واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: این هرج و مرج زیبا مدخلی بر ریختشناسی داستانهای عشقی در شاهنامهقسمت اول:
بهطور کلی کنشهای عشقی شاهنامه را در چهار دسته داستان میتوان شناسایی کرد:داستانهای عشقی درجه اولدر این قسم، واقعا عشقی وجود دارد، میان دو نفر، رابطهای دو سویه یا یکسویه از جنس شیفتگی و دلدادگی شکل گرفته است؛ افزون بر آن، در این قسم از داستانها، عشق، محور داستان است یا دست کم در هسته مرکزی داستان نهاده شده است. در این قسم، چهار داستان میبینیم: 1- زال و رودابه، 2- بیژن و منیژه، 3- خسر و شیرین، 4- سیاوش و سوداوه.خسرو و شیرین، شبح یک داستان عشقی تمام عیاردر «خسرو و شیرین»، ما با شبحی از یک داستان عشقی طرفیم. تمام آنچه در شاهنامه ذیل مدخل «داستان خسروپرویز و شیرین» روایت شده، چیزی حدود 125 بیت است. اگر بخش مربوط به خواستگاری شیرویه، پسر خسروپرویز از شیرین را بیفزاییم و در واقع، آن را ادامه این داستان عشقی قلمداد کنیم، مجموع ابیات، حدود 250 بیت میشود. در این داستان، هیچ گزارشی از چگونگی شکلگیری رابطه عاشقانه میان خسرو و شیرین نمیبینیم. از خلال ابیات داستان، بهطور غیر مستقیم برمیآید که شیرین، در زمان ولیعهدی خسروپرویز، معشوقه او بوده، همین و همین. به واقع، آنچه «شورمندی» یک داستان عاشقانه به آن وابسته است، در اینجا از روایت افتاده است و داستان، از جایی شروع میشود که خسروپرویز، شاه شده و سپس در یک سلسه جنگ و گریزهای طولانی، شورش بهرام چوبینه را سرکوب کرده، قاتلان پدرش - یعنی داییهایش - را کشته و گردیه خواهر بهرام چوبینه را به ایران آورده و او را به همسری اختیار کرده است.در این مقطع که آبهای گلآلود، دوباره صاف شده و به اصطلاح بیهقی، «شغل دل» باقینمانده، «داستان خسروپرویز و شیرین» روایت میشود. وانگهی، داستان از گلایه شیرین به خسرو آغاز میشود. روزی که خسروپرویز برای شکار از شهر بیرون رفته، آنگونه که از فحوای داستان برمیآید، در میانه راه، بر قصری که شیرین در آن اقامت داشته، میگذرد. شیرین بر بام قصر میرود و از او گلایه میکند و سالهای گذشته را به یادش میآورد که با هم بودند و این گلایه منجر به رجوع خسروپرویز به او، اینبار نه بهعنوان معشوقه بلکه بهعنوان گزینهای برای ازدواج میشود. این در حالی است که خسروپرویز پیش از آن مریم، دختر قیصر روم و گردیه، خواهر پهلوان و خردمند بهرام چوبینه را به همسری درآورده است. بدین ترتیب روایت، افتادگی دارد، عشقی شورمند و رسوا که مایه بدنامی شیرین شده بوده است و در زمان ولیعهدی خسرو بین آن دو میگذشته، روایت نشده است، عشقی که خود خسرو اقرار میکند:«ز من گشت بدنام، شیرین، نخستز پرمایگان، دوستداری نجست»شیرین بنابراین بیت، در سالهایی که خسرو او را رها کرده بوده و سرش به جنگ و سیاست گرم میگشته، همچنان به او وفادار مانده بوده است، و از لابهلای ابیات، چنین برمیآید که او، از آنجا که همسر رسمی خسرو نبوده، تنها – و احتمالا با ندیمان و غلامانی – در قصری بیرون از پایتخت به سر میبرده است (شاید «قصر شیرین» که اکنون نام شهری در مرز ایران و عراق است و در جنوب کرمانشاه واقع شده، ردی از همین خاطره تاریخی را داشته باشد.) در ادامه داستان، او را آنقدر بر عشق خسروپرویز، غیور و انحصارطلب مییابیم که مریم، دختر قیصر و بانوی حرمسرا را به زهر میکشد و آنقدر پنهانی این کار را انجام میدهد که هیچکس تا آخر، از آن بویی نمیبرد. برش عاشقانه داستان، قسمت خواستگاری کردن شیرویه از شیرین است. در این قسمت، فردوسی، در برخی از ابیات آنقدر به لحن تغزلی محض نزدیک شده است که جای شک برای پژوهشگر باقی نمیگذارد که داستان «خسرو و شیرین»، ظرفیت پردازش بسیار مفصلتری را داشته است، اما استاد توس، به دلایلی آن را مختصر روایت کرده است. در این داستان، هیچ گزارشی از چگونگی شکلگیری رابطه عاشقانه میان خسرو و شیرین نمیبینیم. از خلال ابیات داستان، بهطور غیر مستقیم برمیآید که شیرین، در زمان ولیعهدی خسروپرویز، معشوقه او بوده، همین و همین.برخلاف دیگر داستانهای عشقی که معشوقه داستان از زبان دیگران برای قهرمان مرد، توصیف میشود، در این داستان، سکانسی تعبیه شده است که شیرین برای اثبات شایستگی خود بهعنوان بانوی بانوان حرمسرای خسروپرویز، دلایلی میآورد. او پیش از آن، ابتدا همه بزرگان را که در محضر شیرویه هستند، به گواهی میگیرد که «در همه ایامی که او همسر خسروپرویز بوده است، هیچکس حتی سایه او را و فراتر از آن، سایه تاج و پیرایه او را ندیده است!» همه بزرگان بر مستوری او شهادت میدهند. او آنگاه، ناگهان چادر از روی برمیگیرد. دراینجا، فردوسی شاهکار کرده است، هم در توصیفی بسیار موجز از شیرین در این لحظه ناگهانی و هم با نشان دادن حیرت حاضران از زیبایی او: بگفت این و بگشاد چادر ز روی همه روی، ماه و همه پشت، موی: «سه دیگر چنین است رویم که هست یکی گر دروغ است، بنمای دست مرا از هنر، موی بد در نهان که آن را ندیدی کس اندر جهان نمودم همه پیشت این جادوی نه از تُنبُل و مکر و از بد خوی» یکی از فنون مناظره در شعر فارسی، مناظره با رد و بدل کردن نشانههاست. دراینجا فردوسی، گونهای بدیع از فن مناظره را ترسیم کرده است. شیرویه، در ابتدا پیام خواستگاری را با تحقیر و تهدید شیرین همراه کرد. او در آن پیام، شیرین را جادوگری خوانده بود که خسروپرویز را جادو کرده بود. شیرین با برداشتن چادر و نشان دادن روی و مویی که تاکنون هیچکس ندیده بود، پاسخ او را داد. دنباله ابیات، مؤید این ادعاست: «نه کس موی او پیش از این دیده بود نه از مهتران نیز بشنیده بود ز دیدار، پیران فروماندند خَیوُ، زیرلبها بر افشاندند چو شیروی، رخسار شیرین بدید روان و نهانش ز تن بر پرید»
بیت دوم، فوقالعاده ظریفانه و طنازانه است: پیران حاضر در جمع، از چهره شیرین، حیرت کردند . بدین ترتیب، شیرین عملا به شیرویه نشان میدهد که این روی و موی من بود که پدرت را جادو کرده بود، باور نداری؟ نگاه کن...چنین وصفی از زیبایی زن هم به لحاظ شکل وصف که کاملا غیرمستقیم و در خلال یک کنش رفتاری به پرده کشیده شده است، هم به لحاظ شدت زیبایی، در شاهنامه بینظیر است. بعدها نظامی گنجهای، این داستان را بهطور مستقل در ژانر مخصوص آثار عاشقانه، به نظم کشید که به زعم بسیاری از محققان، مهمترین اثر پیر گنجه است. ادامه دارد ...زهیر توکلیتنظیم : بخش ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 456]