محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827685265
يك زنگ و پنج انشا
واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: زنگ انشا يكي از زنگهاي خاطرهانگيز و سرنوشتساز زندگي آدمهاست. خيلي از آدمها در اين كلاس به كتاب علاقهمند شدهاند و جرقۀ پيشرفتشان زده شده است. يادم نميرود حرفي را كه چند سال پيش از زبان يكي از پزشكان شناخته شدۀ ايران شنيدم: «هركس با هر شغلي و در هر جاي جهان، بايد با نگارش آشنا باشد. حتي اگر تاجر باشي و بخواهي معاملهاي بكني، بايد از عهدۀ نوشتن يك متن درست و حسابي بربيايي!» اما بيشترين تأثير زنگ انشا احتمالاً مربوط به اهالي قلم است. خيلي از نويسندهها در اين زنگ نوشتن را شروع كرده و به ادامۀ كار تشويق شدهاند. به همين دليل بود كه ما براي صحبت از زنگ انشا، به سراغ سه نويسنده، يك شاعر و يك مترجم رفتيم و حرفهايشان را در اينباره شنيديم. يك زنگ با نقي سليماني؛ نويسندة آنچه نميتوان ننوشت از نوجواني و زنگ انشا بگوييد. معمولاً جزو دانشآموزاني بودم كه معلم براي خواندن انشا صدايم ميكرد و بهم نمرۀ 20 يا در بدترين حالتش 19 ميداد. خيليوقتها بچههايي كه تنبلي ميكردند و انشا نمينوشتند، ميگفتند «آقا فلاني بياد انشاش رو بخونه!». پس در انشا نويسي مهارت داشتيد؟ من آن موقع زياد كتاب ميخواندم و طبيعتاً كساني كه اهل مطالعهاند با مسائل آشنايي بيشتري دارند. اما مسئله اين نبود كه انشايم چه فكر و انديشهاي دارد؛ موضوع اين بود كه قلم خوبي داشتم و مطالب را خوب جملهبندي و پرداخت ميكردم. البته از آن طرف در درسهاي ديگر مثل انگليسي و رياضي ضعيف بودم. تا به حال در مدرسه معلمي كردهايد؟ بله و از قضا معلم انشا هم بودهام! زماني قيصر امينپور مشكلي برايش پيش آمد و از من خواست به جايش در كلاس حضور پيدا كنم. اين ماجرا حدود يك سال طول كشيد. البته من به بچهها موضوعات كليشهاي نميدادم؛ موضوع آزاد ميدادم يا موضوع هايي كه بچهها دوست داشتند دربارهشان بنويسند. جايي از زبان تولستوي خواندم:« من دوست دارم دربارۀ موضوعاتي بنويسم كه هرگز حاضر نيستم دربارهشان سكوت كنم.» خب اگر كسي با اين نگاه و انگيزه بنويسد، قطعاً نوشتهاش خوب از آب درميآيد. و اگر قرار باشد الان دوبارۀ معلم انشا شويد، چه موضوعي به بچهها ميدهيد؟ جواب دادن به اين سؤال نياز به فكر دارد و بستگي دارد كه دانشآموزان در چه سطح و موقعيتي باشند. زنگ انشا، زنگي است كه هميشه ساده گرفته ميشود؛ در حالي كه اين درس به اندازۀ مثلاً درس فيزيك نياز به فكر و مقدمات دارد. در هر حال اگر مجبور باشم درجا موضوعي تعيين كنم، احتمالاً خواهم گفت دربارۀ اتفاقاتي كه در خانوادهشان افتاده و برايشان خاطره شده بنويسند؛ يا مثلاً از جذابترين لطيفهاي كه شنيده اند يا بازيهايي كه دوست دارند. يك زنگ با اسدالله امرايي؛ مترجم انشاهاي بيموضوع ميانهتان با زنگ انشا چهطور بود؟ خيلي خوب! هميشه انشاهاي خيلي خوبي مينوشتم و حتي گاهي براي بچههاي كلاسهاي بالاتر هم اين كار را ميكردم! در انشا نويسي از جملههاي كليشهاي مثل «واضح و مبرهن است كه...» نيز استفاده ميكرديد؟ تا سال چهارم دبستان، بله! تا اين كه يك روز معلممان عصباني شد و گفت: اگر از اين به بعد انشاهايتان با «البته ما دانشآموزان ميدانيم كه...» و جملههاي كليشهاي ديگر شروع بشود، بهتان صفر ميدهم. شما هيچوقت معلم بودهايد؟ اگر امروز معلم انشا بوديد، به نوجوانان چه موضوعي ميداديد؟ من ده سال معلم زبان انگليسي و ادبيات فارسي بودم، اما الان خيلي وقت است كه از فضاي مدرسه دورم و در عين حال دانشآموزان ساكن شهر با بچههاي دورۀ ما فرق اساسي دارند و حتي از كتابهاي درسيشان جلوترند. اگر هنوز معلم بودم، به جاي موضوع دادن به بچهها ميگفتم داستان بنويسند. يك زنگ با مليحه مهرپرور؛ شاعر مهربان و انشاهاي قرضي اگر معلم انشا بوديد، براي نوشتن چه موضوعي به بچهها ميداديد؟ ميگفتم دربارۀ رنگها انشا بنويسند. پشت هر رنگي داستاني نهفته است و هر رنگ مجموعهاي از گفتنيها و حسكردنيهاست. ميتوان دربارۀ هر رنگ، بينهايت نوشت و به تعداد حسهاي مختلفي كه در افراد هست، به انشاهاي متفاوت رسيد. آنقدر كه رنگ در زندگي انسانها تأثيرگذار است، دربارهاش نوشته نميشود. رنگها حتي ميتوانند عطر و طعم خاص داشته باشند و شنيده شوند! با اين توصيف بايد زنگ انشا جزو زنگهاي مورد علاقهتان بوده باشد، درست است؟ بله، هميشه دلم ميخواست جزو كساني باشم كه اسمشان براي خواندن انشا صدا زده ميشود. البته بستگي به معلمش هم داشت و اين كه موضوعش حسي و جديد باشد يا نه! موضوعهاي تكرارياي مثل «تابستانتان را چگونه گذرانديد؟» تخيل آدم را كور ميكنند. هيچوقت از شعرهاي خودتان هم در نوشتن انشا استفاده ميكرديد؟ من از هشت سالگي شعر ميگفتم و گاهي از آنها در حد يكي، دو بيت در انشاهايم استفاده ميكردم. اما اولين باري كه شعري سر كلاس خواندم، كلاس دوم راهنمايي بودم و پس از تمام شدن شعر، معلممان بچهها را وادار كرد سه- چهار دقيقه برايم كف بزنند. پس زنگ انشا حسابي تشويقتان كرد به نوشتن! بله، اصلاً از آن موقع رفتار معلممان با من عوض شد و صميميت بيشتري بين من و او برقرار شد. سفارش نوشتن انشا هم ميپذيرفتيد؟ چند بار اين اتفاق افتاد و من خيلي از چيزهايي را كه قرار بود توي انشاي خودم بنويسم، براي بقيه نوشتم. بعد سعي كردم در انشاي خودم جور ديگري به موضوع نگاه كنم و حسهاي ديگرم را تقويت كنم. اينطوري بود كه متوجه شدم چهقدر دست آدم براي نوشتن از بعضي سوژهها باز است. و در عوضِ اين نوشتنها چه ميگرفتيد؟ هيچ! يك لبخند، يك تشكر و در نهايت دوستي بيشتر! من هيچوقت اهل ماديات نبودم و هنوز هم كه هنوز است، همانجور هستم! يك زنگ با حسن احمدي ؛ نويسنده اي با نمرۀ 4 وقتي نوجوان بوديد، چه حسي نسبت به زنگ انشا داشتيد؟ در دوران مدرسه يكي از درسهايي كه عاشقش بودم انشا بود و هميشه سعي ميكردم نمرۀ خوبي از آن بگيرم. و ميگرفتيد؟ و ميگرفتم! يادم است سال اول راهنمايي معلممان به خاطر انشايي كه دربارۀ بچههاي سياهپوست نوشته بودم، به جاي يك 20، دو 20 بهم داد. زنگ انشا چه تأثيري در نويسندهشدن شما داشت؟ تأثير مثبت داشت و ذهن مرا ذهني تخيل پرداز بار آورد و به سوي داستاننويسي كشاند. من آنقدر خيالپرداز بودم كه شب امتحان فيزيك مينشستم تا دو و سه نيمهشب شعر ميگفتم! از همان موقع فكر كردم كه ميتوانم براي نويسنده شدن برنامهريزي و كار كنم. چه جالب! پس شما قبل از داستاننويس شدن، شاعر بوديد. در انشاهايتان شعر هم مينوشتيد؟ بله! و اين هم يكي از دلايلي بود كه معلممان نمرۀ بيشتري به من ميداد. درسي از انشا نويسي گرفتهايد كه هنوز هم در نوشتن به كارتان بيايد؟ در زمان ما درس انشا خيلي جدي گرفته نميشد و متأسفانه الان هم به اين زنگ اهميت چنداني نميدهند، در حالي كه در اين زنگ بهترين تأثير را ميتوان از معلم و همكلاسيها گرفت. فكرش را بكنيد، سي دانشآموز از سي زاويۀ مختلف به يك موضوع نگاه ميكنند و اين تنوع نگاه ميتواند چيزهاي زيادي به آدم ياد بدهد. اگر امروز معلم انشا بوديد، به نوجوانان چه موضوعي ميداديد؟ سؤال سختي است، اما شايد ميگفتم: با توجه به پيشرفتهاي علمي، پزشكي، فرهنگي و... جهان هفتاد سال بعد را توصيف كنيد. مثلاً من يكي از آرزوهايم در دوران نوجواني اين بود كه بتوانم با آدمي كه در منطقۀ ديگري است، صحبت كنم.و امروز ميبينيم كه با آمدن تلفن همراه، چنين امكاني به راحتي هست. يك زنگ با مجيد ملامحمدي؛ نويسندهاي در كنج كتابخانه از دورۀ نوجواني و زنگ انشا بگوييد. وقتي نوجوان بودم داستان مينوشتم و در جلسههاي داستاننويسي شركت ميكردم. به همين دليل به انشا هم علاقه داشتم و در اين زنگ داستانهايم را ميخواندم و با تشويق معلم و استقبال دانشآموزها مواجه ميشدم. يعني به جاي انشا، داستان مينوشتيد؟ نه، انشا هم مينوشتم و خوب هم از پسش برميآمدم. اما آخر كلاس كه ميشد، بچهها ميگفتند فلاني بيايد داستان بخواند. زنگ انشا چه نكاتي دربارۀ نويسندگي به شما ياد داد؟ ياد گرفتم با فكر و تأمل روي موضوعهاي مختلف كار كنم و با دقت بنويسم. در نوشتن انشا از كتابها هم كمك ميگرفتيد؟ بله، به كتابخانۀ مرحوم پدرم محمد محمدي اشتهاردي -كه از نويسندگان آثار ديني و مفسران قرآن در حوزۀ علميۀ قم بود- سرك ميكشيدم و از آثار تحقيقي موجود استفاده ميكردم. هيچوقت براي كس ديگري هم انشا نوشتيد؟ يادم نميآيد اين كار را كرده باشم، ولي خيليوقتها بچهها از من سؤال ميكردند و راهنمايي ميخواستند و من هم كمكشان ميكردم. اگر معلم انشا بوديد، چه موضوعي به نوجوانان ميداديد؟ در زمان ما هميشه تعداد كمي موضوع كليشهاي مثل «علم بهتر است يا ثروت؟» بود كه براي نوشتن انشا تعيين ميشد. شايد باورتان نشود، ولي تقريباً هر سال يك انشا در اين موضوع مينوشتيم! به همين دليل ترجيح ميدهم براي نوشتن انشا موضوع را به عهدۀ خود نوجوانان بگذارم. البته قبلش فضا را آماده ميكردم كه دانشآموزان از روي تنبلي سراغ رونويسي از كتابها و نشريات نروند. منبع:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 15214]
صفحات پیشنهادی
يك زنگ و پنج انشا
يك زنگ و پنج انشا-زنگ انشا يكي از زنگهاي خاطرهانگيز و سرنوشتساز زندگي آدمهاست. خيلي از آدمها در اين كلاس به كتاب علاقهمند شدهاند و جرقۀ پيشرفتشان زده شده است.
يك زنگ و پنج انشا-زنگ انشا يكي از زنگهاي خاطرهانگيز و سرنوشتساز زندگي آدمهاست. خيلي از آدمها در اين كلاس به كتاب علاقهمند شدهاند و جرقۀ پيشرفتشان زده شده است.
فرزاد حسنی :زنگ زدند گفتند از امشب نیایید
فرزاد حسنی :زنگ زدند گفتند از امشب نیایید-میخواهم شما را در حیرانیهایم شریک کنم که ... شدم به این دلیل بود که باید در یک مدت زمان پنج یا ده دقیقهای، بیست صفحه متن- آن هم .... عامل اصلی نتیجهگیری معلمهای انشا هستند که 8 نمره انشا نتیجهگیری بود!
فرزاد حسنی :زنگ زدند گفتند از امشب نیایید-میخواهم شما را در حیرانیهایم شریک کنم که ... شدم به این دلیل بود که باید در یک مدت زمان پنج یا ده دقیقهای، بیست صفحه متن- آن هم .... عامل اصلی نتیجهگیری معلمهای انشا هستند که 8 نمره انشا نتیجهگیری بود!
كيك دونفره
2 آگوست 2008 – كيك دونفره-كيك دونفره بازم زنگ خراب شده. خانم ناظم در ... ساكت. براي جلسه بعدي ادبيات يك انشا هم بنويسيد. ... پنج سالم نيست، به نيت پنج تنه.
2 آگوست 2008 – كيك دونفره-كيك دونفره بازم زنگ خراب شده. خانم ناظم در ... ساكت. براي جلسه بعدي ادبيات يك انشا هم بنويسيد. ... پنج سالم نيست، به نيت پنج تنه.
بیوگرافی و مصاحبه از عبدالجبار کاکایی | شاعری یا نویسندگی
به طور جدی موقعی متوجه زنگ انشا شدم که در کلاس اول دبیرستان درس میخواندم. ... در آن موقع اولین مطلبم را نوشتم و در واقع یک روزنامه دیواری تهیه و تنظیم کردم. ... المسایل آقای خویی و تاریخ وصّاف و چهار پنج کتاب عربی و چند جلد کتاب نوحه به زبان عربی.
به طور جدی موقعی متوجه زنگ انشا شدم که در کلاس اول دبیرستان درس میخواندم. ... در آن موقع اولین مطلبم را نوشتم و در واقع یک روزنامه دیواری تهیه و تنظیم کردم. ... المسایل آقای خویی و تاریخ وصّاف و چهار پنج کتاب عربی و چند جلد کتاب نوحه به زبان عربی.
دست نوشته هاي يک کودک 7 ساله... : قصه،شعر ، کتاب، فیلم و ...
قصه،شعر ، کتاب، فیلم و کارتون کودک-هر وقت من یک کار خوب میکنم مامانم به من میگوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب میگیرم. تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است. حتمن ناسرادین شاه ... عزیزمی،آخه کی از کودک هفت ساله انشا خواسته؟ ... زنگ زدم به شرکته کلی غر زدم که این چه سیستمی شما دارین.
قصه،شعر ، کتاب، فیلم و کارتون کودک-هر وقت من یک کار خوب میکنم مامانم به من میگوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب میگیرم. تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است. حتمن ناسرادین شاه ... عزیزمی،آخه کی از کودک هفت ساله انشا خواسته؟ ... زنگ زدم به شرکته کلی غر زدم که این چه سیستمی شما دارین.
شما برای یک دقیقه ی بعدی چه تصمیمی گرفته اید؟!؟
7 ژانويه 2008 – هر روز صبح يك دقيقه وقت براي خودتان كنار بگذاريد ، بنشينيد و فكر كنيد. ... January 2008, 05:35 PMمن يك دقيقه بعدي مي خواهم تلفن را بردارم و به دوستم زنگ بزنم . ... 11:46 PMسلام من تا بیام یه دقیقه فکر کنم خودش پنج دقیقه طول میکشه:d الان میخوام ..... انشا الله احسنت چه متن قشنگی آدم با خوندش انرژی میگیره ...
7 ژانويه 2008 – هر روز صبح يك دقيقه وقت براي خودتان كنار بگذاريد ، بنشينيد و فكر كنيد. ... January 2008, 05:35 PMمن يك دقيقه بعدي مي خواهم تلفن را بردارم و به دوستم زنگ بزنم . ... 11:46 PMسلام من تا بیام یه دقیقه فکر کنم خودش پنج دقیقه طول میکشه:d الان میخوام ..... انشا الله احسنت چه متن قشنگی آدم با خوندش انرژی میگیره ...
چگونه يك نويسنده سياستمدار ميشود (25) چاپ چهارصد هزار برگه ...
7 ژوئن 2008 – چگونه يك نويسنده سياستمدار ميشود (25) چاپ چهارصد هزار برگه ... يك شب، از چاپخانه، واقع در حوالي پامنار، زنگ زدند و گفتند: براي شما، صد .... (آن سال، من، به اصرار يكي از دوستان ـ كه او هم در آنجا تدريس داشت ـ تدريسِ انشاي چند كلاس را، پذيرفته بودم.) ... شب كه به خانه رفتم، آمده بودند؛ پنجاه و پنج هزارتا از تراكتها را برده ...
7 ژوئن 2008 – چگونه يك نويسنده سياستمدار ميشود (25) چاپ چهارصد هزار برگه ... يك شب، از چاپخانه، واقع در حوالي پامنار، زنگ زدند و گفتند: براي شما، صد .... (آن سال، من، به اصرار يكي از دوستان ـ كه او هم در آنجا تدريس داشت ـ تدريسِ انشاي چند كلاس را، پذيرفته بودم.) ... شب كه به خانه رفتم، آمده بودند؛ پنجاه و پنج هزارتا از تراكتها را برده ...
برنامه آفتاب مهرباني تجلي باورهاي اصيل ايراني اسلامي است
وي با بيان اينكه اين برنامه هرروز يك موضوع مهم را به تصوير مي كشد، بيان داشت: موضوعاتي شامل ... انصافي يادآور شد: سرودن اشعار مرتبط با موضوع برنامه، زنگ انشا كه دانش آموزان مدارس در ... بين المللدر ماه سپتامبرتوليد تويوتا 5/3 درصد كاهش يافت ...
وي با بيان اينكه اين برنامه هرروز يك موضوع مهم را به تصوير مي كشد، بيان داشت: موضوعاتي شامل ... انصافي يادآور شد: سرودن اشعار مرتبط با موضوع برنامه، زنگ انشا كه دانش آموزان مدارس در ... بين المللدر ماه سپتامبرتوليد تويوتا 5/3 درصد كاهش يافت ...
با جعفر ابراهيمي (شاهد) يك مار سياه شاعرم كرد
14 ژوئن 2008 – با جعفر ابراهيمي (شاهد) يك مار سياه شاعرم كرد-با جعفر ابراهيمي (شاهد) يك ... مخاطبان ما موقت هستند، چراكه بعد از پنج، شش سال حوزه ادبيات كودك و ... سالهاي سال است كه ما زنگي به نام انشا داريم كه نتوانسته است اهل كتاب و كتابخوان و نويسنده بار بياورد. بهتر نيست در اين زنگ به جاي اجبار به نوشتن انشاهاي تكراري، كتاب ...
14 ژوئن 2008 – با جعفر ابراهيمي (شاهد) يك مار سياه شاعرم كرد-با جعفر ابراهيمي (شاهد) يك ... مخاطبان ما موقت هستند، چراكه بعد از پنج، شش سال حوزه ادبيات كودك و ... سالهاي سال است كه ما زنگي به نام انشا داريم كه نتوانسته است اهل كتاب و كتابخوان و نويسنده بار بياورد. بهتر نيست در اين زنگ به جاي اجبار به نوشتن انشاهاي تكراري، كتاب ...
استاد نمونه
به تنها درسي هم كه علاقه نداشت وبه آن توجه نمي كرد، انشا بود. ... اين فاصله تقريباً يك كيلومتر بود و در اين چند دقيقه اي كه من و سيدهادي سوار دوچرخه بوديم موضوعاتي ... خواب ديدم تلفن زنگ مي زند، بلند شدم و گوشي تلفن را برداشتم. ... عصرهاي پنج شنبه، جلساتي براي دانش آموزان راهنمايي داشتيم و حدود 500 نفر در آنجا جمع مي شدند و بچه ها ...
به تنها درسي هم كه علاقه نداشت وبه آن توجه نمي كرد، انشا بود. ... اين فاصله تقريباً يك كيلومتر بود و در اين چند دقيقه اي كه من و سيدهادي سوار دوچرخه بوديم موضوعاتي ... خواب ديدم تلفن زنگ مي زند، بلند شدم و گوشي تلفن را برداشتم. ... عصرهاي پنج شنبه، جلساتي براي دانش آموزان راهنمايي داشتيم و حدود 500 نفر در آنجا جمع مي شدند و بچه ها ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها