واضح آرشیو وب فارسی:مهر: دكتر داوري:غزالي يك متفكر مسئلهساز است
رئيس فرهنگستان علوم جمهوري اسلامي ايران معتقد است كه غزالي براي فيلسوفان بعد از خودش مسئلهساز بوده و آنها را به تأمل واداشته است. به عنوان مثال در اسفار ملاصدرا ميتوان حضور غزالي را ديد.
به گزارش خبرنگار مهر، همايش دو روزه امام محمد غزالي به مناسبت نهصد و پنجاهمين سالگرد تولد وي در مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران در حال برگزاري است.
دكتر داوري در اين همايش با اشاره به نقش غزالي در فلسفه اسلامي، گفت: معروف است كه غزالي مخالف فلسفه است. او كتاب تهافة الفلاسفه را نوشته و نميشود اين را منكر شد ولي بايد غزالي را در تمام آثار او خواند. اروپائيان در قرون وسطي او را در كتاب مقاصد الفلاسفه خواندند و او را فيلسوف مشايي ميدانستند.
رئيس فرهنگستان علوم در ادامه با اشاره به مراحل و منازل تاريخ فلسفه اسلامي افزود: تاريخ فلسفه اسلامي مراحل و منزلهايي دارد كه مهمترينشان عبارتند از: 1- تأسيس و قوام فلسفه اسلامي در تفكر و تحقيق فارابي و ابن سينا 2- شروع دورهي بحران با ظهور غزالي و فخر رازي 3- فروكش كردن اين بحران در ايران با ظهور سهروردي و فلسفه اشراقي 4- در مغرب عالم اسلام كوشش ابن رشد به جايي نميرسد و ابن رشد راه فلسفه را به سوي غرب باز ميكند 5- فلسفه مشاء ، اشراق و علم كلام در آثار خواجه نصير طوسي و قطب الدين شيرازي جمع ميشود و فلسفه به حوزه شيراز انتقال مييابد 6- فلسفه اسلامي در اصفهان قرن يازدهم به آخرين منزل خود يعني منزل و مرحله جمع فلسفه مشاء و فلسفه اشراق و علم كلام و تصوف نظري ميرسد.
استاد دانشگاه تهران تصريح كرد: يكي از مهمترين منازل ششگانه مذكور، مرحله بحران فلسفه در اواخر قرن پنجم هجري است. بسياري اين بحران را چنان كه بايد نشناخته و پنداشتهاند كه غزالي لطمهاي بزرگ به فلسفه وارد كرده و راه آن را بسته است. آنها فكر نكردهاند و فكر نميكنند كه اگر راه بسته شده بود، سهروردي و اخلاف او از كدام راه به منازل ديگر رسيدند.
وي گفت: من قصد ندارم از غزالي يك فيلسوف بتراشم. درست است كه غزالي با فلسفه و فلاسفه مخالفت كرد و حتي فلسفه را به زندقه و بدعت نسبت داد اما او در كتاب تهافة الفلاسفه صرف يك فقيه و مفتي نيست بلكه به تحليل قضاياي فلسفه پرداخته و آن همه را به مبادي باز گردانده است. اين تحليل، فصلي از فلسفه اسلامي و در حكم تمهيد راه آينده بوده است.
مؤلف كتاب "فلسفه چيست؟" گفت: من اين را نكتهي پر معنايي ميدانم كه هيچ فيلسوفي در شرق عالم اسلام و در ايران به غزالي پاسخ نداد و در رد تهافة الفلاسفه كتاب ننوشت و ابن رشد كه در مغرب اسلامي تهافةالتهافة نوشت فلسفه را از يك سو به ارسطو و از سوي ديگر به اروپاي زمان خود برگرداند و حواله كرد. او از غزالي پذيرفت كه اسلام را با فلسفه يكي نبايد دانست و حتي بيش از غزالي در كار جدا كردن اين دو اهتمام كرد. از اين كه ابن رشد را دو حقيقتي خواندهاند معنياش اين است كه در نظر او راه دين از راه فلسفه جداست پس ديگر فلسفه اسلامي در نظر او وجهي نميتواند داشته باشد. هنوز هم اين بحث كه آيا فلسفه مسيحي يا اسلامي چه معني دارد، ميان اهل نظر ادامه دارد.
مؤلف كتاب "فلسفه در بحران" در ادامه افزود: غزالي مشكلي را دريافت كه فارابي و ابن سينا به آن پي برده بودند كه به نحوي آن را حل كنند. غزالي نقصان و ناكافي بودن اين كوشش را نشان داد. يعني او اين مشكل را در نظر آورد كه در فلسفه خلقت(خلقت از عدم) جايي نميتواند داشته باشد. فلاسفه بعد از غزالي كوشيدهاند مشكل را به نحوي حل كنند. با اين كوشش آنها فلسفه را به كلام و عرفان نزديك و نزديكتر كردند و اين جمع و اتحاد مآل و مصير فلسفه اسلامي بود.
وي خاطر نشان كرد: اخيرا كتابي از جابري نويسنده مراكشي تحت عنوان "نحن و تراث" مطالعه كردم كه نكات قابل تأملي را در آن يافتم. نكتهاي كه در كتاب جابري بود، مسأله خط سير جداگانه فلسفه اسلامي نسبت به فلسفه غرب بود. مسأله امتياز(به معناي متفاوت بودن) فلسفه اسلامي با فلسفه يوناني از ديد اوست. جابري اين مسأله را تأييد ميكند. اين نكته كه جابري فصلي را بر فلسفه اسلامي ميگذارد نكته قابل توجهي است هر چند جايي را كه او به عنوان فصل خط سير فلسفه در نظر ميگيرد صحيح نيست.
مؤلف كتاب "انديشه سياسي فارابي" در پايان افزود: غزالي براي فيلسوفان بعد از خودش مسأله ساز بوده و آنها را به تأمل واداشته است. به عنوان مثال در اسفار ملاصدرا ميتوان حضور غزالي را ديد. او بر ملاصدرا اثر گذاشته و ملا صدرا از او چيزهايي را گرفته است. غزالي را نميتوان غير فيلسوف و ضد فلسفه دانست. حلقه غزالي را اگر از تاريخ فلسفه اسلامي بياوريم بيرون يك گسستگي ايجاد ميشود.
يکشنبه|ا|11|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 151]