واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: درس دهم داستان نويسيدرس اول ، درس دوم ، درس سوم ، درس چهارم ، درس پنجم ، درس ششم ، درس هفتم ، درس هشتم ، درس نهم
37- مزيت استفاده از چند زاويه ديد:برتري چند زاويه ديد (زاويه ديد شخصيتهاي مختلف) بر زاويه ديد اول شخص مفرد (من راوي) در اين است که نويسنده ميتواند از کانون توجهي سيار استفاده کند. در زاويه ديد اول شخص ما فقط تصورات و اطلاعات راوي را در باره شخصيتهاي ديگر، ميدانيم. به علاوه راوي فقط ميتواند اتفاقهايي را که ميبيند بيان کند و آنچه را که نميبيند فقط حدس بزند.با به کارگيري چند زاويه ديد ميتوان شخصيتها را از طريق واکنشهايشان بيشتر کاويد. و باز همزمان شاهد اعمال شخصيتهاي مختلف در مکانهاي متفاوت بود و داستان را با استفاده از نمايش شخصيتهاي جامع و متعدد ديگر، با تنوعي بيشتر بسط داد.راوي اول شخص صرفاً ميتواند افکار و احساساتش را افشا کند و واکنش ديگران را حدس بزند. اما استفاده از زاويههاي متعدد امکاني است تا با آن ذهن خود آگاه چند شخصيت را در صحنهاي واحد، بکاويم. و چون کانون توجه، سيار است، ميتوانيم به راحتي از شخصيتي به شخصيت ديگر بپردازيم.زاويه ديد اول شخص: زنم خيلي مهربان شده بود. غذا را آماده کرده و روي ميز چيده بود. بعد از دعواي مفصل ديشب عجيب بود. شايد اصولاً زنها آدمهاي عجيبي باشند. به کابينت تکيه داده بود و لبخند ميزد. اما کمي دستپاچه بود و دائم دستش را به پشتش ميبرد. گفتم: «چيه؟ بنشين.» گفت: «هيچ چيز، پشتم کمي درد ميکند.»زاويه ديد سوم شخص: زن سعي ميکرد با مهرباني رفتار کند. غذا را آماده کرده و روي ميز چيده بود. اما کمي دستپاچه بود. در حالي که به کابينت آشپزخانه تکيه داده بود فکر کرد: يعني چاقو را ميبيند؟ مرد از اينکه غذا مرتب و منظم روي ميز چيده شده بود، ذوق زده شده بود. رفتار زنش کمي غيرعادي بود و هي دستش را به پشتش ميبرد. فکر کرد: «حتماً از دعواي ديشب خجلت زده است و هديهاي را که برايم خريده، پشتش قايم کرده.» گفت: «چيه؟ بنشين.»زاويه ديد اول شخص صميمانهتر و متمرکزتر است اما زاويه ديدهاي متعدد داستان را با تنوع بيشتري پيش ميبرد و ذهن هشيار شخصيتهاي بيشتري را ميکاود. به علاوه در اين شيوه محدوديت مکاني نيز نداريم. 38- رجوع به گذشته در برابر يادآوري:
رجوع به گذشته، بازگشتي به قبل و بيان صحنه کاملي از زندگي گذشته شخصيت است. اما يادآوري نکتهاي گذراست که يک لحظه به ذهن خود آگاه شخصيت خطور ميکند. رجوع به گذشته، شخصيت را کاملاً از حال به گذشته ميبرد. اما يادآوري لحظاتي شخصيت را به ياد گذشته مياندازد اما او را به گذشته منتقل نميکند. خواننده رجوع به گذشته، به يادش ميماند اما يادآوري آنقدر زودگذر است که تاثيري ماندگار بر ذهن خواننده نميگذارد.داستان: زن آوازه خوان سيار کليسا ضمن سفرش به سرتاسر کشور با قماربازي آشنا ميشود و تحت تاثير وسوسههاي او قرار گرفته، پيشش ميماند... اما وجدانش همواره عذابش ميدهد.رجوع به گذشته: زن آوازهخوان تنهاست و مرد مشغول قماربازي است نويسنده به زندگي گذشته زن رجوع ميکند. زن در دفتر کشيش است. کشيش به او هشدار ميدهد که: «مردها سعي ميکنند براي عياشي و تمايلات پستشان با تو طرح دوستي بريزند.» و او احتمال چنين پيشآمدي را نميدهد. اما حالا ميفهمد که غرورش باعث سقوطش شده است.يادآوري: زن از اينکه پيش قمارباز بماند ناراحت است. ياد هشدار پدرش راجع به قماربازان جذاب ميافتد.نه فصل يا چهل و پنج صفحه جلوتر قمارباز، فحاش و خشن ميشود. زن آوازه خوان ميخواهد ترکش کند.يادآوري هشدار پدر، انگيزه کافي براي ترک قمارباز نيست. چون اطلاعاتي را که در اين مورد به خواننده ميدهيم بسيار گذراست و کاملاً به ياد خواننده نميماند. اما اگر آوازه خوان به گذشته رجوع کند، صحنه رجوع به گذشته آنقدر بر روي صفحه کاغذ ميماند که خواننده به راحتي آن را به ياد ميآورد. وقتي صحنه دفتر کشيش دوباره در ذهن آوازهخوان زنده ميشود، گويي خواننده نيز آنجا بوده است. نويسنده حتي ميتواند بعداً از قسمتهايي از محتواي رجوع به گذشته مجدداً استفاده کند. رجوع به گذشته شبيه صحنه کامل [تئاتر] است، حال آنکه يادآوري بيشتر شبيه «تک گويي» [شخصيت در تئاتر] است. 39- دروننگري ضروري:دروننگري کاشتن عمدي افکاري در ذهن شخصيت براي افشاي واکنش ذهني او در برابر حادثه است. اگر افکار شخصيت را افشا نکنيم خواننده راهي براي درک روشن تاثير حوادث بر زندگي شخصيت ندارد.البته واکنش عملي شخصيت در برابر حادثه چيزهايي را به ما ميگويد اما افکار او در موقع رخ دادن يک حادثه، نکات بيشتري را افشا ميکند.مثال (بدون دروننگري): وزير خارجه جان استنلي را نشان داد و گفت که او جاسوس است. مقامات ديگر حاضر در جلسه تعجب کردند. جان استنلي به ديوار خيره شد. وزير خارجه دستهاي کاغذ را تکان داد و داد زد: «اين مدارک دال بر خيانت مسلم شماست.» جان دستانش را بر روي ميز بلوط در هم فرو کرد. مرداني که در دو طرفش نشسته بودند از جايشان بلند شدند و رفتند.اگر نويسنده افکار متهم را در لحظه اتهام، حذف کند، داستان را از درون نگري ضروري و آني محروم کرده است. و اگر افشاي افکار او را به تاخير بيندازد، تاثير آني اتهام به خاطر اين تاخير، کم ميشود.مثال (با دروننگري): وزير خارجه جان استنلي را نشان داد و گفت که جاسوس است. قيافه جان درهم رفت. فهميد که زنش به او خيانت کرده. خودش را به بيخيالي زد: «بعداً به حسابش ميرسم.» مقامات ديگر حاضر در جلسه تعجب کردند...دروننگري به منزله اطلاعاتي تکميلي است و خواننده را دقيقاً از واکنش شخصيت در برابر اوضاع آگاه ميکند. ميزان استفاده از دروننگري نيز بسته به اهميت اطلاعاتي است که به خواننده ميدهد. اما بايد حتماً کوتاه باشد تا مانعي سر راه جريان روان لحظه نمايشي ايجاد نکند. 40- صحنه پردازيممکن است جزئيات صحنه مشکلاتي براي داستان ايجاد کند. نويسندهها اغلب يا بيش از حد از جزييات صحنه استفاده ميکنند يا اصلاً از آن استفاده نميکنند. اگر به نحوي غير موثر و مصنوعي از آن استفاده کنيم بين شخصيت و مکان جدايي ميافتد، در حالي که جزييات بايد با اعمال شخصيت يکي شود. اگر جزييات را جداي از شخصيت روي کاغذ بياوريم، يا در کار داستان اخلال و حرکت آن را کند و يا ذهن ما را نه به شخصيت بلکه به چيز ديگري مشغول ميکنند.مثال (جزييات غيرموثر): جني خسته بود. بيهدف در آشپزخانه به اين طرف و آن طرف ميرفت. ظرفهاي نشسته در ظرفشويي آشپزخانه بود. پيشبند چروک به صندلي آويزان بود و در يخچال کمي باز بود.نويسنده احساس جني را بيان ميکند و سپس او را در مکان خاصي قرار ميدهد: آشپزخانهاي درهم ريخته. اما بعد توجهش از جني منحرف ميشود تا به توصيف آشپزخانه بپردازد. اما آشپزخانه به هم ريخته ربطي به جني خسته ندارد و بر خسته بودن جني نيز تاکيد نميکند. اما اگر هر دو را با هم بياميزيم، جزييات زنده و توصيف ما قويتر ميشود.مثال: جني احساس ميکرد مثل پيشبند چروک از صندلي آويزان است. بيهدف در يخچال را که کمي بازمانده بود بست. دوست داشت تلفن زنگ بزند. نگاه به شير آب که بر روي ظرفهاي نشسته توي ظرف شويي چکه ميکرد انداخت. خسته بود.در اين حالت نويسنده علاوه بر توصيف جزييات آشپزخانه توجهش نيز از جني منحرف نشده؛ و جني و آشپزخانه يکي شده است.همه نويسندگان در آثارشان از جزييات استفاده ميکنند تا واقعيتهاي عاطفي، معنوي و جسماني اشخاص را خلق و افشا کنند.نويسندگان حرفهاي چنان ماهرانه اين جزييات را در آثارشان به کار ميگيرند که خواننده به آن به عنوان بخشي ذاتي از محتوا و نه جزيياتي منفرد و جدا از محتوا، مينگرد.ادامه دارد... لئونارد بيشاپ/محسن سليمانيتنظيم : بخش ادبيات تبيان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 575]