واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: دوران نوجوانی دوران کسب هویت در مقابل بیهویتی است. جوانی یعنی 20 تا 35 سالگی سن صمیمیت در مقابل انزواست. اگر فردی در دوران قبلی رشد خوبی کرده باشد، در این دوران آماده میشود تا صمیمیتی نسبت به خانواده و اجتماع خود به دست آورد و احساس مسوولیت کند. این سن قسمتی از زندگی مفید افراد را شامل میشود. 35 سالگی به بعد، سن حاصلخیزی است. همه نکات مثبت در جوانی خلاصه نمیشود و نمیتوان گفت اگر فردی به تمام رویاهایش در این سنین دست نیافت دیگر نمیتواند به آنها برسد. بسیاری از افراد وقتی از 30 سالگی میگذرند، چراهای بسیاری در ذهنشان به وجود میآید: «چرا شغل درستی ندارم؟ چرا برای گرفتن مدرک بالاتر تلاش نکردم؟ و...» بهتر است قبل از رسیدن به 35 سالگی جلوی این چراها را بگیریم و حداکثر استفاده را از جوانی ببریم. قبول دارم که انسان در سنین پایینتر تجربه افراد بزرگتر را ندارد اما فرد باید همراه با تنوع و هیجان سعی کند از تجارب دیگران هم استفاده کرده و از نظر اجتماعی خود را تا حدی نشان دهد. حالا اگر فردی پیدا شد که به سن 30 تا 35 سالگی رسید و دچار چراها شد اولا باید به خودش رجوع کند. آیا واقعا چراهایی که او به آنها فکر میکند واقعی است؟ برخی کمالگرا هستند و هرگز از چیزی که هستند راضی نیستند و دید منفی نسبت به خود دارند. دیگران و موفقیتهای آنها برای این افراد مهم و موفقیتهای خودشان بیاهمیت است. اول باید کلاه خود را قاضی کرد و دید واقعا شکست خوردهایم یا نه؟ دوم اینکه نباید خیالپردازی کرد و مدام در رابطه با گذشته چون و چرا کرد. باید به جای خیالپردازی موقعیتها را در نظر گرفت و روی یک برگ کاغذ تواناییها را در مقابل ضعفها یادداشت کرد و دید با تواناییهای کنونی چه میتوان کرد. بلندپروازی را کنار بگذارید و به حداقل راضی شوید. سوم اینکه از نظرات افراد دیگر استفاده کنید و با توجه به تواناییهای خود هدفی در نظر بگیرید. نباید سرخورده و تسلیم شد. همیشه در همه جا نباید بهترین بود. باید از شکستها درس گرفت. خیلی افراد بیسواد تازه از 40 سالگی اراده میکنند و موفق میشوند. گرچه در این سن یکسری ناتواناییهای جسمی پیش میآید ولی در عوض یکسری پختگیها به وجود میآید که رسیدن به هدف را راحتتر میکند. در رابطه با رفتار نزدیکان با افرادی که به سن 30 تا 35 سالگی رسیدهاند اما هنوز به موفقیت عاطفی یا کاری دست نیافتهاند باید گفت نباید افراطی عمل کرد. توهین و سرکوفت از یک سو و بیتوجهی و هیچ نگفتن از سوی دیگر کار درستی نیست و میتواند سبب بروز خشم درونی در فرد شده و انگیزه را کاهش دهد. از سر دلسوزی نصیحت یا غرغر زیاد کردن نه تنها انگیزه به فرد نمیدهد، بلکه سبب بروز خشمی میشود که هم بهصورت کلامی ممکن است بروز کند و هم اینکه سبب لجبازی فرد شود. به حال خود گذاشتن فرد هم موثر نیست. بهترین کار این است که بهطور مداوم با مهربانی و در شرایط مناسب به فرد تذکر دهید. اگر مردی کم کار میکند یا شغل مناسبی ندارد، خانم خانه در شرایط مناسب میتواند به همسرش بگوید اگر بیشتر کار کنی شاید بهتر بتوانیم لوازم مورد نیازمان را تهیه کنیم. این موضوع به تدریج در فرد انگیزه ایجاد میکند. sepanta 68.mihanblog.com
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 326]