واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: آقاي ظريف! روش سياستمدار با روشنفكران يكي نيست
روشنكفر در فرايند آگاهيبخشي، اولاً و بالذات خودش را پايبند حقيقت ميداند ولي سياستمدار اولاً و بالذات پايبند منافع ملي است؛ بنابراين هر آنچه را كه ميداند بر زبان نميراند.
عصر ايران؛ هومان دورانديش - محمدجواد ظريف در اين چهار ماه و يك هفتهاي كه از حضورش در راس وزارت خارجه ايران ميگذرد، نشان داده است كه ديپلمات كاركشتهاي است و مخالفان داخلياش نيز به اين واقعيت اذعان دارند؛ اما هر ديپلمات كاركشتهاي، لزوماً سياستمدار پختهاي نيست.
اينكه وزير امور خارجه يك كشور، در مقام سخنگفتن از "دشمن"، به بانگ بلند بگويد دشمن ما "با يك بمبش ميتواند تمام سيستمهاي نظامي ما را از كار بيندازد"، هيچ معنايي ندارد جز اينكه، چنين وزيري هنوز سياستمدار نشده است. جواد ظريف اين روزها البته محبوبيت زيادي دارد و احتمالاً آقايان و بويژه خانمهايي كه به پاي هر گزارش وي در فيس بوك، كامنتهايي لبريز از احساس شيفتگي ميريزند، از اين نقد ناخشنود ميشوند؛ ولي فرض كنيد دو كشور آرژانتين و بريتانيا، همانند سال 1982، مجدداً كارشان به جايي رسيده است كه درگيري نظامي بين آنها محتمل است. در اين صورت اگر وزير امور خارجه آرژانتين، بگويد بريتانيا با يك بمب ميتواند كل سيستم نظامي ما را از كار بيندازد، كدام عاقلي است كه با شنيدن اين جمله، دچار تعجب نشود و آن وزير را به ناپختگي و بيتدبيري متهم نكند؟
تدبير، به يك معنا، علم عاقبتشناسي است و نگريستن به آخرالامر. آقاي ظريف به عنوان وزير امور خارجه جمهوري اسلامي ايران، لابد بهتر از همه ميداند كه جمهوري اسلامي، آمريكا را نه دوست بلكه دشمن ميداند. بنابراين، بيان سخناني كه موجب تقويت روحيه "دشمن" و افزايش تنش در داخل كشور شود، ناشي از تدبير و تامل در عاقبت سخن نيست. حتي خواجه حافظ شيرازي هم ميدانست كار مُلك است آنكه تدبير و تامل بايدش! محمدجواد ظريف هم دقيقاً درگير "كار ملك" است. پس روا نيست كه همانند يك "رند عالمسوز" سخن بگويد.
سالها پيش، بهروز افخمي در مجلس ششم سخني گفت بدين مضمون كه در ايران همه چيز بدل چيزهايي است كه در آمريكا وجود دارد. يعني اصل سينما و سياست و ... در آمريكا وجود دارد و ما در ايران با بدل آن پديدههاي اصيل مواجهيم. بهروز افخمي البته سينماگري بود كه آداب سياست را نميشناخت. پس عجيب نبود كه حرفي بزند و ناخواسته واكنشها برانگيزد. اما اينكه ظريف هم به راه افخمي برود، كمي عجيب است.
در واقع جناب ظريف به دو نكته اساسي توجه ندارند. اول اينكه، سياستمدار حتي اگر نخواهد دروغ بگويد، موظف نيست همه حقيقت را بگويد. سياستمدار آن شاهدي نيست كه در دادگاه ميگويد: "سوگند ميخورم حقيقت را بگويم و جز حقيقت چيزي نگويم و همه حقيقت را بگويم." بردهداري در آمريكا با دروغ لغو شد. احمد قوام هم كلاه ژوزف استالين را برداشت تا آذربايجان پاره تن ايران بماند. حتي اگر آقاي ظريف معتقد باشند كه سياستمدار حق ندارد، در موارد تعارض بين ارزشهاي اخلاقي، براي تامين ارزشهاي اخلاقي بالاتر، ارزشهاي اخلاقي پايينتر را نقض كند، باز هم جايي تعهد ندادهاند كه تمام حقيقت را بگويند (تازه اگر بپذيريم كه از كار افتادن همه سيستمهاي نظامي ايران با يك بمب آمريكا، بيان تمام حقيقت است و مو لاي درز اين حرف نميرود؛ كه امري بعيد است). ظريف در ماجراي "تيتر كيهان و كمردرد" نيز مرتكب اين اشتباه شد كه تمام حقيقت را گفت و مخالفان داخلي دولت روحاني را به خود غره كرد كه ما با يك "تيتر" مهمترين وزير دولت برآمده از راي دموكراسيخواهان داخلي را به چه روزي انداختيم!
نكته دوم اينكه، سياستمدار با روشنفكر تفاوتهايي دارد. كار روشنفكر نقادي و آگاهيبخشي به قصد تغيير وضع موجود است. روشنفكر لزوماً به تامين مصالح نظام سياسي نميانديشد. او كانونهاي قدرت را نقد ميكند تا آگاهي عمومي ارتقا يابد و وضع موجود نامطلوب جاي خودش را به وضع مطلوب ناموجود بدهد. تلاش براي بهبود وضع موجود، نقطه اشتراك روشنفكر با هر سياستمدار مترقي و نيكخواه است. اما روش روشنكفر و سياستمدار براي رسيدن به اين هدف، يكسان نيست. روشنكفر با نقادي و آگاهيبخشي بي قيد و شرط اين هدف را دنبال ميكند ولي سياستمدار نبايد هر نقد و هر خبري را بر آفتاب افكند. ممكن است وزير امور خارجه يك كشور، به رئيس جمهور آن كشور انتقاداتي جدي داشته باشد؛ ولي او تا وقتي كه وزير خارجه است، نميتواند مانند روشنفكري خارج از ساختار قدرت، رئيس جمهور را نقد كند. روشنكفر در فرايند آگاهيبخشي، اولاً و بالذات خودش را پايبند حقيقت ميداند ولي سياستمدار اولاً و بالذات پايبند منافع ملي است؛ بنابراين هر آنچه را كه ميداند بر زبان نميراند.
اما چرا آقاي ظريف به ايفاي نقش "روشنفكر" علاقه دارد؟ اين علاقه تا حد زيادي ناشي از تمايل جواد ظريف به "حركت بر مدار محبوبيت" است. پربيراه نيست اگر بگوييم تا پيش از رياست جمهوري روحاني، حداكثر دو درصد مردم ايران محمدجواد ظريف را ميشناختند. اما اكنون به بركت "وزارت" و "فيسبوك"، اكثريت ايرانيان ظريف را ميشناسند. انبوه لايكها و كامنتهاي "محبان مجازي"، هر شخصيت مهجور ناگهان محبوبشدهاي را ميتواند از مسير اصلي حركتش خارج كند و به "بازي محبوبيت" بكشاند. آنچه بر خانم نعيمه اشراقي رفت، نمونهاي گوياست. خانم اشراقي با ظاهر و گفتاري كه – به درست يا غلط - سنخيت چنداني با تصور عمومي از "اهل بيت امام" نداشت، محبوبيتي ناگهاني كسب كرده بود و آشكارا از حركت بر مدار اين محبوبيت لذت ميبرد. هم از اين رو، حرفي زد كه مشتاقان را خوش آيد كه ناگهان آن شد كه شد!
علاوه بر اينها، اگر آقاي ظريف واقعاً معتقدند "آنچه آمريكا از آن ميهراسد، مقاومت مردم ايران است"، بد نيست در اين نكته تامل كنند كه اين "چهار تا تانك و موشك ما" از كجا حاصل شده است؟ آيا جز اين است كه بسياري از جنگافزارهاي نظامي ايران، توليد داخل است؟ يكي از مصاديق مقاومت مورد اشاره جناب ظريف، همين "توان و قدرت دفاعي و نيروهاي بسيجي" است. يعني عدهاي از متخصصان ارتش و سپاه و بسيج، با تفكر و تكنيك به توليد اين سلاحها رسيدهاند. اگر آمريكا از توليدات ناشي از تفكر و تخصص "مردم ايران" نميترسد، پس ديگر قرار است از چه چيز بترسد؟ اگر توان نظامي ايران در حد كويت بود، كه تا الان صد بار به ايران حمله شده بود و بساط فعاليتهاي هستهاي ايران هم جمع شده بود. چرا اسرائيل به عراق حمله كرد و هنوز به ايران حمله نكرده است؟ براي اينكه تلآويو برآوردي از توان نظامي ايران دارد به همين دليل از درگيري نظامي با ايران ميهراسد.
مخلص كلام اينكه، جناب محمدجواد ظريف حال كه وزير شدهاند، بهتر است اولاً در قالب يك "سياستمدار" باقي بمانند، ثانياً مانند سياستمداري پخته و سنجيدهگو سخن بگويند، ثالثاً از حركت بر مدار محبوبيت پرهيز كنند كه چنين طي طريقي سوي يك وزير خارجه، لزوماً در خدمت تحقق منافع ملي نيست.
سه شنبه 19 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 49]