سو به بحران سازي در منطقه مي پردازد كه انفجارهاي منطقه نمودي از آن است و از سوي ديگر سعي دارد تا ادعاي نگراني كشورهاي عربي و صهيونيستها از برنامه هسته اي ايران را برجسته سازد. هدف آمريكا آن است تا در نهايت اعمال فشار جهاني بر ايران براي به اصطلاح جلوگيري از بحران در منطقه و رفع نگراني اعراب و صهيونيستها را اجرايي سازد. به عبارتي غرب به دنبال بازي دو سر برد براي خويش است به گونه اي كه در صورت ورود اعراب و صهيونيستها به مذاكرات طرح امنيتي مورد نظر خود در منطقه كه سازش عربي و ايران با صهيونيستها است را اجرايي سازد و در غير اين صورت به بهانه عدم پذيرش اين طرح از سوي ايران طرح گسترش ائتلاف امنيت اعراب و صهيونيست ها به بهانه رفع نگراني از توان هسته اي و نظامي ايران و نيز فشار بر ايران براي كنار نهادن فعاليت هاي هسته اي و نظامي را توجيه و اجرايي سازد.

با توجه به اين شرايط مي توان گفت كه صداقت شوراي همكاري خليج فارس براي حضور در مذاكرات تاييد نشده است و تا زماني كه آنها صداقت و دوستي خود با ملت ايران و دوري از غرب گرايي را به اثبات نرسانند، نمي توانند تقاضاي حضور در مذاكرات را داشته باشند.

تهران امروز:3 مسئله مهم فرهنگي ما

3« مسئله مهم فرهنگي ما»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم امير دبيري مهر است كه در آن مي خوانيد؛گاهي بهنظر ميرسد مسئولان و مديران و دستاندركاران بخشهاي مختلف كشور آنچنان در امور روزمره عمدتا سياسي و اقتصادي دچار مشغله و گرفتاريهاي روز مره شدهاند كه گويي فراموش كردهاند كه اين حوزهها در بهترين وضعيت و موقعيت مسيري است براي رسيدن به فرهنگ والاتر و زندگي و حيات فرهنگي مبتني برآموزههاي ايراني و اسلامي كه همان حيات طيبه قراني است. چرا كه نقش و تاثيرگذاري فرهنگ بر حوزههاي سياست و اقتصاد و روابط خارجي و... تقدمي است يعني هر تغييري در حوزه فرهنگ موجب تغيير در ديگر حوزههاي مورد اشاره ميشود. به عبارت ديگر تغييرات سياسي و اقتصادي كه زيربناي فرهنگي و عقبه فرهنگي نداشته باشد ناپايدار و شكننده و ميراست.

از اينرو توجه به فرهنگ نه يك اولويت در كنار ديگر اولويتها بلكه عين ضرورت براي داشتن حياتي انساني است اما برخي ناآگاهانه سهم و نقش فرهنگ را در عرض و كنار ديگر حوزهها ميدانند و توجهي يكسان به آنها دارندو مدعياند از حوزه فرهنگ غافل نيستند در حالي كه هم عرض ديدن فرهنگ با سياست و اقتصاد عين غفلت است.

واقعيت اين است كه در جامعه امروزين ايران با وجود همه تلاشها و مجاهدتها و تجارب و هزينههاي صورت گرفته سبك زندگي و فرهنگ عمومي به اندازه كافي با مطلوبات ارزشي هماهنگ نيست و كاركردهاي مورد نياز خود را ندارد. ميزان رضايت از زندگي و احساس خوشبختي بهعنوان موتور محرك تلاش براي ساختن كشور از جوانب مختلف مورد هجمه ياس و نااميدي قرار ميگيرد. هنوز چهره فقر و فساد خودنمايي ميكند. نبود وجدان و اتقان كاري، مصرف بيرويه و بيمبالات كالاها و انرژي، از خود بيگانگيهاي فرهنگي و نظمگريزي ونداشتن الگوهاي زيست جمعي؛ فخرفروشي به ماديات و تفاخر به عناوين و القاب و دهها آسيب ديگر فرهنگي در جامعه ايراني جاري است و موجب هدر رفت نيروها و انرژيهايي ميشود كه در صورت مديريت و هدايت صحيح ميتواند منشا پيشرفت و ترقي جمعي و تكامل فردي و انساني گردد.

اين مشكلات و معضلات كه همه ما شبانهروز با آنها مواجه هستيم نيازمند تامل و حساسيت و توجه جدي براي اصلاح فردي و اجتماعي با برنامهريزي و همت و نظارت و مديريت و سرمايهگذاري است و مختص يك نهاد و دستگاه و قوه نيست بلكه نيازمند هدايت و جهتگيري كلان در كشور و مشاركت عمومي است اما اين دغدغه مهم كه هميشه نزد دلسوزان و نخبگان كشور مطرح بوده و هست همواره با 3 مسئله بزرگ و جدي مواجه شده كه مدنظر اين نوشته است و براي آنها بايد چارهانديشي كرد.

وطن امروز:چرا سرهنگ ها؟!

«چرا سرهنگ ها؟!»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم سيدعابدين نورالديني است كه در آن مي خوانيد؛ آقاي روحاني قبل از آنكه رئيس جمهور باشند؛ يك روحاني است. با كمي اغماض مي توان او را امنيتي ترين روحاني در سيستم جمهوري اسلامي دانست. به او شيخ ديپلمات هم مي گويند. حقوق خوانده دانشگاه گلاسكو 16 سال در كسوت دبيري شورايعالي امنيت ملي هم آداب و پروتكل هاي ديپلماتيك را ديده و هم در جريان مذاكرات هسته اي آب ديده شده و تجربه اي ديپلماتيك اندوخته است. اگرچه محمدجواد ظريف اكنون مجري مذاكرات هسته اي است اما كيست كه نداند شيخ ديپلمات چه نقشي در توافق شب 99 ام دولت يازدهم داشته است. آقاي روحاني سوابق طولاني مدت نظامي نيز دارند. 7 سال در دوران جنگ عضو شورايعالي دفاع بوده است. او 3 سال عضو شورايعالي پشتيباني جنگ و رياست بر كميسيون اجرايي آن را در كارنامه دارد. از سال ۶۲ تا ۶۴ نيز معاون فرمانده جنگ و از سال ۶۴ تا ۶۶ رئيس ستاد قرارگاه مركزي خاتم الانبيا بود. آقاي رئيس جمهور مدتي نيز فرمانده پدافند هوايي كل كشور بود. سوابق تقنيني آقاي رئيس جمهور هم نيازي به توضيح ندارد. 5 دوره نماينده مجلس شوراي اسلامي بوده كه در دوره هاي چهارم و پنجم در كسوت نايب رئيسي، عبا به عباي آقاي ناطق نوري بوده اند. به اين سوابق اشاره شد تا نهايتا اين واقعيت گفته شود كه آقاي رئيس جمهور، يك فرد مطلع و باتجربه است. لذا مي توان انتظار رفتاري سنجيده از وي و دولت او داشت و به همين نسبت اگر خطايي صورت گرفت و استمرار داشت، نمي توان آن را تنها در قالب يك اشتباه تفسير كرد.

آن جمله تبليغاتي آقاي روحاني خطاب به محمدباقر قاليباف فراموش شدني نيست. «من سرهنگ نيستم»؛ «من پادگاني نيستم». اينها جملات آقاي روحاني بود. از يك روحاني انقلابي باسابقه طولاني امنيتي و نظامي انتظار نمي رفت براي كسب راي چنين عباراتي را بر زبان بياورد اما به هر حال انتخابات تمام و روحاني «حقوقدان» رئيس جمهور شد.

انتخابات تمام شد و آقاي روحاني بر مسند قدرت نشست اما كنايه هاي رئيس جمهور به «سرهنگ ها» ادامه دارد. او در گزارش 100روزه خود باز هم از دوگانه «سرهنگ ها» و «حقوقدان ها» گفت. اين دوگانه از همان خطاهايي است كه نمي توان به سادگي از كنار آن گذشت. موضوع اما زماني قابل تامل و غيرقابل اغماض شد كه ديگر ديپلمات كابينه، يعني محمدجواد ظريف در اظهاراتي عجيب مدعي شد توان نظامي ايران در قبال آمريكا ناچيز است. اظهارنظري كه در لايه هاي زيرين خود، كاركرد «سرهنگ ها» را زير سوال برده است تا يك بار ديگر سر ستيز اين دولت با نظاميان در اذهان القا گردد! اين يك واقعيت خطرناك است.

چرا اظهارات آقاي روحاني در اين باره به گونه اي است كه در افكار عمومي تقابل رئيس جمهور با نظاميان القا مي شود؟ دوگانه «روحاني - سرهنگ ها» آيا به سود كشور و خاصه آقاي روحاني است؟ و اساسا اگر دوگانه اي اينچنين نيز قابل تصور باشد؛ آيا جناب آقاي روحاني با مختصات مشخص عقيدتي و سياسي در اين دوگانه در مقابل نظاميان قرار مي گيرند؟! براساس چه نظرگاهي بايد تقابل روحاني - سرهنگ ها ايجاد شود؟ چه ديدگاهي چنين دوگانه سازي هايي را تجويز مي كنند و اساسا اين نسخه، براي چه كساني شفابخش است؟ اصلا چرا سرهنگ ها؟ چرا نظاميان؟ القاي تقابل با نظاميان آن هم در شرايطي كه همه گزينه هاي رئيس جمهور «مودب» و «باهوش» آمريكا روي ميز است؛ كار عاقلانه اي است؟ چه اولويتي از «انسجام دروني در برابر دشمن بيروني» فراتر است كه در شراطي كه سرهنگ ها بايد تكريم شوند؛ مورد هجوم قرار مي گيرند.

انتظار از يك رئيس جمهور باسابقه كه همواره مورد اعتماد رهبري نظام بوده اند؛ اين است كه نسبت به ترميم اين ذهنيت ها بكوشند. خود آقاي روحاني به دليل سوابق امنيتي و نظامي مي دانند القاي اين قبيل دوگانه سازي ها چه آسيب هايي به دنبال خواهد داشت. تجربه ديپلماتيك او نيز ايجاب مي كند توانمندي هاي كم نظير نظامي ايران را به عنوان يك پشتوانه بزرگ براي دولت خود بدانند.كما اينكه صبح ديروز زماني كه جناب آقاي روحاني مشغول امورات روزانه بودند؛ سرهنگ ها در ايرانشهر 2 گروگان را از دست اشرار آزاد كردند تا امنيت در دولت آقاي روحاني مخدوش نشود. دولتي كه اعتبار خود را به مذاكرات هسته اي گره زده است. دولتي كه نه با خزانه خالي و توان نظامي ضعيف، بلكه با نسخه هاي بومي اقتصادي و قدرت دفاعي اول منطقه، مي تواند سانتريفيوژهاي پر از اورانيوم را بچرخاند.

حمايت:اهداف سفر هاگل به رياض

«اهداف سفر هاگل به رياض»عنوان سرمقاله روزنامه حمايت به قلم قاسم غفوري است كه در آن مي خوانيد؛چاك هاگل، وزير دفاع آمريكا، در ادامه سفر دوره اي به منطقه پس از حضور در بحرين، افغانستان، پاكستان راهي عربستان شد. ديدار غيرمنتظره وي از رياض در حالي صورت گرفت كه درباره دلايل و اهداف اين سفر نكات متعددي مطرح است. بخشي از اهداف اين سفر را دلجويي واشنگتن از رياض و در همين حال فروش تسليحات به آن تشكيل مي دهد. آمريكا از يك سو براي تامين منافع اقتصادي و تثبيت موقعيت نظامي خود در منطقه طرح فروش تسليحات به عربستان را اجرا مي كند و از سوي ديگر به ادعاي برخي منابع خبري سعي دارد تا كدورت هاي ايجاد شده ميان طرفين را به دليل عقب گردهاي خود در قبال سوريه و ايران رفع كند.

بر اين اساس از اصلي ترين موضوع هاي مطرح در سفر هاگل به رياض را بررسي تحولات منطقه از جمله ايران و سوريه تشكيل مي دهد. رياض سياست هاي آمريكا در منطقه را مغاير با اهداف خود عنوان كرده و خواستار حمايت هاي بيشتر واشنگتن در اجراي سياست مقابله با مقاومت شده است.

محور ديگر در مذاكرات هاگل را بررسي روند سازش ميان سران عرب و رژيم صهيونيستي تشكيل مي دهد. رفتارهاي آمريكا نشان مي دهد كه اين كشور به دنبال ايجاد پيوند امنيتي ميان كشورهاي عربي بويژه عربستان و رژيم صهيونيستي به بهانه امنيت منطقه و مقابله با ايران و سوريه است كه نمونه هاي آن را در ناآرامي هاي منطقه مي توان مشاهده كرد.

آمريكا به نوعي فاز جديد سازش عربي با صهيونيست ها را در پيش گرفته در حالي كه امنيت منطقه را بهانه اين طرح قرار داده است.نكته مهم ديگر در سفر هاگل را بررسي تحولات افغانستان و پاكستان و حتي مذاكره آمريكا با طالبان تشكيل مي دهد. آمريكا در حالي به دنبال امضاي توافقنامه امنيتي كابل- واشنگتن و خروج نيروها و تداركات ناتو از خاك پاكستان است كه با رايزني هاي مستقيم به اين امور دست نيافته چنان كه سفر هاگل به افغانستان و پاكستان چندان نتيجه اي در بر نداشته است.

در حوزه مذاكره با طالبان نيز آمريكا چندان دستاوردي نداشته است اما با توجه به نفوذ عربستان در كابل و اسلام آباد و حتي در ميان طالبان مي توان ازجمله اهداف سفر هاگل به رياض را پيگيري اين سه پرونده دانست. با توجه به آنچه ذكر شد مي توان به اين نتيجه رسيد كه هر چند سفر هاگل به عربستان مي تواند برگرفته از طرح آمريكا براي فروش تسليحات به اين كشور باشد، بخش عمده اي از دلايل اين سفر را چالش هاي منطقه اي آمريكا تشكيل مي دهد كه سعي دارد تا با استفاده از رياض براي رفع اين چالش ها گام بردارد.

آفرينش:ضرورت نگاه واحد به منافع ملي كشور

«ضرورت نگاه واحد به منافع ملي كشور»عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن مي خوانيد؛درتمامي عرصه هاي حكومتي از مسائل سياسي گرفته تا امورات اقتصادي و فرهنگي، نيازمند تنوع درشيوه هاي مديريتي و اعمال نظرات مختلف با سليقه هاي گوناگون هستيم. به طوري كه تشتت نگرش ها و تضارب آراء مي تواند موجب بروز خلاقيت ها و شكوفاشدن پتانسيل ها در امور گردد. همچنين تبعيت از اين رويه موجب همگرايي و هم افزايي توان نيروهاي مختلف در ساختار نظام خواهد شد و مانع از هدر رفت قابليت هاي سرمايه هاي ارزشمند كشور مي گردد.

البته آفتي كه تاكنون مانع از تحقق چنين مدل مديريت دركشورما شده، همانا نبود سازوكار احزاب دركشور مي باشد كه متاسفانه سير فعاليت هاي سياسي و اقتصادي ما درقالب هيچ تشكل سازمان يافته اي تعريف نمي شود. لذا افراد با سليقه هاي مختلف خود را صاحب حق مي دانند و براي اثبات فكر و نظر خود به مجادله با ساير افراد و نهادها برمي آيند. اينجاست كه غبار بلند شده از كشمكش هاي ميدان سياست، برسينه ملت و كشور مي نشيند و موجب رنجش مي گردد.

مسلماً مسولان و دولت جديد همچون دولت هاي قبل داراي نقاط ضعف و اشكالاتي دراداره امور هستند و اين براي هيچ گرايشي استثنا نيست. اما حالا كه سازوكار حزبي دركشور ما شكل نگرفته، بايد ميزان تحمل و تامل خود را بالا ببريم. ما بايد بتوانيم يكديگر تحمل كنيم و در كنار هم اختلافات را برطرف سازيم.

اين موارد يادشده درتمامي عرصه هاي سياسي، اقتصادي وفرهنگي صدق مي كند، اما يك نكته ظريف دربين اين مسائل نهفته است و آن لزوم نگاه واحد و بدور ازتشتت آرا درعرصه منافع ملي مي باشد. يكي از نهادهايي كه به طور مستقيم با منافع ملي كشور سروكار دارد، دستگاه سياست خارجي است. اينطور نيست كه وزارت خارجه و عملكرد ديپلماتيك كشور تنها براي قشري خاص با گرايشات مشخص سياسي منفعت آور و يا زيان بار بوده باشد، بلكه به سبب درنظرداشتن منافع ملي، نمي توان و نه بايد نگرش ها و سليقه هاي خاص سياسي دراين امر دخيل گردد.

قطعا درعملكرد ديپماتيك كشورمان تغيير شيوه هاي مديريتي سرعت حصول به نتيجه را افزايش خواهد داد و كرختي را از دستور كار اين دستگاه خارج خواهد كرد، اما نبايد عملكرد آنها را با گرايشات سياسي مورد انتقاد قرار داد. لذا تاكيد براهداف ملي باصدايي واحد و حمايت از سياست هاي خارجي كشور، موجب افزايش قدرت چانه زني ما درعرصه هاي مختلف بين المللي
خواهد شد.

ضمن اينكه برخورد سياسي و تخريب هاي سليقه اي در قالب انتقاد هاي مختلف دراين زمينه، آسيب و تبعات منفي براي كل كشور به همراه خواهد داشت. خط قرمزسياست خارجي، منافع ملي كشور مي باشد.

عدول از اين خط قرمز قطعاً موجب برخورد با مسولان را درپي خواهد داشت، لذا مردم توقع دارند تا سياسيون كشور اعم از مخالفان و موافقان در اين عرصه وحدت رويه داشته باشند و حتي المقدور در اين زمينه وارد بازي ها و دعواهاي سياسي نگردد و منافع ملت و كشور را دستخوش اميال سياسي و گروهي خود نكنند.

شرق:ماديبا در 4پرده

«ماديبا در 4پرده»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم مجيد تفرشي است كه در آن مي خوانيد؛
بررسي مقايسه اي چهار مرحله از زندگي اجتماعي و حرفه اي ماندلا كمتر مورد واكاوي واقع شده است. «ماديبا» در آغاز فعاليت هاي سياسي خود يك انقلابي تندرو معتقد به اعمال خشونت و اقدامات مسلحانه بود كه به خاطر آرمان هاي ضدنژادپرستي خود 27سال زنداني شد. در آغاز اين دوره، ماندلا وظيفه خود را در تهييج عمومي و انگيزش مردم به هر وسيله اي براي مبارزه با آپارتايد مي دانست. دوره اي كه نهايتا به خروج بدون قيدوشرط او از زندان منجر شد؛ خروجي كه در واقع آغازي بود بر پايان دوران حكومت تبعيض نژادي در آفريقاي جنوبي. ماديبا در دومين دوره حيات اجتماعي خود ديگر يك انقلابي تندرو نبود، بلكه تبديل به سياستمداري شد كه با حفظ اسكلت و اساس باورهاي انساني خود موفق به كنارزدن مسالمت جويانه حكومت اقليت سفيدپوست و برقراري حكومت برابر، براي همه شهروندان كشورش شد.

در اين دوره، مبارزه او براي به زيركشيدن حكومت آپارتايد محدود به روش هاي مسالمت جويانه و ايجاد كارزار عمومي غيرخشونت آميز شد. در اين دوره و به خصوص پس از موفقيت، ماندلا به جاي انتقام جويي از دشمنان خود مدارا و بخشش را در عمل نشان داد و اين قاعده علم سياست را يادآوري كرد كه دشمنان ديروز مي توانند متحدان فردا باشند. امروزه كمتر كسي در اين موضوع ترديد دارد كه با توجه به قدرت عجيب، ايجاد انگيزش و هيجان او، به راحتي مي توانست قتل عام، حمام خون و جنگ داخلي در آفريقاي جنوبي به راه بيندازد كه پايان بخشيدن به آن سال ها زمان مي برد و نياز به تحمل خسارت هاي مالي و انساني زيادي نيز بود.

سومين پرده از حيات عمومي و اجتماعي ماندلا دوران به قدرت رسيدن او در همين دوره و گذار او از يك سياستمدار به يك دولتمرد بود. در اين دوره ماندلا با آن كه در انتخاباتي آزاد تقريبا به سادگي مي توانست به دوران آپارتايد





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن