تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 11 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):غذا خوردن نزد مصيبت‏زدگان و با خرج آنان، از رفتارهاى جاهليت است و سنّت پيامبر صلى...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819847804




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

طفل خردسال، قربانی سوءظن


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: طفل خردسال، قربانی سوءظن ساعت ۱۰ کجا بودي که هرچه به خانه زنگ زدم جواب ندادي؟ بلافاصله گفتم براي خريد چند دقيقه اي از خانه بيرون رفتم. الياس که خيلي خشمگين بود با الفاظي رکيک به سويم حمله کرد و گفت: مگر نگفته ام بدون اجازه من حق نداري يک ليوان آب بخوري، مادر من با همين کلک ها سر پدر بيچاره ام را کلاه گذاشت و ...! خراسان: من که تازه پا به سن ۱۵ سالگي گذاشته بودم و آرزويي جز پوشيدن لباس سفيد عروسي نداشتم با لبخندي گفتم: هر چه شما و پدر و مادرم صلاح بدانيد قبول مي کنم! در اين لحظه دايي ام به شاگرد مغازه اش زنگ زد و الياس بعد از نيم ساعت با دسته گل و جعبه شيريني به خانه ما آمد. نجمه در گفت وگو با کارشناس اجتماعي کلانتري مصلاي مشهد افزود: آن شب الياس گفت، پدرم در يکي از شهرهاي جنوبي کار مي کند و با توجه به شناختي که از آقا رشيد دارد رضايت خودش را براي برگزاري مراسم خواستگاري و اين ازدواج اعلام کرده است. دايي رشيد که انگار خيلي عجله داشت به وکالت از طرف الياس تاريخ عقد و عروسي را روي برگه تقويم علامت گذاشت. يک هفته بعد از مراسم خواستگاري، من و الياس با هم ازدواج کرديم و در طبقه زيرزمين خانه دايي ام ساکن شديم اما در کمتر از چند روز فهميدم شوهرم به مواد مخدر اعتياد دارد. چون دلم خيلي براي او مي سوخت تصميم گرفتم کمکش کنم تا اعتيادش را کنار بگذارد. ۴ ماه بعد از ازدواج ما، پدر الياس که کارش در جنوب تمام شده بود به مشهد برگشت و با خريد يک سرويس طلا به ديدنم آمد. او وقتي شنيد که باردار هستم خيلي خوشحال شد و گفت: وضعيت مالي نسبتا خوبي دست و پا کرده ام و بهتر است زحمت را براي دايي رشيد کم کنيد. او خانه نقلي ۲ طبقه اي خريد و ما به آن جا اسباب کشي کرديم. الياس کم کم چهره واقعي خودش را نشانم داد. شوهرم خيلي بدبين و تندخو بود و سر کوچک ترين بهانه اي کتکم مي زد. تا اين که فرزندم به دنيا آمد. متاسفانه تولد دخترمان نيز تغييري در روحيه همسرم به وجود نياورد. الياس روز به روز بدتر مي شد و هر وقت صحبتي به ميان مي آمد مي گفت: خاطرات تلخي از گذشته دارم. حدود ۲ ماه قبل او يک روز زودتر از سر کار به خانه برگشت و با عصبانيت از من پرسيد: ساعت ۱۰ کجا بودي که هرچه به خانه زنگ زدم جواب ندادي؟ بلافاصله گفتم براي خريد چند دقيقه اي از خانه بيرون رفتم. الياس که خيلي خشمگين بود با الفاظي رکيک به سويم حمله کرد و گفت: مگر نگفته ام بدون اجازه من حق نداري يک ليوان آب بخوري، مادر من با همين کلک ها سر پدر بيچاره ام را کلاه گذاشت و ...! با شنيدن اين حرف هاي توهين آميز تحمل خودم را از دست دادم و بين مان جر و بحث شديدي به وجود آمد. شوهرم که به شدت عصبي شده بود ناگهان بچه ام را از روي زمين برداشت و به آن طرف خانه پرت کرد. متاسفانه در اثر ضربه اي که به نوزاد چند ماهه ام وارد شد طفل معصوم از ناحيه سمت راست بدنش توانايي حرکتي خود را از دست داده و فلج شده است.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 96]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن