تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):اگر مردم تعقل می کردند و مرگ را تصور می کردند، دنيا ويرانه مى‏شد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816700025




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

كيك دونفره


واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: كيك دونفره
بازم زنگ خراب شده. خانم ناظم در كلاس را زد، سرش را از گوشه در داخل آورد و رو به خانم احمدي گفت: «زنگ خورده!»
خانم احمدي با كف دست روي ميز زد و بلندگفت: «خانم ها! ساكت. براي جلسه بعدي ادبيات يك انشا هم بنويسيد.»
صداي پچ پچ بچه ها بلند شد. مينا كه پشت سري من بود، گفت: «آخه مگه اين جا دبستان يا راهنماييه كه انشا داشته باشيم؟»
خانم احمدي دوباره ولي محكم تر روي ميز زد و گفت: «انشاء نوشتن كه ربطي به دبستان و راهنمايي و دبيرستاني بودن نداره؛ موضوع هم «وقتي زنگ به صدا درآمد» حالا بريد.»
بچه ها با عجله كيف هايشان را برداشتند و بيرون رفتند.
¤¤¤
جلوي درشيريني فروشي ايستادم، كيف مدرسه ام را زير چادر بيرون آوردم و دستم گرفتم. در را باز كردم و تو رفتم.
از بين كيك هاي كوچك و بزرگ چشمم به يك كيك كوچك افتاد؛ شبيه يك قلب بود و رويش را هم با توت فرنگي تزيين كرده بودند با انگشت با كيك اشاره كردم.
فروشنده كيك را برداشت و روي ترازو گذاشت؛ گفت: «2600 تومان.»
¤¤¤
آگهي روزنامه را از توي كيفم درآوردم و كنار قبرت انداختم. كيك را از توي جعبه درآوردم و روي قبرت گذاشتم. شمع ها را توي كيك فروكردم: يكي، دوتا، سه تا چهار تا پنج تا. نخندي بهم. پنج سالم نيست، به نيت پنج تنه.
اگه مي خواستم به تعداد سن خودمون شمع بگيرم بايد 16تا براي خودم و 39 تا هم براي تو مي گرفتم، آنوقت اصلا جا نمي شد روي اين كيك دو نفره.
شمع ها را روشن كردم آماده اي 3، 2، 1 و شمع ها خاموش شد!
چاقوي پلاستيكي را از توي كيفم درآوردم، ببين قشنگ است روبان قرمز را هم خودم زدم؛ مامان گفته بود عاشق رنگ قرمزي.
شروع كردم كيك را به بريدن، از توي جيب كيفم چند تا چنگال پلاستيكي درآوردم.
اولين باري كه مامان گفت به سال قمري تولد تو و بابات تو يك روزه اين فكر به ذهنم رسيد.
بابا مي دانم دارم پرحرفي مي كنم، اما يك كمكي مي كني؟ براي هفته ديگه بايد انشا بنويسيم موضوعش هم «وقتي زنگ به صدا در آمد» است. مي داني ياد چي افتادم؟ ياد مامان. هنوز هم هركي زنگ
مي زنه رنگش مي شود مثل رنگ گچ ديوار. نمي دانم به او بگويم تو اين جايي يا نه؟
ولش كن مي شود مواظب كيفم باشي، من بروم كيك ها را تعارف كنم». دختر ظرف كيك را از روي قبر برمي داره. بزرگ روي سنگ قبر با رنگ قرمز نوشته شده: شهيد گمنام.
عطيه كمالي خوش انصاف. تهران
عضو تيم ادبي و هنري مدرسه
 شنبه 12 مرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: کيهان]
[مشاهده در: www.kayhannews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 525]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن