محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845899505
مقصود تويي کعبه و بتخانه بهانه
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مقصود تويي کعبه و بتخانه بهانه نويسنده:رضا اسماعيلي جناب شيخ! پس از سلام ، از اين که به من وقت مصاحبه داديد، بي نهايت سپاسگزارم. راستش را بخواهيد، من و همنسالان من از شما چيز زيادي نمي دانيم ، ولي همين قدر مي دانيم که شما علاوه بر شاعري ، عارف و حکيم بزرگي نيز بوده ايد. در ضمن وقتي غزل زيباي شما را با مطلع: «آتش به جانم افکند، شوق لقاي دلدار» با صداي گرم شهرام ناظري مي شنويم ، حال خوبي به ما دست مي دهد و بي اختيار لذت مي بريم ؛ لذتي که از جنس لذتهاي زميني نيست. همچنين با خواندن مخمس زيباي شما با مطلع:تا کي به تمناي وصال تو يگانهاشکم شود از هر مژه چون سيل روانهخاطرات شيريني در ما زنده مي شود، خاطراتي شيرين و روحاني. ولي افسوس که شناخت ما از شما به همين دو شعر محدود مي شود. البته اسمي هم از «کشکول» شما شنيده ايم ، ولي دروغ چرا، هنوز آن را به طور کامل نخوانده ايم.آري ، شما در آن سوي ديوار تاريخ ايستاده ايد و ما در اين سو! براستي چقدر فاصله ها زياد است! علت اين که چرا ميان ما و شما اين همه فاصله افتاده است را نمي دانيم. ولي همين قدر مي دانيم که ما امروز براي بلوغ فرهنگي به شناختن چهره هايي همچون شما سخت محتاجيم. بدون شناخت شما ما هرگز احساس بزرگ بودن نمي کنيم و نمي توانيم پاسداران خوبي براي تاريخ و فرهنگ کهنسال ايران زمين باشيم. در واقع تا وقتي ما با شما غريبه ايم ، با خودمان غريبه ايم و هويت ملي و اسلامي خومان را به فراموشي سپرده ايم.اين مقدمه را گفتم تا فلسفه اين ديدار را بيان کنم. ما امروز به ديدار شما آمده ايم تا گپ و گفتي صميمي با هم داشته باشيم ، براي شکستن ديوار فاصله ها و نزديک شدن به هم. ما امروز به ديدار شما آمده ايم تا به تماشاي خودمان بنشينيم. شما بگوييد و ما بشنويم. شما بگوييد و ما قد بکشيم. شما بگوييد و ما خودمان را باور کنيم ، و جان کلام آن که شما بگوييد و ما ايمان بياوريم که فردا خورشيد از شرق طلوع مي کند. اگر آمادگي داريد: بسم الله.باي بسم الله...مي گو با ذوق و دل آگاه:الله ، الله ، الله ، الله آداب تسبيح حضرت حق؟هر کس به زباني ، صفت حمد تو گويدبلبل به غزلخواني و قمري به ترانه جناب شيخ بهايي کيست؟گوهر يکتاي بحر دودمان دانشمليکن از ننگ سرافرازي ، لقب گم کرده اي محل تولد؟اين وطن ، مصر و عراق و شام نيستاين وطن ، شهري ست کان را نام نيست تحصيلات؟بگذر زعلم رسمي ، که تمام قيل و قال استمن و درس عشق اي دل ، که تمام وجد و حال است در مکتب عشق ، در چه کلاسي نشسته ايد؟طفل ابجدخوان عشقم ، با وجود آن که هستصد چو فرهاد و چو مجنون ، طفل ابجدخوان من چرا از درس و مدرسه ، خاطره خوشي نداريد؟يک چند، در اين مدرسه ها گرديدماز اهل کمال ، نکته ها پرسيدميک مساله اي که بوي عشق آيد از آندر عمر خود از مدرسي نشنيدم با اين حساب ، بايد جوياي چه علمي باشيم؟علمي بطلب که کتابي نيستيعني ذوقي است ، خطابي نيستعلمي بطلب که جدالي نيستحالي است تمام و مقالي نيستعلمي که دهد به تو جان نوعلم عشق است ، ز من بشنو به نظر شما حکمت چيست؟