تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
همه چیز درباره ویزای آلمان و مراحل دریافت آن
چرا پاسارگاد به عنوان یکی از مهمترین آثار تاریخی ایران شناخته میشود؟
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
تعمیرگاه امداد خودرو کرمان موتور
تعمیرگاه امداد خودرو کرمان موتور
تعمیرگاه امداد خودرو کرمان موتور
تعمیرگاه امداد خودرو کرمان موتور
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1817840791
نقد تئاتر در مهر /مجسمههاي يخي ميتواند با نمايشهاي ابزورد خارجي رقابت كند
واضح آرشیو وب فارسی:مهر: نقد تئاتر در مهر /"مجسمههاي يخي" ميتواند با نمايشهاي ابزورد خارجي رقابت كند
مسعود موسوي در جلسه نقد و بررسي نمايش "مجسمههاي يخي" در خبرگزاري مهر اين نمايش را اثري ابزورد و فضامحور توصيف كرد كه ميتواند با نمونههاي ابزورد خارجي رقابت كند.
به گزارش خبرنگار مهر، نمايش "مجسمههاي يخي" از جمله آثاري است كه اين روزها در كارگاه نمايش مجموعه تئاتر شهر به صحنه رفته است. نمايش به داستان انسانهايي ميپردازد كه منتظر وقوع حادثهاي ناگوار هستند، ولي اقدامي براي جلوگيري از اين اتفاق نميكنند.
مسعود موسوي كارگردان، داريوش رعيت نويسنده، بهرام سرورينژاد و محمد مينباشي دو تن از بازيگران "مجسمههاي يخي" در نشست نقد و بررسي آن در خبرگزاري مهر به ارائه توضيحاتي درباره بخشهاي مختلف اثر پرداختند. گزارش مشروح اين نشست از نظر شما ميگذرد.
* گروه فرهنگ و هنر: "مجسمههاي يخي" كاري با فضاي گروتسك است كه در آن مخاطب بايد به تلخي اتفاقها و فضاي كلي پي ببرد. در مقام كارگردان براي جلوگيري از رفتن كار به سمت طنز سطحي يا لودگي چه تمهيدي در نظر گرفتيد؟
ـ موسوي: چون به شيوه گروتسك علاقه دارم و در اكثر كارها آن را رعايت ميكنم، در زمان تمرين بازيگران را آزاد ميگذارم تا لحظات را آنگونه كه دوست دارند خلق كنند. به اين صورت لحظات طنز و سرگرمكننده كار خلق ميشود. ولي امكان دارد در برخي لحظات به سمت لودگي رفته باشد.
در نشستي با بازيگران عمق صحنه را يادآوري ميكنم و با اين نگاه بازيگر شروع به برطرف كردن اشكالهاي نقش و بازي ميكند. با اين حال پيش از آغاز اجراهاي نمايش بنده نيز نگاهي كلي به بازيها دارم تا گروتسك كار به خوبي ايجاد شده باشد و مخاطب معناي جملات و تلخي فضاي مورد نظر را درك كند.
براي جلوگيري از اينكه تماشاگر تنها با خنده و فضاي كمدي سالن را ترك نكند، ترفندهايي در اجرا مد نظر قرار دادم. مخاطب به محض ورود به سالن با فضايي سنگين، نورپردازي خاص و جدي بودن بازيگران مواجه مي شود كه اين امر حاكي از جدي بودن كار است.
شخصيتي كه من در نمايش ايفا ميكنم برخلاف ديگر بازيها واقعي است و حتي در انتهاي نمايش با جديترين شكل با مخاطب مواجه ميشود. ساير بازيگران نيز در اين حالت قرار ميگيرند و به اين صورت مخاطب در موقعيت گروتسك سالن را ترك ميكند. با اين ترفندها ما تماشاگر را لحظه به لحظه از خندههايي كه داشته جدا و وارد فضاي گروتسك كار ميكنيم.
بازتاب اين امر نيز به گونهاي بوده كه در برخي از اجراها تماشاگر نميخندد و در برخي از اجراها هم تماشاگر با بخش كمدي كار ارتباط برقرار ميكند و ميخندد. از اين رو نتيجه ميگيريم كه توانستهايم هر دو وجه كار را حفظ كنيم و تماشاگر بسته به دريافت خود به تماشاي "مجسمههاي يخي" مينشيند.
محمد مينباشي و مسعود موسوي در صحنهاي از نمايش "مجسمههاي يخي"
* همواره گفته شده بازيگر در زمان اجرا سلطان صحنه است و امكان دارد در برخورد با تماشاگر از حد و مرز تعيين شده براي خود فراتر برود و كار را صرف گرفتن خنده از مخاطب به هر طريقي كه شده پيش ببرد.
ـ موسوي: قرارداد نانوشتهاي ميان بنده و بازيگران وجود دارد كه بعد از هر اجرا كار را مورد بررسي قرار دهيم. از اين طريق اشكالات را برطرف ميكنيم تا لحظات اضافي كار كه بازيگران روي صحنه ايجاد ميكنند براي اجراي بعدي برطرف و لحظات جديد به دست آمده نيز تقويت و براي اجراهاي ديگر حفظ شود.
ـ سرورينژاد: همواره سايه موسوي كارگردان با ماست و اين باعث ميشود در بازي پا را فراتر از حد ممكن نگذاريم. البته در برخي مواقع اين اتفاق رخ ميدهد، اما به سرعت توسط خود بازيگر و ديگر بازيگران كنترل ميشود.
* وقتي بازيگر تلاش كند تماشاگر را بخنداند، مانع اين ميشود كه موقعيتهاي ايجادشده مخاطب را تحت تأثير قرار دهد.
ـ سروينژاد: ما در تمرين به اين نتيجه رسيديم كه بازيگر قصد خنداندن تماشاگر را نداشته باشد. وقتي جدي بودن برخي نقشها در كنار نقشهاي فانتزي قرار ميگيرد، فضايي طنز ايجاد ميكند كه با كنترل اين فضا گروتسك كار حفظ ميشود. معتقدم در نمايش به جايي رسيدهايم كه جدي بودن بازيها را حفظ كردهايم و در عين داشتن حركات اغراقآميز به دليل باور جدي بودن بازيها فضاي گروتسك كار ايجاد ميشود.
ـ مينباشي: اولين بار است كه با آقاي موسوي كار ميكنم. زماني كه كار را شروع كرديم حس اينكه كار به سمت لودگي و طنز سطحي پيش ميرود وجود داشت. آقاي موسوي دست ما را در بازيها باز گذاشته بود، ولي وقتي كار به سرانجام رسيد اضافات بازيها را حذف كرد و در زمان بازبيني بود كه براي اولين بار از كار خوشم آمد.
زمان اجرا نيز آقاي موسوي بازيها را مد نظر قرار دارد تا كار به سمت طنز سطحي نروذ و از طرفي نيز نقشها سست نباشد. جدي بودن را در نقشهاي طنز بيشتر ميپسندم، اما نميدانم تا چه حد اين موضوع را رعايت كردهام. مثل راه رفتن روي لبه تيغ است و من تجربهاي اينچنين نداشتم، زيرا اگر مرز را رعايت نكنيم كار از دست ميرود.
* كارهاي گروتسك فضامحور است و بازي بايد در راستاي شكلگيري فضا باشد. در حالي كه در "مجسمههاي يخي" برخي بازيها در لحظاتي اغراقآميزتر از حد ممكن است و اين سبب ميشود فضا شكل نگيرد و بيشتر بازيها به چشم ميخورد.
ـ سرورينژاد: اين به باور بازيگر بازميگردد و اينكه اگر در لحظهاي بازيها اينگونه ديده ميشود حاكي از آن است كه بازيگر در آن لحظه باور جدي بازي كردن و جدي بودن را از دست داده است.
* اين را ميتوان به نوعي در دام افتادن بازيگر براي خنده گرفتن از تماشاگر دانست يا نه؟
ـ سرورينژاد: نه، گاهي اوقات حتي نخنديدن تماشاگر نيز باعث ميشود بازيگر نتواند فضا را شكل دهد. وقتي باور داشته باشم كه روي درياچهاي يخزده قرار ميگيرم و با شخصيتهايي نظير مرده برخورد ميكنم، ميترسم. اگر بنده به عنوان بازيگر اين لحظه و برخورد را باور كنم حركاتم در راستاي شكلگيري فضا خواهد بود و اگر چنين نباشد نشاندهنده آن است كه در باورم خللي ايجاد شده است.
ـ موسوي: مدام چند نكته را با بچهها بررسي ميكرديم و آن اين بود كه اجرا را فردي نبينند. زيرا قرار است به صورت كلي مفهومي را به مخاطب القا كنيم. بارها صحبت شد و حتي نقدهايي را به دوستان نشان دادم كه در آن به برخي بازيهاي اغراقآميز اشاره شده بود. اين نشانگر درك مخاطب و آگاه بودن وي است، از اين رو نبايد روي صحنه ريسك كرد.
نكته ديگر روزمره نشدن قراردادهايمان بود تا هر اجرا مانند اولين روز باشد. ضمن اينكه خطكشيهاي كار مشخص و ساختار متن به گونهاي است كه در لحظاتي گروتسك شكل ميگيرد. همواره مواظب بودم بازيها و كار به سمت كمدي سطحي و لودگي نرود. اين اتفاق نظير كار قبلي من "اگه يه روز صبح..." بود كه سعي كردم فضاي گروتسك به درستي ايجاد و نشان داده شود.
ـ مينباشي: اگر بازيگر مرز بازي را رعايت نكند فضا از بين ميرود ولي نميدانم چه زماني اين مرزبندي از بين ميرود. مدتهاست دنبال اين هستم كه دليل اين امر را پيدا كنم. شايد طبق گفته سرورينژاد باورپذيري بازيگر در آن لحظه از بين ميرود. متن، شيوه اجرايي و ميزانسنها باعث شده كار سخت باشد.
ـ موسوي: فكر كنم زماني اين اتفاق ميافتد كه بازيگر خود را روي صحنه كارگرداني كند و قراردادهاي قبل و بعد بازي خود را در نظر نگيرد و چينش كار را از بين ببرد. بازيگر بايد روي صحنه به چينش كارگردان وفادار باشد. در اين صورت است كه فضا به درستي و يكدست شكل ميگيرد.
* چه تغييراتي در متن اصلي نمايشنامه رخ داد و تا چه حد فضاي موجود در اجرا در متن اثر نيز وجود داشت؟
ـ موسوي: بار اول متن جذبم نكرد و بعد از مدتي با دوباره خواندن آن با اثر ارتباط برقرار كردم و حال مدعي هستم "مجسمههاي يخي" به عنوان يك ابزورد ايراني قابل رقابت با آثار خارجي است. شخصيتهاي زيادي در كار بودند و در نهايت تعداد آنها را كم كردم، زيرا معتقد بودم تعدد شخصيت باعث ميشد فرصت پرداختن به همه را نداشته باشم. كارگردان دنبال موجز بودن كار است و معتقدم چيزي كه متن ميگويد يك سوم چيزي است كه كارگردان با اجراي خود بيان ميكند.
ـ رعيت: با تعريف ابزورد بودن كار موافق نيستم، زيرا معتقدم "مجسمههاي يخي" شاخصههاي ابزورد بودن را به صورت كامل ندارد. در زمان نگارش متن بيشتر به لحاظ تكنيك وامدار برشت بودم. حتي شايد وامدار كساني بودم كه به تئاتر ارتباطي ندارند. نظير كارلوس كاستاندا و دون خوآن كه سبك نگارش اين آثار روي من تأثيرگذار بود.
اين اولين نمايشنامهام بود كه حدود 15 سال پيش نوشتم و از اين رو بيشتر تفكر بر نگارش آن حاكم بود تا تكنيك نگارش. البته بعدها اثر به بلوغ رسيد. در كار نوعي آنارشيسم پنهان وجود دارد كه آن را دوست دارم. يعني در عين ديده شدن يك بينظمي، نظمي در اثر و روابط وجود دارد. از ديد كارگرداني با حذف شخصيتها با آقاي موسوي موافقم، چون بايد اين كار در سالن و فضاي اجرايي مد نظر درميآمد.
اما در متن اصلي بازيهاي كلامي وجود داشت كه در مقام نويسنده آنها را دوست داشتم كه به جاي ديگري منجر ميشد نظير آثار يونسكو كه آدمها پشت صحبتهاي خود پنهان ميشوند. در آن زمان كه دوران كارآموزي من بود مقداري وامدار يونسكو، برشت، بكت، آدامف، فريش و دورنمات بودم. در تمرينها يكي از بازيگران با نقش خود مشكل داشت كه به او پيشنهاد دادم يكي از نمايشنامههاي دورنمات و شخصيت مورد نظر آن را مطالعه كند كه برايش مؤثر بود.
كاري كه موسوي اجرا كرده در درجه اول سرگرمكننده است. تئاتر اگر سرگرمكننده نباشد مخاطب نخواهد داشت. من با تئاترهاي روشنفكري كه به مخاطب فكر نميكنند ارتباط برقرار نميكنم. اگر به تماشاي "مجسمههاي يخي" مينشينم در مقام يك تماشاگر از آن لذت ميبرم. در آثار من فضاي طنز وجود دارد كه البته با فكاهي بودن متفاوت است. زيرا فضاي طنز، تلخي و گزندگي را در خود همراه دارد.
"مجسمههاي يخي" يك نوع تفكر تلخ و مرگانديشي دارد و براي انتقال اين تفكر نياز به فضايي طنز يا سرگرمكننده است. بحث اين است كه مخاطب بعد از ترك سالن با لحظه ورود خود متفاوت باشد. اين درست كه مخاطب ميخندد ولي با انديشه از سالن ميرود. كار موسوي سخت و مانند قدم زدن روي لبه تيغ است كه در يكسو مضحكه و در سوي ديگر اجراي روشنفكري بيروح وجود دارد. يك درياچه يخبسته امكان بازيهاي خاص و حتي امكانات طراحي صحنه را در اختيار قرار نميدهد، ولي با تمام اين سختيها اثر اجرايي چكيده خوبي از متن اصلي است كه البته كم و كاستيهايي در قسمتهاي ادبي و طنز كلامي خود دارد.
ـ موسوي: زمان انتخاب بازيگر متن را به تعداد 40 نسخه تهيه و براي بازيگران مختلف نظير شهره سلطاني و پرستو گلستاني ارسال كرديم. ولي همه آنها در جواب گفتند چيزي از متن نفهميدهاند و در نتيجه مايل به ريسك كردن و حضور در اين نمايش نيستند. معتقد بودند كار اجازه بازي به آنها نميدهد.
خوشحالم اين متن به اجرا رسيد و دوستان ديدند كه بازيها جاي ديده شدن دارند. ما انتهاي نمايش را در انواع مختلف شكل داديم ولي مورد پسند بنده نبود، زيرا معتقدم اصل اتفاق و خاستگاه نمايش در پنج دقيقه آخر آن است و به نظر بنده بهترين لحظه كارگرداني و نمايشنامه همان لحظات پاياني است.
* در طراحي صحنه تمهيدي در نظر گرفته شده كه پشت صحنه در مقابل ديدگان تماشاگر و مخاطب شاهد آماده شدن بازيگران براي حضور در صحنه است. اما در بخشي دو بازيگر وارد سالن ميشوند و روي صندليهاي مرز صحنه و پشت صحنه قرار ميگيرند. اين ورود همگوني مناسبي با ساير حضورها ندارد.
ـ موسوي: افرادي كه وارد ميشوند مسئولان آسايشگاه هستند و به نوعي همزادپنداري زندگي بيروني و براي مخاطب تداعيكننده اين است كه اين افراد از دنياي بيرون وارد نمايش ميشوند. به اين صورت تماشاگر به يك همزادپنداري ميرسد. در برخي آثار نيز بازيگران از ميان مخاطبان وارد صحنه ميشوند. البته نميدانم تا چه حد اين ورود و استفاده از در كارگاه نمايش براي مخاطب معني داشته و باعث همزادپنداري وي شده است.
* چرا اين متن بعد از 15 سال به صحنه رفت؟
ـ رعيت: اين اثر 15 سال پيش نوشته شد ولي ميبينيم هنوز بيات نشده و قابليت اجرا و جذب تماشاگر را دارد. متأسفانه سيستم موجود براي اجراي آثار تئاتر زياد مناسب نيست و اين باعث ميشود برخي نويسندگان و كارگردانها نتوانند هر سال به راحتي به حرفه و كار خود بپردازند. اين در حالي است كه سابقه كار و فعاليت آنها حاكي از آن است كه حق يك اجرا در سال را دارند. برخي اوقات نيز فعاليت در تلويزيون ملاك ارزشگذاري روي كار و عوامل كار به حساب ميآيد.
در صورتي كه برخي زندگي خود را وقف تئاتر كردهاند. ضمن اينكه برخي كارها با استفاده از چهرهاي مطرح كاري در سطح پائين را به صحنه ميبرند و امكانات و سالن خوب را در اختيار ميگيرند. متأسفانه تمام تئاتر كشور به تئاتر شهر ختم ميشود و كمبود سالن باعث شده حتي برخي دوستان براي گرفتن اجرا باعث كنار رفتن همكاران خود شوند. از اين رو بنده خود را كنار كشيدهام تا كمتر درگير اين مسائل و اتفاقات باشم.
ـ موسوي: ما مشكلات زيادي در تئاتر كشور داريم و مشخص نيست چه كسي حرفهاي و چه كسي غيرحرفهاي است. كارگرداني را ميشناسم كه در پنج سال 26 اجرا داشته است. معتقدم ملاك حرفهاي بودن در تئاتر علمي بودن يا عملكرد حرفهاي است. بنده مدرس دانشگاه هستم و 35 سال است بازي و كارگرداني ميكنم و سه دوره در هيئت مديره انجمن كارگردانان خانه تئاتر حضور دارم. با اين وجود از سال 75 تا امسال تنها سه بار فرصت اجرا داشتهام.
اولين بار سال 79 و اجراي نمايش "زندگي چيز خوبيه" در سالن شماره دو مجموعه تئاتر شهر بود. دومين بار سال 84 اجراي "كابوس خيابان هفدهم" همزمان با اجراي آقاي سهراب سليمي و بار سوم نيز سال 87 در خانه كوچك نمايش بود. متوجه اين ملاكها نميشوم و نميدانم چگونه قادر خواهم بود در سال يك نمايش را به صحنه ببرم.
كارگاه نمايش 37 صندلي دارد و در زمان اعلام آمار تماشاگر با اينكه سالن پر ميشود در نهايت تعداد مخاطبان به يكهزار و 200 نفر ميرسد. از اين رو دوستان مغرض نيز اعلام ميكنند كار بنده تنها اين ميزان تماشاگر داشته و به پر بودن سالن توجه نميكنند. در صورتي كه اگر سالن سايه يا چهارسو را داشتم بيش از اين تماشاگر جذب ميكردم.
ـ سرورينژاد: من از 69 تا به حال در تئاتر هستم. از 76 تا 83 هر سال در تئاتر فعاليت ميكردم و از آن پس در راديو بيشتر فعاليت دارم. زمان فعاليت ما موضوع قراردادها زياد جدي نبود ولي حالا گفته ميشود بايد تعداد كارها تا حدي باشد كه دستمزد بيشتر بگيريم. اين در حالي است كه بنده سالها در تئاتر حرفهاي فعاليت كردهام و با اين وجود تنها 50 درصد به دستمزدم اضافه شده، در صورتي كه طبق شيوهنامه اداره كل هنرهاي نمايشي و ميزان تحصيلات و سنوات بايد ميزان افزايش بيش از اين باشد.
*****
نمايش "مجسمههاي يخي" با حضور دلارا نوشين، بهرام سرورينژاد، سميه شوقي، مسعود موسوي، محمد مينباشي، رسول نقوي، خيام وقار كاشاني، پرستو كرمي، رضا مقصودي و عبدالرضا فريدزاده هر روز جز شنبهها ساعت 19 در كارگاه نمايش مجموعه تئاتر شهر اجرا ميشود.
شنبه 14 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 253]
-
گوناگون
پربازدیدترینها