تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
مراحل قانونی انحصار وراثت در یک نگاه: از کجا شروع کنیم؟
چگونه برای دریافت ویزای ایران اقدام کنیم؟ مدارک لازم و نکات کاربردی
راهنمای خرید یو پی اس برای مراکز درمانی و بیمارستانی مطابق الزامات قانونی
آیا طلاق توافقی نیاز به وکیل دارد؟
چگونه ویزای آفریقای جنوبی را به آسانی دریافت کنیم؟ راهنمای قدم به قدم
همه چیز درباره ویزای آلمان و مراحل دریافت آن
چرا پاسارگاد به عنوان یکی از مهمترین آثار تاریخی ایران شناخته میشود؟
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1819737191
عکس : 84 سال خاطره با مرتضي احمدي
واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی:
از همدورههاي او -يعني كسانيكه لازم نيست تا تيتراژ پاياني فيلم صبر كنيد تا مطمئن شويد كه اسمشان را درست حدس زدهايد يا نه؛ يا كسانيكه نماي بسته چهرهشان را كمتر روي بيلبوردهاي تبليغاتي سينماي جوانگراي امروز ميبينيد؛ و يا بهتر است بگويم آنهايي كه خاطره مشتركي را در اذهان نسل ما تا... نسل پدربزرگهاي ما تداعي ميكنند- خيلي نماندهاند.
عدهاي به رحمت خدا رفتهاند، چندتاييشان در بستر بيماري هستند (كه آرزوي سلامتي برايشان داريم)، بسياريشان قشر خبرنگار را مورد كملطفي قرار ميدهند و... و...و... اما «پدر ژپتو»ي دوبله ايران به همان مهرباني كه با پينوكيو بود، دعوت ما را پذيرفت و در يك روز برفي زمستاني پذيراي ما شد تا روايتهاي شهر فرنگش را بار ديگر شنوا باشيم. «مرتضي احمدي» در دهم آبان 1303 در جنوب تهران متولد شد. بازيگر و دوبلوري كه در سالهاي اخير، يك تنه با كتابها و تحقيقاتي كه هركدام تكهاي از اين فرهنگ را در برميگيرد، از آواز كوچه باغي گرفته تا ضربيخواني و... در برابر فراموشي آنچه كه او فرهنگ اصيل تهراني ميخواند مقاومت كرده است. احمدي يكي از معدود آدمهايي است كه چهره قديمي تهران را هنوز از حافظه هنرياش پاك نكرده و به ياد آن تهران قديم، گاهي در خلوت اشك ميريزد. او آنقدر راوي خوبي است (شايد هم آنقدر مصاحبه كرده!) كه با كلامي روان و شيوا از سير تا پياز خودش را روايت ميكند. بدون اينكه لازم باشد هي توي حرفش بپرم يا به دنبال حربهاي بگردم كه حرفهاي بيشتري بزند...با او به گفتگو نشستيم،آنقدر حرف براي گفتن داشت كه در دو صفحه جاي نمي گرفت. دوران كودكي من84 سال پيش در يكي از محلات جنوب تهران متولد شدم، اون موقع بهش ميگفتند سبزيكاري امينالملك كه بعدها شد گمرك اميريه و چهارراه مختاري و بعد هم كه راهآهن احداث شد، اسمش را گذاشتند «راهآهن». من بچه آنجا هستم. همانجا رشد كردم، قد كشيدم، دبستان رفتم (البته، اول مكتب ميرفتيم، بعد شد دبستان) در دبيرستان شرفوروشن هم درس خواندم. جرقههاي فعاليت هنري مادرم زني مذهبي بود كه صداي بسيار خوبي داشت. هروقت كه براي برادر كوچكم لالايي ميخواند من به دهنش نگاه ميكردم و مجذوب صداي خوبش ميشدم. كمكم شعرها را حفظ كردم و بعضي وقتها لالاييها را با هم ميخوانديم. يواشيواش بچههاي محل هم فهميدند صداي من خوبه. دور هم جمع ميشديم و آواز ميخوانديم. به صفحات «مرحوم جواد بديعزاده» كه ترانههاي فكاهي ميخواند هم علاقه خاصي داشتم. ميشنيدم، حفظ ميكردم و براي خودم يا بچههاي محل ميخواندم. خواندن براي من انگيزه شد و از خودم ميپرسيدم «چرا نبايد از صدايم استفاده كنم؟» آغاز فعاليت دبيرستان شرف، تنها مدرسهاي بود كه درآن زمان، فعاليت تئاتر داشت و من در سال 1318 اولين تئاترم را آنجا كار كردم. بيرون مدرسه هم دنبال تئاتر ميگشتم. اون موقعها سينما خيلي كم بود. شايد باورتان نشود، من اولينبار سينما را نزديك ميدان شاپور، زمان رضاهشاه ديدم. ديوار يك طرف خيابان را سفيد كرده بودند و از طرف ديگر، فيلم را با آپارات روي ديوار ميانداختند. ما هم مينشستيم لب جوي و فيلم ميديديم. البته فيلم كه نه، يك تصويرهايي كه حركت ميكرد! تا اينكه در سال 1319 خبردار شدم زندهياد «محمود منزوي» در «سينما سپه» يك ترانه فكاهي ميخواند. پيش پردهخواني تازه مد شده بود. خانواده من مذهبي بودند و از اين كارها زياد خوششان نميآمد. ولي من يواشكي تصنيفها را حفظ ميكردم و براي بچههاي مدرسه ميخواندم. در سال 1322 تصميم گرفتم تئاتر را به صورت حرفهاي ادامه بدهم اما چون دانشكدهاي براي اين حرفه نبود، تصميم گرفتم از راه پيشپردهخواني وارد كار بشوم. در تئاتر تهران، آقايان محسني، شيباني، قنبري به اين كار مشغول بودند ولي چون تئاتر فرهنگ (پارس فعلي) پيشپردهخوان نداشت، رفتم آنجا... آنها تصميم گرفته بودند يك جوري مرا رد كنند، ولي من ماندگار شدم. در سالن انتظار نشسته بودم كه مرحوم پرويزخطيبي به سراغم آمد و گفت: پسر اينجا چي ميخواهي؟ گفتم: ميخواهم پيشپردهخوان بشوم. گفت: پول داري؟ گفتم: بله، پنج زار! گفت: پيشپرده من 12 تومان قيمتش است! آن را به من داد و گفت حفظش كن و پنجشنبه هفته بعد برگرد. آنها ميخواستند سانس اول روز جمعه كه بيشتر لوطيها و چالهميدانيها ميآمدند، برنامهام را اجرا كنم كه آنها من را هو كنند تا ديگر سراغ اين كار نيايم. فكر كردم چه جوري پيشپرده بخوانم كه مردم خوششان بيايد. پس لباس يك فروشنده دورهگرد را پوشيدم و روز پنجشنبه با يك اركستر به رهبري «استاد حسن رادمرد» تمرين كردم و روزي كه روي صحنه رفتم و پيشپرده را خواندم به خاطر سنتي بودنش خيلي مورد استقبال قرار گرفت. همان شب با من قرارداد بستند! در سال 1322 ماهي 100 تومان، خيلي پول بود! خيلي از هنرپيشههاي تئاتر به من حسادت ميكردند. درآن زمان، ما حرمت پيشپرده را خيلي داشتيم چون مورد توجه خانوادهها بود. مواظب بوديم زمين نخورد وآن را در حد بالايي نگه ميداشتيم. از سال 1327 به بعد، آدمهاي سودجو شعرهاي ما را يادداشت ميكردند و در بزمهاي شبانه ميخواندند. ما ديديم اصالت پيشپرده دارد از بين ميرود، از آن سال به بعد خيلي كم پيشپرده ميخواندم . هركي پيشپرده ميخونه پاي لرزش هم ميشينه؟! اكثر پيشپردههايي كه ميخواندم، طنز انتقادي سياسي شديد بود. خوب يادم ميآيد كه به خاطر اجراي پيشپرده «قدسشاهين» در پائيز 1323، به مدت ششماه به كرمان تبعيد شدم كه اگر پيگيريهاي آقاي «محمد مسعود» مدير روزنامه «مرد امروز» نبود، بايد به كرمان ميرفتم. تبعيد براي جواني به سن و سال من، خيلي وحشتناك بود چون هم كارم و هم ورزشم را از دست ميدادم. به خاطر اجراي پيشپردههاي سياسي، يكي،دوبار طوري مرا زدند كه ميترسيدم به خانه بروم و مادرم مرا با آن سر و شكل ببيند، اما ورزش پوست ما را كلفت كرده بود، اگر چه از سال 1332 به طور كلي، پيشپردهخواني را كنار گذاشتم. ورزش من ورزش را از همان سنين نوجواني در زورخانههاي جنوب تهران آغاز كردم. اونموقعها باشگاه نبود كه! ما با خرده پارچهها و كهنههايي كه با نخ به هم ميپيچيديم يك توپ درست ميكرديم و پابرهنه در زمينهاي سنگلاخ، فوتبال بازي ميكرديم. يك روز با بچه محلهايمان تصميم گرفتيم زمين خاكي پر از سنگ و كلوخي را كه نزديك محلهمان بود،تميز كنيم و براي فوتبال بازي كردن، آنجا برويم. مشغول جمعكردن سنگها بوديم كه آقاي خوشتيپي آمد جلو و گفت: چكار ميكنيد؟ گفتيم: ميخواهيم زمين را تميز كنيم تا بشود مال خودمان! بعدا فهميديم آن آقا، رئيس راهآهن بوده است. دستور داد كارگرها آمدند زمين را آماده كردند و قرار شد كه ما هم براي راهآهن يك تيم جمعوجور كنيم. من اولين پايهگذار باشگاه راهآهن بودم. تا سال 1324 يكسره توي تيم بودم ولي آقاي «مددنويي» (كه بهش ميگفتند آقا مدد) حق بيشتري به گردن تيم دارد. خود راهآهنيها هم نميدانند ما چه زحمتهايي براي تيم كشيديم. من حالا هم ورزش ميكنم، ولي نه به شدت جوانيهايم. تا دوسال پيش پيادهرويتند جزو برنامههايم بود ولي تو يك چاله افتادم و زانويم آسيب ديد. ورزش باعث شده كه من در سن 84 سالگي، حتي يك قرص هم نخورم! پرسپوليسي تير! از سال 44-45 كه شهرت من بيشتر شد، ديدم به فوتبال نميرسم. تماشاچي شدم. هوادار كشتي و واليبال و بسكتبال هم هستم اما پرسپوليس يك چيز ديگه است! بيشتر وقتها براي تماشاي بازي پرسپوليس به استاديوم ميروم. ولي الان، براي چند بازي اخير تيم نرفتم. خيلي از تماشاچيها فكر نميكنند ما پير شديم! محبت دارند ولي وقتي كه تيم گل ميزند پنجاه نفر ميريزند سر ما، هر كسي هم كه يك موبايل دارد،ميخواهد عكس بگيرد. واقعا خسته ميشوم. خدا نكند پرسپوليس گل بخورد! تماشاچيها ميريزند دور و برم و ميپرسند: «چرا؟» خب بايد اين سوالها را از مسئولين بپرسند نه از من! (پينوشت: مرتضي احمدي به همراه سعيدراد، زوج پرسپوليسي هستند كه يك جفت از صندلي توي ورزشگاه آزادي را به نام خودشان سند زدهاند!) بهترين سال زندگي سال 1322 بهترين سال زندگي من بود. در آن سال من هم وارد اداره راهآهن شدم، هم تئاتر، هم راديو( كه آن موقع اسمش اداره انتشارات و تبليغات بود.) بازيگري در تلويزيون زمانيكه تلويزيون تازه راهاندازي شده بود، ميگفتند نبايد به تئاتريها توي تلويزيون رل داد چون حركات آنها تند است. ما خيلي دوست داشتيم ببينيم اين تلويزيون چيست و وارد آن بشويم. پرسوجو كرديم. خجالت نكشيديم. به حرف آنهايي كه راهنماييمان كردند گوش داديم و وقتي از ما تست گرفتند، ديدند انگار براي تلويزيون ساخته شديم. الان هم 64 سال متوالي است كه عضو سازمان صدا وسيما و جزو اولين نفراتي هستم كه براي دوبله فعاليت مي كنم. كنارهگيري موقتي از فعاليت بازيگري بعد از كودتاي 1332 كه سالنهاي تئاتر را آتش زدند و ما را بيرون انداختند، تصميم گرفتم دور اين كارها را خط بكشم و بروم دنبال كار خودم. بازيگري را كنار گذاشتم و درخواست انتقالي به اهواز كردم.اتفاقا همه حسابهايم غلط از آب درآمده بود! روز دومي كه وارد اهواز شدم، هنوز پستم را تحويل نگرفته بودم كه از راديوي اهواز آمدند سراغم و گفتند: بيا جوانهاي اينجا را جمعوجور كن و براي هنرپيشگي تربيت كن. هفتسال بطور افتخاري برايشان كار كردم و تا رسيدم تهران، دوباره همان آش و همان كاسه!برايم اتفاق افتاد. خانواده بهترين شانس زندگي من ازدواجم در سال 1334 بود. همسرم يكي از همكارانم در راهآهن بود كه تمام فاميل، دوستش داشتند. او مادر خوبي براي بچههايم، زن خوبي براي من و دوست خوبي براي خانوادهام بود. با وجود سن و سال كمي كه داشت، ريشسفيد خانواده ما شد. در سال1337 دخترم به دنيا آمد و سه سال بعد هم پسرم، مازيار. من فكر ميكردم هيچ كس زندگي به اين قشنگي من ندارد ولي انگار طبيعت به ما حسودي كرد! همسرم مريض شد و هفت سال با سرطان مبارزه كرد تا اينكه در سال 1350 درگذشت و من ماندم و يك دختر 13 ساله و يك پسر 10 ساله. ازدواج نكردم، بچههايم را خودم بزرگ كردم و نتيجه خوبي هم گرفتم. مازيار در آمريكا زندگي ميكند، تحصيلات عاليه و شغل خوبي دارد، عروسم مكزيكي است و دو تا نوه خوب پسري دارم. يك دختر و يك پسر. دخترم هم يك نوه خوب برايم آورده كه در حال حاضر با او زندگي ميكنم. او خيلي خوب ساز ميزند. من خانواده خيلي خوبي دارم و تا الان كه به عنوان ريشسفيد كنارشان زندگي كردهام... (پينوشت: وقتي از استاد احمدي ميپرسيم آيا رفتارتان با نوهتان مثل همان پدربزرگ جدي با نوه شيطون سريال بوي عيد (يوسف تيموري) است؟ باخنده جواب ميدهد: آخه پسر من چيز ديگراست! توي اون سريال، يوسف تيموري شيطنت ميكرد ولي پسر من تمام حواسش جمع اين است كه من راحت باشم من اصولا آدم بچه دوستي هستم. هيچكس حق ندارد بچهها را توي خانه من دعوا كند.او، نوهاش را «پسرم» خطاب ميكند) كتابها و اصلا چرا نويسندگي؟ كتاب اول من با عنوان «من و زندگي» بخشي از چهره تهران قديم و خاطرات زندگيم را در بر ميگيرد. كتاب دومم «كهنههاي هميشه نو» شامل ترانههاي روحوضي است. براي نوشتن آن بايد به دنبال هنرمندان روحوضي ميرفتم كه كار خيلي سختي بود. اينها ترانههاي فولكلوريك هستند كه فقط متعلق به تهرانه (يا به قول احمدي: تهرونه) و مال هيچ كجاي ديگهاي نيست. اما باز ديدم قانع نشدم. كتاب بعدي را شروع كردم با عنوان «فرهنگ بروبچههاي تهرون» توي اين كتاب تمام واژهها و ضربالمثلهاي تهروني را جمع كردم و شب و روزم را گذاشتم تا اين كار تمام شد. من به عنوان يكي از قديميترين دوبلورهاي اين مملكت به خاطر اين كتاب، دوبله را كنار گذاشتم و به قول تهرونيها بازيگري را درز گرفتم تا به اين كتاب برسم. شبها كه ميخوابيدم، تا صبح هفت، هشتبار از خواب ميپريدم چون همهاش يك كلمهاي، است چيزي به يادم ميآمد كه بايد يادداشت ميكردمش. كتاب چهارمم «تهرون و تهروني»هاست و كتاب پنجم كه مشغول پاكنويس آن هستم «تاريخچه كوچهباغي و پيشپردهخواني» است. نسل گذشته، اطلاعات مكتوب مفيدي در اين زمينه براي ما نگذاشتند. من نميخواهم مثل آنها مورد سرزنش قرار بگيرم. منبع : خانواده سبز
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 288]
صفحات پیشنهادی
عکس : 84 سال خاطره با مرتضي احمدي
عکس : 84 سال خاطره با مرتضي احمدي-از همدورههاي او -يعني كسانيكه لازم نيست تا تيتراژ پاياني فيلم صبر كنيد تا مطمئن شويد كه اسمشان را درست حدس زدهايد يا نه؛ يا ...
عکس : 84 سال خاطره با مرتضي احمدي-از همدورههاي او -يعني كسانيكه لازم نيست تا تيتراژ پاياني فيلم صبر كنيد تا مطمئن شويد كه اسمشان را درست حدس زدهايد يا نه؛ يا ...
«گل آقا» و «مرتضي احمدي»
«گل آقا» و «مرتضي احمدي»-خبرگزاري فارس: نخستين جشنواره فيلمهاي كمدي گل آقا 16 آذرماه با تجليل از «مرتضي احمدي» هنرمند ... عکس : 84 سال خاطره با مرتضي احمدي ...
«گل آقا» و «مرتضي احمدي»-خبرگزاري فارس: نخستين جشنواره فيلمهاي كمدي گل آقا 16 آذرماه با تجليل از «مرتضي احمدي» هنرمند ... عکس : 84 سال خاطره با مرتضي احمدي ...
عکسها و مطالب جذاب و دیدنی (3)
1397 تاثير ماه تولد بر رفتار كودكان شما 2044 عکس : قد کوتاه ترین وزنه بردار جهان 1143 6 روش براي افزايش شوق شوهر 2378 عکس : 84 سال خاطره با مرتضي احمدي ...
1397 تاثير ماه تولد بر رفتار كودكان شما 2044 عکس : قد کوتاه ترین وزنه بردار جهان 1143 6 روش براي افزايش شوق شوهر 2378 عکس : 84 سال خاطره با مرتضي احمدي ...
پربیننده ترین تصاویر به اتتخاب شما ، اینجاست (1)
1439 تاثير ماه تولد بر رفتار كودكان شما 2104 عکس : قد کوتاه ترین وزنه بردار جهان 1194 6 روش براي افزايش شوق شوهر 2465 عکس : 84 سال خاطره با مرتضي احمدي ...
1439 تاثير ماه تولد بر رفتار كودكان شما 2104 عکس : قد کوتاه ترین وزنه بردار جهان 1194 6 روش براي افزايش شوق شوهر 2465 عکس : 84 سال خاطره با مرتضي احمدي ...
قد کوتاه ترین وزنه بردار جهان(عکس)
1439 تاثير ماه تولد بر رفتار كودكان شما 2104 عکس : قد کوتاه ترین وزنه بردار جهان 1194 6 روش براي افزايش شوق شوهر 2465 عکس : 84 سال خاطره با مرتضي احمدي .
1439 تاثير ماه تولد بر رفتار كودكان شما 2104 عکس : قد کوتاه ترین وزنه بردار جهان 1194 6 روش براي افزايش شوق شوهر 2465 عکس : 84 سال خاطره با مرتضي احمدي .
6 روش براي افزايش شوق شوهر
1439 تاثير ماه تولد بر رفتار كودكان شما 2104 عکس : قد کوتاه ترین وزنه بردار جهان 1194 6 روش براي افزايش شوق شوهر 2465 عکس : 84 سال خاطره با مرتضي احمدي .
1439 تاثير ماه تولد بر رفتار كودكان شما 2104 عکس : قد کوتاه ترین وزنه بردار جهان 1194 6 روش براي افزايش شوق شوهر 2465 عکس : 84 سال خاطره با مرتضي احمدي .
وزیر مسکن: قیمت مصالح ساختمان لحظهای رصد میشود
سیزده بدر · عکس : 84 سال خاطره با مرتضي احمدي · درباره دانشآموزان سوخته ... غیردارویی :درمان ترش کردن غذا وزیر مسکن: قیمت مصالح ساختمان لحظهای رصد میشود · اشعار ...
سیزده بدر · عکس : 84 سال خاطره با مرتضي احمدي · درباره دانشآموزان سوخته ... غیردارویی :درمان ترش کردن غذا وزیر مسکن: قیمت مصالح ساختمان لحظهای رصد میشود · اشعار ...
برای کوچکنمایی شکم چه لباسی بپوشیم
سیزده بدر · عکس : 84 سال خاطره با مرتضي احمدي · درباره دانشآموزان سوخته ... دستورات غذایی جدید و خوشمزه با سیب زمینی برای کوچکنمایی شکم چه لباسی بپوشیم؟ .
سیزده بدر · عکس : 84 سال خاطره با مرتضي احمدي · درباره دانشآموزان سوخته ... دستورات غذایی جدید و خوشمزه با سیب زمینی برای کوچکنمایی شکم چه لباسی بپوشیم؟ .
عکس: یک خانواده ایرانی مکزیکی
عکس : 84 سال خاطره با مرتضي احمدي بازيگر و دوبلوري كه در سالهاي اخير، يك تنه با كتابها و تحقيقاتي كه هركدام تكهاي از .... مازيار در آمريكا زندگي ميكند، تحصيلات ...
عکس : 84 سال خاطره با مرتضي احمدي بازيگر و دوبلوري كه در سالهاي اخير، يك تنه با كتابها و تحقيقاتي كه هركدام تكهاي از .... مازيار در آمريكا زندگي ميكند، تحصيلات ...
بيست و پنج خاطره از امام خميني
بيست و پنج خاطره از امام خميني نويسنده: رسول جعفريان حضرت حجت الاسلام و المسلمين ... ايشان فرمود: من چهل و شش سال است با پدر ايشان مربوط بودم و در خلال اين 46 سال، مدتي .... فرمودند: يا شما برو آن طرف خيابان من اين طرف يا به عکس. ... نيم ساعت بعد آقاي مولايي از تهران زنگ زد و گفت: آقاي احمد آقا از طرف آقا به من گفتند به قم بيايم.
بيست و پنج خاطره از امام خميني نويسنده: رسول جعفريان حضرت حجت الاسلام و المسلمين ... ايشان فرمود: من چهل و شش سال است با پدر ايشان مربوط بودم و در خلال اين 46 سال، مدتي .... فرمودند: يا شما برو آن طرف خيابان من اين طرف يا به عکس. ... نيم ساعت بعد آقاي مولايي از تهران زنگ زد و گفت: آقاي احمد آقا از طرف آقا به من گفتند به قم بيايم.
-
گوناگون
پربازدیدترینها