چيست حکمت؟ طاير قدسي شدنسير کردن در وجود خويشتنظلمت تن طي نمودن ، بعد از آنخويش را بردن سوي انوار جان چند سوال خصوصي: خودتان را چگونه آدمي مي شناسيد؟بهايي گرچه مي آيد ز کعبههمان دردي کش زناربند است قدر و قيمت شما؟تو قدر من نشناسي ، مرا به کم مفروشبهايي ام من و باشد بهاي من بسيار اگر با ديوان شما فال بگيريم؟در فال ما نيايد، جز عاشقي و مستيدر کار ما بهايي کرد استخاره صد بار جواني خود را چگونه گذرانديد؟عهد جواني گذشت ، در غم بود و نبودنوبت پيري رسيد، صد غم ديگر فزود شکسته نفسي؟!تا خرمن عمر بود، در خواب بدمبيدار کنون شدم که کاهي بنماند سجاده اي که شما بر آن نماز مي خوانيد؟پودش ، همگي ز تار چنگ استتارش ، همگي ز پود زنار! اگر کسي پشت سر شما بد بگويد؟!عادت ما نيست ، رنجيدن زکسور بيازارد، نگوييمش به کسور برآرد دود از بنياد ماآه آتش بار نايد ياد ما اين از بزرگواري شماست ، ولي اگر بخواهيد مقابله به مثل کنيد؟ورنه ما شوريدگان در يک سجودبيخ ظالم را براندازيم ، زود به نظر شما «توفيق الهي» شامل حال چه کساني مي شود؟هر که را توفيق حق آمد دليلعزلتي بگزيد و رست از قال و قيل تعريف شما از زهد؟زهد چه؟ تجريد قلب از حب غيرتا تعلق نايدت مانع ز سير حکايت مسلماني ما؟ما با مي و مينا، سر تقوا داريمدنياطلبيم و ميل عقبي داريم با اصحاب ريا و نفاق؟زين ردا و جبه ات ، اي کج نهاداين دو بيت از مثنوي ، آمد به ياد:ظاهرت چون گور کافر پر حللوز درون ، قهر خدا عزوجلاز برون ، طعنه زني بر بايزيدوز درونت ، ننگ مي دارد يزيد صراط مستقيم؟ظاهر و باطن يکيبايد، يکي تا بيابي راه حق را، اندکي يکي از نشانه هاي انسان مومن؟چون رسد وقت نماز، از جا جهدترک صحبت کرده ، شغل از کف نهدفرق «حاجي» با عارفي همچون شما؟او خانه همي جويد و من صاحب خانه شرط وصل دوست؟يک گل ز وصل دوست ، کسي بو نمي کندتا هر چه غير اوست ، به يک سو نمي کند نشانه تيزهوشي؟به عالم هر دلي کاو هوشمند استبه زنجير جنون عشق ، بند است حاضرجوابي؟طمع وصال گفتي ، که به کيش ما حرام استتو بگو که خون عاشق ، به کدام دين حلال است؟! آب در خوابگه مورچگان؟اي زاهد خودنماي سجاده به دوشديگر پي نام و ننگ ، بيهوده مکوشستاري او چو گشت در عالم فاشپنهان چه خوري باده؟ برو فاش بنوش دم خروس يا قسم حضرت عباس؟!دعوي زهد از براي عز و جاه؟لاف تقوي ، از پي تعظيم شاه؟با همه خودبيني و کبر و منيلاف تقوا و عدالت مي زني؟! مسلمان واقعي؟زاهدي به ميخانه ، سرخ رو زمي ديدمگفتمش: مبارک باد بر تو اين مسلماني هبوط به روايت شما؟جد تو آدم ، بهشتش جاي بودقدسيان کردند پيش او سجوديک گنه چون کرد، گفتندش: تماممذنبي ، مذنب ، برو بيرون خرام راز خوشبختي؟گر همي خواهي حيات و عيش خوشگاو نفس خويش را اول بکش ترجمه منظوم اين حديث نبوي: «حب الدنيا راس کل خطيئه»؟حب دنيا هست راس هر خطااز خطا کي مي شود ايمان عطا با دنياطلبان؟تا کي اي عندليب عالم قدسمايل دام و عاشق قفسي؟! سرنوشت تلخ انسان؟مرغ بهشت بودم و قهقهه بر فرشته زناز پي صيد پشه اي ، هم تک سگ مگس شدم! با اصحاب عافيت؟نه بر دل تو را از غم دوست ، دردينه بر چهره از خاک آن کوي ، گردي دعوت به ساده زيستي؟گر نباشد جامه اطلس تو راکهنه دلقي ، ساتر تن ، بس تو راور نباشد مشربه از زر ناببا کف خود مي تواني آب خوردور نباشد مرکب زرين لگاممي تواني زد به پاي خويش گامور نباشد فرش ابريشم طرازبا حصير کهنه مسجد بساز تجملات و تشريفات؟عاقبت سازد تو را از دين برياين خودآرايي و اين تن پروري نان و حلوا؟نان و حلوا چيست؟ جاه و مال توباغ و راغ و حشمت و اقبال تونان و حلوا چيست؟ اين طول املوين غرور نفس و علم بي عمل با آنان که بت علم را مي پرستند؟!شراب عشق مي سازد تو را از سر کار آگهنه تدقيقات مشايي ، نه تحقيقات اشراقي نقد مدرک گرايي؟نقد دل خود بهايي آخر سره کرددر مجلس عشق ، عقل را مسخره کرداوراق کتابهاي علم رسمياز هم بدريد و کاغذ پنجره کرد سر مگو؟در گوش اهل مدرسه ، يارب ! بهايي شب چه گفت؟کامروز آن بيچارگان ، اوراق خود را سوختند قرائتي عارفانه از دين و دينداري؟در ميکده دوش ، زاهدي ديدم مستتسبيح به گردن و صراحي در دستگفتم: زچه در ميکده جا کردي ، گفت:از ميکده هم به سوي حق راهي هست نهي از منکر؟تا چند به عيب ديگران درنگرييک بار به عيب خود نگاهي مي کنصد بار اگر توبه شکستي باز آ...صد بار عروس توبه را بستي عقدنايافته کام از او، طلاقش دادي اين يا آن؟!زاهد نکند گنه ، که قهاري توما غرق گناهيم ، که غفاري تواو قهارت خواند و ما غفارتآيا به کدام نام ، خوش داري تو؟! آخر لوطي گري؟مي خواست دلت که بي دل و دين باشمباز آي ، چنان شدم که دل مي خواهد خودستايي عارفانه؟!من آينه طلعت معشوق وجودماز عکس رخش مظهر انوار شهودمابليس نشد ساجد و مردود ابد شدآن دم که ملايک همه کردند سجودم سرنخ؟!منصب دنياست ، اي نيکونهادآن که داده خرمن دينت به باد معني «توکلت علي الله»؟لطف داني آنچه آيد از خداخواه ذل و فقد، خواه عز و غنا با فرصت طلباني که ادعا مي کنند با امام زمان عج ارتباط دارند؟چند بگشايي سر انبان لاف؟چند پيمايي گزاف اندر گزاف؟تو نپنداري کزين لاف و دروغهرگز افتد نان تلبيست به دوغ؟خرده بينانند در عالم بسيواقفند از کار و بار هر کسي از دوستي با چه کسي بايد پرهيز کرد؟آن که از خوف خدا دورت کندآن که از راه هدي دورت کندبا جماعت نزول خوار؟چند مال شبهه ناک آري به کف؟تا که باشي نرم پوش و خوش علف با آنان که در چنگ هيولاي مواد مخدر گرفتارند؟بر سر اين زهر، روزان و شبانچند خواهي بود، لرزان و تپان؟آن که هر ساعت نهان از خاص و عالمکاسه زهرت فروريزد به کام شکايت از روزگار؟از آب و هواي دهر، سبحان اللههر تخم وفا که کاشتم ، دشمن رست از ماست که بر ماست...؟بيگانه به بيگانه ندارد کاريخويش است که در پي شکست خويش است چيستان؟بي عوض ، داني چه باشد در جهان؟عمر باشد، عمر، قدر آن بدان کاريکاتور؟بت در بغل و به سجده پيشاني ماکافر زده خنده بر مسلماني ما فرداي محشر...؟سنگي که سجده گاه نماز رياي ماستترسم که در ترازوي اعمال ما نهند کربلاي معلي؟پس از مردن ، غباري زان سر کويبه جاي سدر و کافورم ، پسند است راز و نيازي با امام رضا (ع)؟من اينجا غريب و تو شاه غريبانبه حال غريب خود از لطف بنگر قصه عشق؟تو قصه عاشقان ، همي کم شنويبشنو، بشنو که قصه شان خوش باشد سوال بهاري؟اي نسيم صبح ، خوشبو مي رسياز کدامين منزل و کو مي رسي؟ داستانک؟فصاد، به قصد آن که بردارد خونمي خواست که نشتري زند بر مجنونمجنون بگريست ، گفت: زان مي ترسمکايد ز دل خود غم ليلي بيرون شکسته اش قيمتي تر است؟هر شيشه که بشکند، ندارد قيمتجز شيشه دل که قيمتش افزايد سينه خالي از عشق؟سينه خالي ز مهر گلرخانکهنه انباني بود پر استخوانسينه گر خالي ز معشوقي بودسينه نبود، کهنه صندوقي بود يک خاطره عاشقانه؟فرخنده شبي بود که آن دلبر مستآمد ز پي غارت دل ، تيغ به دستغارت زده ام ديد و خجل گشت ، دميبا من ز پي رفع خجالت بنشست شرط سلوک عاشقانه؟تا نسازي بر خود آسايش حرامکي تواني زد به راه عشق ، گام؟ خطاب به اساتيد دانشگاه ها؟اي مدرس! درس عشقي هم بگوي پريشاني به توان دو؟!زلف و کاکل او را چون به ياد مي آرممي نهم پريشاني بر سر پريشاني گلايه از يار؟بي وفا نگار من ، مي کند به کار منخنده هاي زير لب ، عشوه هاي پنهاني ديدني ها؟!تا سرو قباپوش تو را ديده ام امروزدر پيرهن از ذوق نگنجيده ام امروز در کيش عشقبازان...؟در کيش عشقبازان ، راحت روا نباشداي ديده اشک مي ريز، اي سينه ، باش افگار خانه دوست کجاست؟بلبل به چمن ، زان گل رخسار نشان ديدپروانه در آتش شد و اسرار نهان ديدعارف صفت روي تو در پير و جوان ديديعني همه جا عکس رخ يار توان ديد شکست شيرين؟!دين و دل به يک ديدن ، باختيم و خرسنديمدر قمار عشق اي دل ، کي بود پشيماني؟ نشانه عاشق صادق؟ما ز دوست غير از دوست ، مقصدي نمي خواهيمحور و جنت اي زاهد! بر تو باد ارزاني چهارشنبه سوري عارفانه؟!بهايي! خرقه خود را، مگر آتش زدي ، کامشبجهان پر شد ز دود کفر و سالوسي و زراقي! هر آن کس عاشق است ، از جان نترسد...؟بهر امتحان اي دوست ، گر طلب کني جان راآن چنان برافشانم ، کز طلب خجل ماني معامله پاياپاي؟!اي عاشق خام! از خدا دوري توما با تو چه کوشيم؟ که معذوري توتو طاعت حق کني به اميد بهشترو، رو، تو نه عاشقي ، که فردوري تو کار دنيا هميشه برعکس است!تمام عمر، با اسلام ، در دادوستد بودمکنون مي ميرم و از من ، بت و زنار مي ماند! دل کلنگي؟!خانه دل ما را، از کرم عمارت کنپيش از آن که اين خانه ، رو نهد به ويراني اگر بخواهيد خودتان را نصيحت کنيد؟بهايي! دل از آرزوها بشو پيش از خداحافظي؟ساقيا! بده جامي ، زان شراب روحانيتا دمي برآسايم ، زين حجاب جسماني جناب شيخ ! اگر ممکن است به عنوان حسن ختام و براي تجديد خاطره ، قسمتي از مخمس معروفتان را براي ما بخوانيد، بسم الله؟تا کي به تمناي وصال تو يگانهاشکم شود از هر مژه چون سيل روانهخواهد به سرآيد شب هجران تو يا نه؟اي تير غمت را دل عشاق نشانهجمعي به تو مشغول و تو فارغ ز ميانهرفتم به در صومعه عابد و زاهدديدم همه را پيش رخت ، راکع و ساجددر ميکده ، رهبانم و در صومعه ، عابدگه معتکف ديرم و گه ساکن مسجديعني که تو را مي طلبم ، خانه به خانههر در که زنم ، صاحب آن خانه تويي ، توهر جا که روم ، پرتو کاشانه تويي ، تودر ميکده و دير که جانانه تويي ، تومقصود من از کعبه و بتخانه تويي ، تومقصود تويي ، کعبه و بتخانه بهانه اشاره اي به مقام علمي شيخ بهاييشيخ بهاءالدين محمدبن حسين عاملي (متولد به سال 953 ه ق) مردي اديب ، فقيه ، مفسر، مهندس ، رياضيدان ، شاعر و حکيم بوده است. از استادان مشهور او در منطق و فلسفه ملاعبدالله يزدي (متوفي به سال 981 ه ق) و از شاگردان او «صدرالمتالهين» را بايد نام برد.درباره مقام علمي بهايي بايد گفت که وي همواره به مهارت بسيار در رياضي و معماري و مهندسي معروف بوده و هنوز به همين صفت معروف است ، چنان که معماري مسجدشاه اصفهان و مهندسي حصار نجف را به او نسبت مي دهند. در احاطه کامل وي در مهندسي و مساحي هيچ ترديد نيست و بهترين نمونه که هنوز در ميان است ، نخست تقسيم آب زاينده رود به محلات اصفهان و قراء مجاور رودخانه است. ديگر از کارهاي علمي که به بهايي نسبت مي دهند، طرح ريزي کاريز نجف آباد اصفهان است که به نام قنات زرين کمر، يکي از بزرگترين کاريزهاي ايران است.يکي ديگر از کارهاي شگفتي که به بهايي نسبت مي دهند، ساختمان گلخن گرمابه اي است که هنوز در اصفهان از آن زمان مانده و به حمام شيخ بهايي معروف است و آن حمام در ميان مسجدجامع و هارونيه در بازار کهنه نزديک بقعه معروف به درب امام واقع است و مردم اصفهان از ديرباز همواره عقيده داشته اند که گلخن آن گرمابه را بهايي چنان ساخته بود که با شمعي گرم مي شد و در زير پاتيل گلخن فضاي تهي تعبيه کرده و شمعي افروخته در ميان آن گذاشته و آن فضا را بسته بود و شمع تا مدتهاي مديد همچنان مي سوخت و آب حمام به آن وسيله گرم مي شد و خود گفته بود که اگر روزي آن فضا را بشکافند، شمع خاموش شود و گلخن از کار بيفتد، و چون پس از مدتي به تعمير گرمابه پرداختند و آن محوطه را شکافتند، فورا شمع خاموش شد و ديگر از آن پس نتوانستند بسازند.شيخ بهايي در سال 1301 ه ق وفات يافت و بنا به وصيت خود، او را در جوار ثامن الائمه علي بن موسي الرضا (ع) به خاک سپردند.تاليفات شيخ به زبان فارسي عبارتند از:کتاب جامع عباسي در احکام فقه شيعهمثنوي هاي نان و حلوا، شير و شکر ، نان و پنيرکشکول که مجموعه بسيار معروفي است در 3 مجلد و مشهورترين آثار بهايي است و مولف «خلاصه الاثر» گويد بهايي آن را در مصر تاليف کرده است و آن را به نام «کشکول کبير» نيز ناميده اند و مجموعه اي است از مطالب گوناگون به نظم و نثر پارسي و تازي ، چنان که از نام آن پيداست.وي به زبان عربي نيز «خلاصه الحساب » و «تشريح الافلاک» و اربعين يا شرح الاربعين معروف به «اربعين بهايي» را تصنيف کرده است. مجموع مولفات او را در حدود 94 رساله و کتاب نوشته اند.
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 908]
صفحات پیشنهادی
مقصود تويي کعبه و بتخانه بهانه
مقصود تويي کعبه و بتخانه بهانه نويسنده:رضا اسماعيلي جناب شيخ! پس از سلام ، از اين که به من وقت مصاحبه داديد، بي نهايت سپاسگزارم. راستش را بخواهيد، من و ...
مقصود تويي کعبه و بتخانه بهانه نويسنده:رضا اسماعيلي جناب شيخ! پس از سلام ، از اين که به من وقت مصاحبه داديد، بي نهايت سپاسگزارم. راستش را بخواهيد، من و ...
به تمنای وصال
مقصود تويي کعبه و بتخانه بهانه - اضافه به علاقمنديها همچنين با خواندن مخمس زيباي شما با مطلع:تا کي به تمناي وصال تو يگانهاشکم شود از هر مژه چون سيل روانهخاطرات ...
مقصود تويي کعبه و بتخانه بهانه - اضافه به علاقمنديها همچنين با خواندن مخمس زيباي شما با مطلع:تا کي به تمناي وصال تو يگانهاشکم شود از هر مژه چون سيل روانهخاطرات ...
حج در آیینه شاعران
... آن خانه تویی تو هر جا که روم،پرتو کاشانه تویی تو در میکده و دیر که جانانه تویی تو مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه بلبل به ...
... آن خانه تویی تو هر جا که روم،پرتو کاشانه تویی تو در میکده و دیر که جانانه تویی تو مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه بلبل به ...
خدمت به خلق (شعری از شیخ بهایی)
هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو در میکده و دیر که جانانه تویی تو مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو مقصود تویی ...کعبه و بتخانه بهانه بلبل به چمن زان گل رخسار ...
هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو در میکده و دیر که جانانه تویی تو مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو مقصود تویی ...کعبه و بتخانه بهانه بلبل به چمن زان گل رخسار ...
اميد وصال
هر جا كه روم، پرتو كاشانه تويي تو در ميكده و دير كه جانانه تويي تو مقصود من از كعبه و بتخانه تويي تو مقصود تويي ، كعبه و بتخانه بهانه بلبل به چمن زان گل رخسار، ...
هر جا كه روم، پرتو كاشانه تويي تو در ميكده و دير كه جانانه تويي تو مقصود من از كعبه و بتخانه تويي تو مقصود تويي ، كعبه و بتخانه بهانه بلبل به چمن زان گل رخسار، ...
زندگی نامه شیخ بهایی
... آن خانه تویی تو هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو در میکده و دیر که جانانه تویی تو مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو مقصود تویی ...کعبه و بتخانه بهانه بلبل به ...
... آن خانه تویی تو هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو در میکده و دیر که جانانه تویی تو مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو مقصود تویی ...کعبه و بتخانه بهانه بلبل به ...
شیخ بهایی
... آن خانه تویی تو هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو در میکده و دیر که جانانه تویی تو مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو مقصود تویی ...کعبه و بتخانه بهانه بلبل به ...
... آن خانه تویی تو هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو در میکده و دیر که جانانه تویی تو مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو مقصود تویی ...کعبه و بتخانه بهانه بلبل به ...
تا كي به تمناي وصال تو يگانه
... تو مقصود من از کعبه و بتخانه تويي تو مقصود تويي، کعبه و بتخانه بهانهبلبل به ... "خيالي" به اميد کرم توست يعني که گنه را به از اين نيست بهانه "شيخ بهايي" ...
... تو مقصود من از کعبه و بتخانه تويي تو مقصود تويي، کعبه و بتخانه بهانهبلبل به ... "خيالي" به اميد کرم توست يعني که گنه را به از اين نيست بهانه "شيخ بهايي" ...
انتشار «از فرمول و شاكله هويت تا نوآوري» در شماره جديد پگاه حوزه
شاخص اين نوع نگاه، نحلههاي عرفاني است «مقصود تويي كعبه و بتخانه بهانه». آنهايي كه زبان را محور قرار ميدهند، سخت بر مناسك و نوع بيان دين تأكيد ميورزند، پس بر ...
شاخص اين نوع نگاه، نحلههاي عرفاني است «مقصود تويي كعبه و بتخانه بهانه». آنهايي كه زبان را محور قرار ميدهند، سخت بر مناسك و نوع بيان دين تأكيد ميورزند، پس بر ...
تكه كردن پرده كعبه جرم است
دهند، يا انكار كنند دولت جمهوری اسلامی ، برای گشودن راه كعبه مقصود، از هيچ . ... من از کعبه و بتخانه تويي تومقصود تويي، کعبه و بتخانه بهانه و خلاصه اگر پرده ي .
دهند، يا انكار كنند دولت جمهوری اسلامی ، برای گشودن راه كعبه مقصود، از هيچ . ... من از کعبه و بتخانه تويي تومقصود تويي، کعبه و بتخانه بهانه و خلاصه اگر پرده ي .
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها