تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
مراحل قانونی انحصار وراثت در یک نگاه: از کجا شروع کنیم؟
چگونه برای دریافت ویزای ایران اقدام کنیم؟ مدارک لازم و نکات کاربردی
راهنمای خرید یو پی اس برای مراکز درمانی و بیمارستانی مطابق الزامات قانونی
آیا طلاق توافقی نیاز به وکیل دارد؟
چگونه ویزای آفریقای جنوبی را به آسانی دریافت کنیم؟ راهنمای قدم به قدم
همه چیز درباره ویزای آلمان و مراحل دریافت آن
چرا پاسارگاد به عنوان یکی از مهمترین آثار تاریخی ایران شناخته میشود؟
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1819827786
تحريفات در واقعه تاريخي كربلا از نگاه شهيد مطهري(قسمت اول)
واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: تحريفات در واقعه تاريخي كربلا از نگاه شهيد مطهري(قسمت اول)
دفتر پژوهش و بررسيهاي خبري:استاد شهيد آيتاللّه مرتضي مطهري در كتاب " حماسه حسيني" تحريفات تاريخي واقعه كربلا را مورد بررسي قرار داد.
كتاب " حماسه حسيني" مجموعهاي است مشتمل بر سخنرانيها و يادداشتهاي استاد مطهري درباره واقعه كربلا كه به مناسبت آغاز ماه محرم به تدريج توسط گروه پژوهش هاي خبري منتشر مي شود.
بخش اول: تحريفات در واقعه تاريخي كربلا
جلسه اول: معني تحريف و انواع آن
الحمد لله رب العالمين باريء الخلائق اجمعين و الصلوه و السلام علي عبدالله و رسوله و حبيبه و صفيه ، سيدنا و نبينا و مولانا ابيالقاسم محمد صلي الله عليه و آله و سلم و علي آله الطيبين الطاهرين المعصومين .
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم : « فبما نقضهم ميثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسيه يحرفون الكلم عن مواضعه و نسوا حظا مما ذكروا به »
موضوع بحث ، تحريفات در واقعه تاريخي كربلاست . در بازگوئي اين واقعه بزرگ ، تحريفاتي صورت گرفته است . لهذا اين بحث را در چهار فصل خلاصه ميكنيم . فصل اول در اطراف معني تحريف و انواع تحريفاتي كه در دنيا وجود دارد و اشاره به اينكه انواع تحريفات در حادثه تاريخي عاشورا واقع شده است . فصل دوم درباره عوامل تحريف است ، يعني بطور كلي در قضاياي دنيا كه تحريف صورت ميگيرد ، به چه علت صورت ميگيرد ، چرا بشر حوادث و قضايا و احيانا شخصيتها را تحريف ميكند ؟ مخصوصا در نقل حادثه كربلا ، چه عواملي دخالت داشته است كه تحريفاتي در اين قضيه واقع شود . فصل سوم عبارت است از توضيحي درباره تحريفاتي كه در همين داستان و حادثه تاريخي صورت گرفته است .
فصل چهارم در اطراف وظائف ما ، اعم از علماء و توده مسلمانان ميباشد .
بحث اول درباره معني تحريف است . تحريف يعني چه ؟ تحريف در زبان عربي از ماده حرف است ، يعني منحرف كردن چيزي از مسير و وضع اصلي خود كه داشته است يا بايد داشته باشد . به عبارت ديگر تحريف نوعي تغيير و تبديل است ، ولي تحريف مشتمل بر چيزي است كه كلمه تغيير و تبديل نيست . شما اگر كاري كنيد كه جملهاي ، نامهاي ، شعر و عبارتي آن مقصودي را كه بايد بفهماند ، نفهماند و مقصود ديگري را بفهماند ، ميگويند شما اين
عبارت را تحريف كردهايد . مثلا شما گاهي مطلبي يا حرفي را به يك نفر ميگوئيد ، بعد آن شخص سخن شما را در جاي ديگري نقل ميكند ، پس از آن كسي به شما ميگويد فلاني از قول شما چنين چيزي نقل ميكرد ، شما ميفهميد كه آنچه شما گفته بوديد با آنچه كه او نقل كرده خيلي متفاوت است . او سخنان شما را كم و زياد كرده است ، قسمتي از حرفهاي شما كه مفيد مقصود شما بوده است را حذف كرده و قسمتهايي از خود به آن افزوده است ، در نتيجه سخن شما مسخ شده و چيز ديگري از آب در آمده است . آن وقت شما ميگوئيد اين آدم حرف مرا تحريف كرده است . مخصوصا اگر كسي در سندهاي رسمي دست ببرد ، ميگويند سند را تحريف كرده است . اينها مثالهائي بود براي روشن شدن معني كلمه تحريف و اين كلمه بيش از اين احتياج به توضيح ندارد . حال به شرح انواع تحريف ميپردازيم :
تحريف انواعي دارد كه مهمترين آنها عبارت است از : تحريف لفظي و تحريف معنوي . تحريف لفظي اين است كه ظاهر مطلبي را عوض كنند ، مثلا از يك گفتار عبارتي حذف شود يا به آن عبارتي اضافه شود ، و يا جملهها را چنان پس و پيش كنند كه معني آن فرق كند ، يعني در ظاهر و در لفظ گفتار تصرف كنند .
تحريف معنوي اين است كه شما در لفظ تصرف نميكنيد ، لفظ همان است كه بوده ، ولي آن را طوري معني ميكنيد كه خلاف مقصد و مقصود گوينده است .
آن را طوري معني ميكنيد كه مطابق مقصود خود شما باشد نه مطابق مقصود اصلي گوينده .
قرآن كريم كلمه تحريف را مخصوصا در مورد يهوديها بكار برده و با ملاحظه تاريخ معلوم ميشود كه اينها قهرمان تحريف در طول تاريخ هستند . نميدانم اين چه نژادي است كه تمايل عجيبي به قلب حقايق و تحريف دارد لهذا هميشه كارهايي را در اختيار ميگيرند كه در آنها بشود حقايق را تحريف و قلب كرد . من شنيدهام بعضي از همين خبر گزاريهاي معروف دنيا كه راديوها و روزنامهها هميشه از اينها نقل ميكنند منحصرا در دست يهوديهاست . چرا ؟ براي اينكه بتوانند قضايا را در دنيا آن طوري كه دلشان ميخواهد منعكس كنند و قرآن چه عجيب درباره اينها حرف ميزند . اين خصيصه يهوديان كه تحريف است ، در قرآن بصورت
يك خصيصه نژادي شناخته شده است . در يكي از آيات قرآن در سوره بقره ميفرمايد : « افتطمعون ان يؤمنوا لكم »اي مسلمانان آيا شما طمع بستيد كه اينها به شما راست بگويند ؟ اينها همانها هستند كه با موسي ميرفتند و سخن خدا را ميشنيدند اما وقتي كه برميگشتند تا در ميان قومشان نقل كنند آن را زير و رو ميكردند .
« افتطمعون ان يؤمنوا لكم و قد كان فريق منهم يسمعون كلام الله ثم
يحرفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون ».
تحريف هم كه ميكردند ، نه از باب اينكه نميفهميدند و عوضي بازگو ميكردند ، نه ، اينها ملت باهوشي هستند و خوب هم ميفهميدند ، اما در عين اينكه خوب ميفهميدند معذلك حرفها را ، سخنان را به گونهاي ديگر براي مردم بيان ميكردند . تحريف همين است . يعني پيچ دادن ، كج كردن چيزي ، از مسير اصلي منحرف كردن . اينها در كتب الهي تحريف كردند .
قرآن در اين مورد در بسياري از جاها يا كلمه تحريف را آورده و يا به
صورت ديگري مطلب را بيان كرده است . ولي مفسرين ذكر كردهاند كه تحريفي كه قرآن ميگويد اعم از تحريف لفظي و تحريف معنوي است . يعني بعضي از اين تحريفها كه صورت گرفته است در لفظ بوده و بعضي در تفسير و در معني بوده است نه در لفظ ، كه چون از مطلب خيلي خارج ميشوم نميخواهم در اطراف اين مطلب بيشتر از اين بحث كنم .
داستاني است كه بد نيست آن را بگويم . يك نفر از علماء نقل ميكرد كه در ايام جوانيش مداحي از تهران به مشهد آمده بود كه روزها در مسجد گوهرشاد يا در صحن ميايستاد و شعر ميخواند ، مديحه ميخواند . از جمله غزل معروف منسوب به حافظ را ميخواند :
اي دل غلام شاه جهان باش و شاه باش
پيوسته در حمايت لطف اله باش
قبر امام هشتم سلطان دين رضا
از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش
اين آقا براي اينكه او را دست بيندازد، رفته بود و به او گفته بود آقا چرا اين شعر را غلط ميخواني ؟ بايد اين طور بخواني :
قبر امام هشتم سلطان دين رضا
از جان ببوس و بر در آن، بار كاه باش
يعني وقتي به در حرم رسيدي همان طور كه يك بار كاه را از روي الاغ بزمين مياندازند ، تو هم فورا خودت را بزمين بينداز . از آن پس هر وقت مداح بيچاره اين شعر را ميخواند ، بجاي بارگاه ميگفت بار كاه و خود را هم بزمين ميانداخت . اين را ميگويند تحريف .
در همين جا اين مطلب را بگويم كه تحريف از نظر موضوع نيز فرق ميكند . يك وقت است كه تحريف در يك سخن عادي است . مثل اينكه دو نفر در نقل قول و گفتار يكديگر تحريف كنند . يك وقت هم هست كه تحريف در يك موضوع بزرگ اجتماعي است ، مثل تحريف در شخصيتها .
شخصيتهايي هستند كه قول و عملشان براي مردم حجت است ، خلقشان براي مردم نمونه است . مثلا كسي سخني را به علي عليه السلام نسبت ميدهد كه نگفته است ، يا مقصودش چيز ديگري بوده ، اين خيلي خطرناك است . خلق و خوئي را به پيغمبر ، به امام نسبت ميدهد ، در صورتي كه خلق او طور ديگري بوده است . يا در يك حادثه بزرگ ، در يك حادثه تاريخي كه از نظر اجتماع يك سند اجتماعي و يك پشتوانه اخلاقي و تربيتي است ، تحريف بوجود آوردند . اين ديگر چقدر اهميت دارد و چقدر خطرناك است كه تحريفات ، چه تحريف لفظي و چه تحريف معنوي در موضوعاتي صورت بگيرد كه موضوع عادي نيستند . يك وقت كسي در شعر حافظ تحريفي ميكند يا مثلا در كتاب موش و گربه دست ميبرد اين چندان اهميتي ندارد . البته نبايد در يك كتاب ادبيبا ارزش كسي تحريف بكند .
يك وقتي يكي از استادها مقالهاي درباره كتاب موش و گربه كه از نظر ادبي بسيار كتاب با ارزشي است نوشته بود و ثابت كرده بود كه بقدريمردم در آن دست برده و شعرها را كم و زياد و كلمهها را عوض كردهاند كه حد ندارد . بعد نوشته بود كه به نظر من قومي در دنيا به اندازه قوم ايراني بيامانت نيست كه اين همه در آثار خودش دخل و تصرفها و تحريفهاي
بيجا بكند . در مورد مثنوي هم همين طور ، آنقدر شعر الحاقي در مثنوي اضافه كردهاند كه خدا ميداند . مثلا يك شعر عالي راجع به اثر محبت در مثنويهاي اصل بوده است كه ميگويد :
از محبت تلخها شيرين شود
وز محبت مسها زرين شود
كه حرف حسابي است . محبت مثل چيزي است كه تلخها را شيرين ميكند ، محبت حكم كيميا را دارد كه مس وجود انسان را تبديل به زر ميكند . بعد ديگران آمدند و بدون اينكه تناسبي وجود داشته باشد اشعاري به آن افزودند . مثلا گفتند : از محبت مار موري ميشود ، و يا از محبت مثلا سقف ديوار ميشود و يا از محبت خربزه هندوانه ميشود كه اينها ديگر ربطي به موضوع ندارد . البته اينها نبايد بشود ولي اين تحريفها به حيات و سعادت اجتماع ضربه نميزند ، در مسير اجتماع انحرافي ايجاد نميكند ، اما تحريف در چيزهائي كه بستگي به اخلاق و تربيت و دين مردم دارد خطرناك است ، و واي به آنجا كه در اسناد و پشتوانههاي زندگي بشر تحريف صورت بگيرد .
حادثه كربلا براي ما مردم ، خواهي نخواهي يك حادثه بزرگ اجتماعي است . يعني در تربيت ما ، در خلق و خوي ما اين حادثه اثر دارد .
حادثهاي است كه خود بخود بدون اينكه هيچ قدرتي ما مردم را مجبور كرده باشد ، ميليونها نفر و قهرا ميليونها ساعت از وقت خودمان را براي استماع قضاياي مربوط به آن صرف ميكنيم ، ميليونها تومان در اين راه خرج ميكنيم . اين قضيه بايد همان طوري كه بوده است بدون كم و زياد بيان شود و اگر كوچكترين داخل و تصرفي از طرف ما در اين حادثه صورت بگيرد ، حادثه را منحرف ميكند و بجاي اينكه ما از اين حادثه استفاده بكنيم قطعا ضرر خواهيم كرد .
حالا بحث من اين است كه در نقل و بازگو كردن حادثه عاشورا ، ما هزاران تحريف وارد كردهايم ! هم تحريفهاي لفظي ، يعني شكلي و ظاهري كه راجع به اصل قضايا ، راجع به مقدمات قضايا ، راجع به متن مطلب و راجع به حواشي مطلب است ، و هم تحريف در تفسير اين حادثه . با كمال تاسف اين حادثه ، هم دچار تحريفهاي لفظي شده و هم دچار تحريفهاي معنوي . گاهي از اوقات تحريفهايي كه ميشود لااقل با اصل مطلب هماهنگي دارد ، ولي گاهي وقتها تحريف ، كوچكترين هماهنگي كه ندارد هيچ ، قضيه را هم مسخ ميكند ، قضيه
را به كلي واژگون ميكند و به شكلي در ميآورد كه به صورت ضد خودش درميآيد . باز هم با كمال تاسف بايد بگويم تحريفهايي كه بدست ما مردم در اين حادثه صورت گرفته است همه در جهت پائين آوردن و مسخ كردن قضيه بوده است ، در جهت بي خاصيت و بي اثر كردن قضيه بوده است . و در اين قضيه ، هم گويندگان و علماي امت ، و هم مردم تقصير داشتهاند كه همه اينها را انشاء الله توضيح خواهم داد .
من نمونههايي از بعضي تحريفهايي كه در لفظ ظاهر ، يعني در شكل قضيه بوجود آوردهاند و چيزهايي كه نسبت دادهاند را ذكر ميكنم . مطلب آنقدر زياد است كه قابل بيان كردن نيست ، آنقدر زياد است كه اگر بخواهيم روضههاي دروغي را كه ميخوانند جمع آوري كنيم شايد چند جلد كتاب پانصد صفحهاي بشود ! من فقط براي نمونه عرض ميكنم ، مرحوم حاج ميرزا حسين نوري اعلي الله مقامه ، استاد مرحوم حاج شيخ عباس قمي و مرحوم حاج شيخ علي اكبر نهاوندي در مشهد و مرحوم حاج شيخ محمد باقر بيرجندي محدث كه مرد بسيار فوقالعادهاي بوده است ، محدثي است كه در فن خودش فوقالعاده متبحر بوده و حافظهاي بسيار قوي داشته است . مرد با ذوق و بسيار باشور و حرارت و با ايماني بوده است . گو
اينكه بعضي از كتابهايي كه اين مرد نوشته در شان او نبوده و علماي وقت هم ملامتش كردند ، ولي معمولا كتابهايش خوب است ، مخصوصا كتابي در موضوع منبر نوشته است بنام " لؤلؤ و مرجان " كه با اينكه كتاب كوچكي است ولي فوق العاده خوب است . در اين كتاب راجع به وظايف اهل منبر سخن گفته است . همه اين كتاب در دو فصل است ، يك فصل آن درباره
اخلاص ، يعني خلوص نيت است كه يكي از شرايط گوينده ، خطيب ، واعظ ، روضه خوان اين است كه خلوص نيت داشته باشد . منبر كه ميرود ، روضه كه ميخواند ، به طمع پول نباشد و چقدر عالي در اين موضوع بحث كرده است كه من وارد بحث آن نميشوم . شرط دوم ، صدق و راستي است ، و در اينجاست كه موضوع راست گفتن و دروغ گفتن تشريح شده و انواع دروغها را چنان بحث كرده كه من خيال نمي كنم در هيچ كتابي درباره دروغ و انواع آن به اندازه اين كتاب بحث شده باشد و شايد نظير اين كتاب در دنيا وجود نداشته باشد . عجيب اين مرد تبحر از خودش نشان داده است .
اين مرد بزرگ در همين كتاب نمونههايي از دروغهايي را كه معمول است و به حادثه تاريخي كربلا نسبت ميدهند ، ذكر ميكند . آنچه كه من ميگويم غالبا يا همه آن ، همانهايي است كه مرحوم حاجي نوري هم از آنها ناله كرده است ، و حتي صريحا اين مرد بزرگ ميگويد : امروز بايد عزاي حسين را گرفت اما براي حسين در عصر ما يك عزاي جديدي است كه در
گذشته نبوده است و آن اينهمه دروغهائي است كه درباره حادثه كربلا گفته ميشود و هيچكس جلوي اين دروغها را نميگيرد . براي مصيبت حسين بن علي بايد گريست ، ولي نه براي شمشيرها و نيزههايي كه در آن روز بر پيكر شريفش وارد شد ، بلكه به خاطر دروغها . و در مقدمه كتاب هم نوشته است كه فلان عالم بزرگ از علماي هندوستان نامهاي به من نوشته و از روضههاي دروغي كه در هندوستان خوانده ميشود شكايت كرده و از من خواهش كرده است كه كاري بكنم و كتابي بنويسم كه جلوي روضههاي دروغ در آنجا گرفته شود .
بعد مرحوم حاجي مينويسد : اين عالم هندي خيال كرده است كه روضه خوانها وقتي به هندوستان ميروند دروغ ميگويند ، نميداند كه آب از سرچشمه گل آلود است و مركز روضههاي دروغ ، كربلا و نجف و ايران يعني همين مراكز تشيع است . حالا ، من بطور نمونه تحريفاتي را بيان ميكنم كه بعضي از اينها مربوط به وقايع قبل از عاشورا ، بعضي مربوط به وقايع بين راه ، بعضي مربوط به ايام اقامت در ماه محرم ، بعضي مربوط به ايام اسارت و
بعضي هم مربوط به ائمه بعد از قضاياي كربلا ، و اغلب مربوط به روز عاشورا است . حال براي هر كدام دو نمونه ميآورم .
يك مطلب را لازم است قبلا بگويم كه در همه اينها مردم مسؤولند . يعني شما مردمي كه در روضه خوانيها شركت ميكنيد ، هيچ خيال نميكنيد كه در اين قضيه مسؤول هستيد ، بلكه فكر ميكنيد كه مسؤول فقط گويندگان هستند . دو مسؤوليت بزرگ مردم دارند ، يكي اينكه نهي از منكر بر همه واجب است . وقتي ميفهمند و ميدانند كه اغلب هم ميدانند كه دروغ است ، نبايد در آن مجلس بنشينند كه حرام است و بايد مبارزه كنند . و ديگر از بين بردن
تمايلي است كه صاحب مجلسها و مستمعين به گرم بودن مجلس دارند و به اصطلاح مجلس بايد بگيرد ، بايد كربلا شود . روضه خوان بيچاره ميبيند كه اگر هر چه ميگويد راست و درست باشد آن طور كه شايد و بايد مجلس نميگيرد و همين مردم هم دعوتش نميكنند ، ناچار يك چيزي اضافه ميكند .
مردم بايد اين انتظار را از سر خودشان بيرون كنند و با رفتارشان آن روضه خواني را كه ميميراند و مجلس را كربلا ميكند تشويق نكنند . كربلا ميكند يعني چه ! مردم بايد روضه راست بشنوند تا معارفشان ، سطح فكرشان بالا بيايد و بدانند كه اگر روحشان در يك كلمه اهتزاز پيدا كرد ، يعني با روح حسين بن علي هماهنگ شد و در نتيجه اشكي ولو ذرهاي ، از چشمشان بيرون آمد واقعا مقام بزرگي است . اما اشكي كه از راه قصابي كردن از چشم بيرون بيايد اگر يك دريا هم باشد ارزش ندارد .
نقل ميكنند كه يكي از علماي بزرگ در يكي از شهرستانها تا اندازهاي درد دين داشت و هميشه به اين دروغهائي كه روي منبر گفته ميشد اعتراض ميكرد و تعبيرش هم اين بود كه اين زهرماريها چيست كه بالاي منبرها ميگوئيد . يك وقت يك واعظي به او گفت اگر اينها را نگوئيم اصلا بايد در دكان را تخته كنيم ! آن آقا جواب داد اينها دروغ است و نبايد گفته شود . از قضا چندي بعد خود اين آقا باني شد و مجلسي در مسجد خودش تشكيل داد و همان واعظ را دعوت كرد ، ولي قبل از شروع منبر به واعظ گفت من ميخواهم به عنوان نمونه مجلسي ترتيب بدهم كه جز روضه راست در آن خوانده نشود و تو هم بايد مقيد باشي كه جز از كتابهاي معتبر هيچ روضهاي نخواني ، و با تعبير خودش گفت از آن زهرماريها نبايد چيزي بگويي . واعظ هم گفت چون مجلس مال شماست اطاعت ميشود . شب اول خود آقا در محراب رو به قبله نشسته بود، منبر هم كنار محراب بود . آقاي واعظ صحبتهايش را كرد و موقع خواندن روضه شد، شروع كرد به خواندن روضه و خود را مقيدكرده بود كه جز روضه راست چيزي نگويد ، اما هر چه گفت مجلس تكان نخورد و همين طور يخ كرده بود . آقا ديد عجب ، اين مجلس مال خودش هم هست بعد مردم چه ميگويند ، زنها ميگويند لابد آقا نيتش پاك نيست كه مجلسش نميگيرد ، اگر آقا خودش نيتش درست بود ، اخلاص نيت داشت ، حالا كربلا شده بود . ديد كه آبرويش ميرود چه بكند ؟ يواشكي و زير چشمي به واعظ
گفت يك كمي از آن زهرماريها قاطي كن . اين انتظاري كه مردم براي كربلا شدن دارند ، خود دروغ ساز است و لهذا غالب جعلياتي كه شده است مقدمه گريز زدن بوده است .
يعني براي اينكه بشود گريزي زد و اشك مردم را جاري كرد يك جعل صورت گرفته و غير از اين چيزي نبوده است . اين قضيه را من مكرر شنيدهام و لابد شما هم شنيدهايد ، و حاجي نوري در مقدمات قضايا آن را نقل كرده است كه ميگويند روزي اميرالمؤمنين علي عليه السلام بالاي منبر بود و خطبه ميخواند . امام حسين عليه السلام فرمود من تشنهام و آب ميخواهم ، حضرت فرمود كسيبراي فرزندم آب بياورد ، اول كسي كه از جا بلند شد ، كودكي بود كه همان حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام بود ، ايشان رفتند و از مادرشان يك كاسه آب گرفتند و آمدند وقتي كه وارد شدند در حالي وارد شدند كه آب را
روي سرشان گرفته بودند و قسمتي از آن هم ميريخت كه با يك طول و تفصيلي قضيه نقل ميشود . بعد اميرالمؤمنين علي عليه السلام چشمشان كه به اين منظره افتاد اشكشان جاري شد . به آقا عرض كردند چرا گريه ميكنيد ؟ فرمود قضاياي اينها يادم افتاد كه ديگر معلوم است گريز به كجا منتهي ميشود .
حاجي نوري در اين جا يك بحث عالي دارد ، ميگويد شما كه ميگوئيد علي در بالاي منبر خطبه ميخواند ، بايد بدانيد كه علي فقط در زمان خلافتش منبر ميرفت و خطبه ميخواند . پس در كوفه بوده است و در آن وقت امام حسين مردي بوده كه تقريبا سي و سه سال داشته است . بعد ميگويد اصلا آيا اين حرف معقول است كه يك مرد سي و سه ساله در حالي كه پدرش دارد مردم را موعظه ميكند و خطابه ميخواند ناگهان وسط خطابه بگويد آقا من تشنهام آب ميخواهم ؟ اگر يك آدم معمولي اين كار را بكند ميگويند چه آدم بيادب و
بيتربيتي است ، و از طرفي حضرت هم در آن وقت كودك نبوده ، يك نوجوان اقلا پانزده ساله بوده است . ميبينيد كه چگونه قضيهاي را جعل كردند . آيا اين قضيه در شان امام حسين است ؟ ! و غير از دروغ بودنش ، اصلا چه ارزشي دارد ؟ آيا اين شان امام حسين را بالا ميبرد يا پائين ميآورد ؟ مسلم است كه پايين ميآورد ،
چون يك دروغ به امام نسبت دادهايم و آبروي امام را بردهايم ، طوري حرف زدهايم كه امام را در سطح بيادبترين افراد مردم پائين آوردهايم . در حالي كه پدري مثل علي مشغول حرف زدن است ، تشنهاش ميشود ، طاقت نميآورد كه جلسه تمام شود و بعد آب بخورد ، همانجا حرف آقا را ميبرد و ميگويد من تشنهام ، براي من آب بياوريد ! نمونه ديگري كه تحريف و جعل كردند اين است كه قاصدي براي اباعبدالله عليه السلام نامهاي آورده بود و جواب ميخواست ، آقا فرمود كه سه روز ديگر بيا از من جواب بگير . سه روز ديگر كه سراغ گرفت ، گفتند : آقا حركت كردند و امروز عازم رفتن هستند . او هم گفت پس حالا كه آقا ميروند
، بروم ببينم جلال و كوكبه پادشاه حجاز چگونه است . رفت و ديد آقا خودش روي يك كرسي نشسته و بنيهاشم روي كرسيهاي چنين و چنان . بعد محملهائي آوردند ، چه حريرها ، چه ديباجها ، چه چيزها در آنجا بود . بعد مخدرات را آوردند و با چه احترامي سوار اين محملها كردند . اينها را ميگويند تا ناگهان به روز يازدهم گريز ميزنند و ميگويند اينها كه در آن روز چنين محترم آمدند روز يازدهم چه حالي داشتند . حاجي نوري ميگويد : اين حرفها
يعنيچه ؟ اين تاريخ است كه ميگويد : امام حسين در حالي كه بيرون ميآمد اين
آيه را ميخواند : « فخرج منها خائفا يترقب » يعني در اين بيرون آمدن خودش را به موسي بن عمران كه از فرعون فرار ميكرد تشبيه كرده است : « قال عسي ربي ان يهديني سواء السبيل » يك قافله بسيار بسيار سادهاي حركت كرده بود . مگر عظمت اباعبدالله به اين است كه يك كرسي مثلا زرين برايش گذاشته باشند ؟ ! يا عظمت خاندان او به اين است كه
سوار محملهائي از ديباج و حرير شده باشند ؟ ! اسبها و شترهايشان چطور
باشد ، نوكرهايشان چطور باشد ؟ !
نمونه ديگر از تحريف در وقايع عاشورا كه يكي از معروفترين قضايا شده است و حتي يك تاريخ هم به آن گواهي نميدهد قصه ليلا مادر حضرت علي اكبر است . البته ايشان مادري به نام ليلا داشتهاند ، ولي حتي يك مورخ نگفته كه ليلا در كربلا بوده است . اما ببينيد كه چقدر ما روضه ليلا و علي اكبر داريم ، روضه آمدن ليلا به بالين علي اكبر . حتي من در قم ، در مجلسي كه به نام آيه الله بروجردي تشكيل شده بود .
كه البته خود ايشان در مجلس نبودند، همين روضه را شنيدم كه علي اكبر به ميدان رفت ، حضرت به ليلا فرمود كه از جدم شنيدم كه دعاي مادر در حق فرزند مستجاب است ، برو در فلان خيمه خلوت موهايت را پريشان كن ، در حق فرزندت دعا كن شايد خداوند اين فرزند را سالم بما برگرداند ؟ ! اولا ليلائي در كربلا نبوده كه چنين كند . ثانيا اصلا اين منطق ، منطق حسين نيست . منطق حسين در روز عاشورا ، منطق جانبازي است . تمام مورخين نوشتهاند
كه هر كس اجازه ميخواست ، حضرت به هر نحوي كه ميشد عذري برايش ذكر
كند ، ذكر ميكرد ، بجز براي علي اكبر فاستاذن في القتال اباه فاذن له . يعني تا اجازه خواست ، گفت برو . حال چه شعرها كه سروده نشده ! از جمله اين شعر كه ميگويد :
خيز اي بابا از اين صحرا رويم
نك بسوي خيمه ليلا رويم
نمونه ديگري در همين مورد را كه خيلي عجيب است من در همين تهران ، در منزل يكي از علماي بزرگ اين شهر ، در چند سال پيش ، از يكي از اهل منبر كه روضه ليلا را ميخواند شنيدم و من در آنجا چيزي شنيدم كه به عمرم نشنيده بودم . گفت بعد از اينكه حضرت ليلا رفت در آن خيمه و موهايش را پريشان كرد ، نذر كرد كه اگر خدا علي اكبر را سالم به او برگرداند و در كربلا كشته نشود از كربلا تا مدينه را ريحان بكارد . يعني نذر كرد كه سيصد فرسخ راه را ريحان بكارد ! اين را گفت و يكمرتبه زد زير آواز :
نذر علي لئن عادوا و ان رجعوا
لازرعن طريق التفت ريحانا
من نذر كردم كه اگر اينها برگردند راه تفت را ريحان بكارم . اين شعر عربي بيشتر براي من اسباب تعجب شد كه اين شعر از كجا پيدا شده ؟ بعد بدنبال آن رفتم و گشتم ، ديدم اين تفتي كه در اين شعر آمده كربلا نيست، بلكه اين تفت سرزمين مربوط به داستان ليلي و مجنون معروف است كه ليلي در آن سرزمين سكونت ميكرده و اين شعر مال مجنون عامري است براي ليلي ، و اين آدم اين شعر را براي ليلا مادر علي اكبر و كربلا ميخوانده . تصور
كنيد اگر يك مسيحي يا يك يهودي يا يك آدم لامذهب آنجا باشد و اين قضايا را بشنود ، آيا نخواهد گفت كه تاريخ اينها چه مزخرفاتي دارد ؟
آنها كه نميفهمند كه اين داستان را اين شخص از خودش جعل كرده است ، بلكه ميگويند العياذ بالله زنهاي اينها چقدر بيشعور بودهاند كه نذر ميكردند از كربلا تا مدينه را ريحان بكارند . اين حرفها يعني چه ؟ !
از اين بالاتر ، ( حاجي نوري ) ميگويد در همان گرما گرم روز عاشورا كه ميدانيد مجال نماز خواندن هم نبود ، اما نماز خوف خواند و با عجله هم خواند . حتي دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند كه امام بتواند اين دو ركعت نماز خوف را بخواند ، و تا امام اين دو ركعت نماز را خواندند ، اين دو نفر در اثر تيرهاي پياپي كه ميآمد از پا در آمدند .
مجالي براي نماز خواندن به اينها نميدادند ، ولي گفتهاند در همان وقت
امام فرمود حجله عروسي را بيندازيد ، من ميخواهم عروسي قاسم با يكي از دخترهايم را در اينجا ، لااقل شبيه آن هم كه شده ببينم ، من آرزو دارم ، آرزو را كه نميشود به گور برد !
شما را بخدا ببينيد حرفهائي را كه گاهي وقتها از يك افراد در سطح خيلي پايين ميشنويم كه مثلا ميگويند من آرزو دارم عروسي پسرم را ببينم ، آرزو دارم عروسي دخترم را ببينم ، به فردي چون حسين بن علي نسبت ميدهند ، آن هم در گرما گرم زدو خورد كه مجال نماز خواندن نيست ! و ميگويند حضرت فرمود من در همين جا ميخواهم دخترم را براي پسر برادرم عقد بكنم و يك شكل از عروسي هم كه شده است در اينجا راه بيندازم . يكي از چيزهايي كه از تعزيه خوانيهاي قديم ما هرگز جدا نميشد عروسي قاسم نو كدخدا ، يعني نو
داماد بود ، در صورتي كه اين در هيچ كتابي از كتابهاي تاريخي معتبر وجود ندارد . حاجي نوري ميگويد ملا حسين كاشفي اولين كسي است كه اين مطلب را در كتابي بنام روضه الشهداء نوشته است و اصل قضيه صددرصد دروغ است .
بقول آن شاعر كه گفت :
بس كه ببستند بر او برگ و ساز
گر تو ببيني نشناسيش باز
اگر سيدالشهداء عليه السلام بيايد و اينها را مشاهده كند ( البته او در عالم معنا كه ميبيند ، اگر در عالم ظاهر هم بيايد ) ، ميبيند ما براي او اصحاب و ياراني ذكر كردهايم كه اصلا چنين اصحاب و ياراني نداشته است .
مثلا در كتاب محرق القلوب كه اتفاقا نويسندهاش هم يك عالم و فقيه بزرگي است ، ولي از اين موضوعات اطلاع نداشته ، نوشته شده است كه يكي از اصحابي كه در روز عاشورا از زير زمين جوشيد ، هاشم مرقال بود ، در حالي كه يك نيزه هجده ذرعي هم دستش بود . آخر يك كسي هم گفته بود سنان بن انس كه بنا بقول بعضي سر امام حسين را بريد ، نيزهاي داشت كه شصت ذرع بود . گفتند نيزه شصت ذرعي كه نميشود ! گفت خدا برايش از بهشت فرستاده بود . در كتاب محرق القلوب هم نوشته كه هاشم بن عتبه مرقال با نيزه هجده ذرعي پيدا شد در حالي كه اين هاشم بن عتبه از اصحاب حضرت امير بوده و در بيست سال پيش كشته شده بود . ما براي امام حسين ياراني ذكر ميكنيم كه چنين ياراني نداشته است . و يا زعفرجني جزو ياران امام حسين است . اما دشمناني ذكر ميكنند كه نبوده است . در كتاب اسرار الشهاده نوشته شده است كه لشكر عمر سعد در كربلا يك ميليون و ششصد هزار نفر بود . بايد سؤال كرد اينها از كجا پيدا شدند ؟ اينها همه در كوفه بودند ، مگر چنين چيزي ميشود ؟ ! و نيز در آن كتاب نوشته كه امام حسين در روز عاشورا سيصد هزار نفر را با دست خودش كشت ! با بمبي كه در هيروشيما انداختند تازه شصت هزار نفر كشته شدند ، و من حساب كردم كه اگر فرض كنيم كه شمشير مرتب بيايد و در هر ثانيه يك نفر كشته شود ، كشتن سيصدهزار نفر ، هشتاد و سه ساعت و بيست دقيقه وقت ميخواهد . بعد
كه ديدند اين تعداد كشته با طول روز جور در نميآيد ، گفتند روز عاشورا هم هفتاد ساعت بوده است !
همين طور درباره حضرت ابوالفضل گفتهاند كه بيست و پنج هزار نفر را كشت كه حساب كردم اگر در هر ثانيه يك نفر كشته شود ، شش ساعت و پنجاه و چند دقيقه و چند ثانيه وقت ميخواهد . پس حرف اين مرد بزرگ ، حاجي نوري را باور كنيم كه ميگويد : اگر كسي بخواهد امروز بگريد، اگر كسي بخواهد امروز ذكر مصيبت كند ، بايد بر مصائب جديده ابا عبدالله
بگريد ، بر اين دروغهائي كه به اباعبدالله عليه السلام نسبت داده ميشود ، گريه كند .
نمونه ديگر ، اربعين است . اربعين كه ميرسد ، همه ، اين روضه را ميخوانند و مردم هم خيال ميكنند اين طور است كه اسراء از شام به كربلا آمدند و در آنجا با جابر ملاقات كردند و امام زين العابدين هم با جابر ملاقات كرد . در صورتي كه بجز در كتاب لهوف كه آن هم نويسندهاش يعني سيد بن طاووس در كتابهاي ديگرش آن را تكذيب كرده و لااقل تاييد نكرده
است ، در هيچ كتاب ديگري چنين چيزي نيست و هيچ دليل عقلي هم اين را تاييد نميكند ، ولي مگر ميشود اين قضايائي را كه هر سال گفته ميشود از مردم گرفت ؟ ! جابر اولين زائر امام حسين عليهالسلام بوده است و اربعين هم جز موضوع زيارت قبر امام حسين عليهالسلام هيچ چيز ديگري ندارد . موضوع تجديد عزاي اهل بيت نيست ، موضوع آمدن اهل بيت به كربلا نيست ، اصلا راه شام از كربلا نيست ، راه شام به مدينه ، از همان شام جدا ميشود .
آن چيزي كه بيشتر دل انسان را به درد ميآورد اينست كه اتفاقا در ميان وقايع تاريخي كمتر واقعهاي است كه از نظر نقلهاي معتبر به اندازه حادثه كربلا غني باشد . من در سابق خيال ميكردم كه اساسا علت اينكه اين همه دروغ در اين مورد پيدا شده ، اين است كه وقايع
راستين را كسي نميداند كه چه بوده است ، بعد كه مطالعه كردم ديدم اتفاقا هيچ حادثهاي در تاريخهاي دور دست مثل سيزده ، چهارده قرن پيش به اندازه حادثه كربلا تاريخ معتبر ندارد . مورخين معتبر اسلامي از همان قرون اول و دوم قضايا را با سندهاي معتبر نقل كردند و اين نقلها با يكديگر انطباق دارد و به يكديگر نزديك هستند ، و يك قضايائي در كار بوده است كه سبب شده جزئيات اين تاريخ بماند . يكي از چيزهائي كه سبب شده متن اين حادثه
محفوظ بماند و هدفش شناخته شود اين است كه در اين حادثه خطبه زياد خوانده شده . در آن عصرها خطبه حكم اعلاميه در اين عصر را داشت . همان طور كه در اين عصر ، در جنگها مخصوصا اعلاميههاي رسمي بهترين چيزي است كه متن تاريخ را نشان بدهد ، در آن زمان هم خطبهها اين طور بوده است . لذا خطبه زياد است ، چه قبل از حادثه كربلا و چه در خلال آن و چه بعد از آن كه اهل بيت در كوفه ، در شام ، در جاهاي ديگر خطبههايي ايراد كردند . و اصلا هدف آنها از اين خطبهها اين بود كه ميخواستند به مردم اعلام كنند كه چه گذشت و قضايا چه بود و هدف چه بود ، و اين خودش يك انگيزهاي بوده كه قضايا نقل شود .
در قضيه كربلا سؤال و جواب زياد شده است و همينها در متن تاريخ ثبت است كه ماهيت قضيه را به ما نشان ميدهد .
در كربلا رجز زياد خوانده شده است ، مخصوصا شخص ابا عبدالله زياد رجز خوانده است و همين رجزها ميتواند ماهيت قضيه را نشان بدهد .
در قضيه كربلا چه قبل و چه بعد از آن ، نامههاي زيادي مبادله شده است، نامههائي كه ميان امام و اهل كوفه مبادله شده است ، نامههائي كه ميان امام و اهل بصره مبادله شده است ، نامههائي كه خود امام قبلا براي معاويه نوشته است ( از اينجا معلوم ميشود كه امام خودش را براي قيامي بعد از معاويه آماده ميكرده است ) ، نامههائي كه خود دشمنان براي يكديگر نوشتهاند ، يزيد براي ابن زياد ، ابن زياد براي يزيد ، ابن زياد براي عمر سعد ، عمر سعد براي ابن زياد ، كه متن همه اينها در تاريخ اسلام مضبوط است . لذا قضاياي كربلا ، قضاياي روشني است و سراسر آن هم افتخار آميز است . ولي ما چهره اين حادثه تابناك تاريخي را تا اين مقدار مشوه و بزرگترين خيانتها را به امام حسين عليه السلام كردهايم كه اگر امام حسين عليه السلام در عالم ظاهر بيايد و ببيند ، خواهد گفت كه شما بكلي قيافه حادثه را تغيير دادهايد . آن امام حسيني كه شما در خيال خودتان رسم كردهايد كه من نيستم ، آن قاسم بن الحسني كه شما در خيال خودتان رسم كردهايد كه برادرزاده من نيست آن علي اكبري كه شما در مخيله خودتان درست كردهايد كه جوان با معرفت من نيست ، آن ياراني كه شما درست كردهايد كه آنها نيستند . ما قاسمي درست كردهايم كه آرزويش فقط دامادي
بوده ، آرزوي عمويش هم دامادي او بوده ! اين را شما با قاسمي كه در تاريخ بوده است مقايسه كنيد . تواريخ معتبر اين قضيه را نقل كردهاند كه در شب عاشورا امام عليه السلام اصحابش را در خيمه عند قرب الماء يا نزديك آن خيمه جمع كرد و آن خطابه بسيار معروف شب عاشورا را به آنها القاء كرد كه نميخواهم آن را به تفصيل نقل كنم . در اين خطبه امام بطور خلاصه به آنها ميگويد شما آزاد هستيد . امام نميخواسته كسي رو دربايستي
داشته باشد و خودش را مجبور ببيند ، حتي كسي خيال كند كه به حكم بيعت
لازم است بماند . لذا ميگويد همه شما را آزاد كردم ، همه يارانم ، خاندانم ، برادرانم ، فرزندانم ، برادرزادههايم . اينها جز به شخص من به كس ديگري كار ندارند ، شب تاريك است و از اين تاريكي شب استفاده كنيد و برويد و آنها هم قطعا با شما كاري ندارند . در اول هم از اينها تجليل ميكند و ميگويد منتهاي رضايت را از شما دارم ، اصحابي بهتر از اصحاب خودم سراغ ندارم ، اهل بيتي بهتر از اهل بيت خودم سراغ ندارم .
اما همه آنها بطور دسته جمعي ميگويند آقا چنين چيزي مگر ممكن است ، جواب پيغمبر را چه بدهيم ، وفا كجا رفت ، انسانيت كجا رفت ، محبت كجا رفت ، عاطفه كجا رفت ؟ و آن سخنان پر شوري كه آنجا گفتند كه واقعا دل سنگ را كباب ميكند ، يعني انسان را به هيجان ميآورد . يكي ميگويد مگر يك جان هم ارزش اين حرفها را دارد كه كسي بخواهد فداي شخصي مثل تو كند ، اي كاش هفتاد بار زنده ميشدم و هفتاد بار خودم را فداي تو ميكردم . آن يكي ميگويد هزار بار ، ديگري ميگويد اي كاش امكان داشت جانم را فداي تو كنم ، بعد بدنم را آتش بزنند ، خاكسترش كنند ، آنگاه خاكسترش را بباد دهند و دوباره مرا زنده كنند و باز . . . اول كسي كه به سخن آمد برادرش ابوالفضل بود و بعد همه بني هاشم . همينكه اين سخنان را گفتند ، امام مطلب را عوض كرد و از حقايق فردا قضايائي را گفت . به آنها خبر كشته شدن را داد كه همه آنها درست مثل يك مژده بزرگ تلقي كردند . همين
جواني كه اين قدر به او ظلم ميكنيم و آرزوي او را دامادي ميدانيم ، سؤالي كرد كه در حقيقت خودش گفته است كه آرزوي من چيست ؟ وقتي كه جمعي از مردان در مجلسي اجتماع ميكنند ، يك بچه سيزده ساله در جمع آنها شركت نميكند ، پشت سر مردان مينشيند .
مثل اينكه اين جوان پشت سر اصحاب نشسته بود و مرتب سر ميكشيد كه ديگران چه ميگويند . وقتي كه امام فرمود همه شما كشته ميشويد ، اين طفل با خودش فكر كرد كه آيا شامل من هم خواهد شد يا نه ؟ آخر من بچه هستم شايد مقصود آقا اين است كه بزرگان كشته ميشوند و من هنوز صغيرم . لذا رو كرد به آقا و عرض كرد : و انا في من يقتل ؟ آيا من هم جزء كشته شدگان هستم يا نيستم ؟ حالا ببينيد آرزو چيست ؟ امام فرمود اول من از تو يك سؤال ميكنم ، جواب مرا بده ، بعد من جواب تو را مي دهم . من اينطور فكر
ميكنم كه آقا اين سؤال را مخصوصا كرد ، ميخواست اين سؤال و جواب پيش
بيايد تا مردم آينده فكر نكنند كه اين جوان ندانسته و نفهميده خودش را به كشتن داد ، و
نگويند اين جوان در آرزوي دامادي بود ، ديگر برايش حجله درست نكنند ، جنايت نكنند . لذا آقا فرمود كه اول من سؤال ميكنم : « كيف الموت عندك » پسركم ، فرزند برادرم ، اول بگو كه مردن و كشته شدن در ذائقه تو چه مزهاي دارد ؟ فورا گفت : « احلي من العسل » ، از عسل شيرينتر است .
اگر از ذائقه ميپرسي ، كه مرگ از عسل در ذائقه من شيرينتر است . يعني براي من آرزوئي شيرينتر از اين آرزو وجود ندارد . منظره چقدر تكان دهنده است ! اينهاست كه اين حادثه را يك حادثه بزرگ تاريخي كرده و ما بايد اين حادثه را زنده نگه داريم . چون ديگر حسيني پيدا خواهد شد و نه قاسم بن الحسني . اين است كه اين مقدار ارزش ميدهد نه كه بعد از چهارده قرن
اگر يك چنين حسينيهاي بنامشان بسازيم كاري نكردهايم . و گرنه آرزوي دامادي داشتن كه وقت صرف كردن نميخواهد ، پول صرف كردن نميخواهد ، حسينيه ساختن نميخواهد ، سخنراني نميخواهد . ولي اينها جوهره انسانيت هستند ، مصداق « اني جاعل في الارض خليفه »هستند، اينها بالاتر از فرشته هستند . امام بعد از گرفتن اين جواب فرمود : فرزند برادرم تو هم كشته ميشوي ، « بعد ان تبلو ببلاء عظيم » اما جان دادن تو با ديگران خيلي
متفاوت است و گرفتاري بسيار شديدي پيدا ميكني . لذا روز عاشورا پس از آنكه با اصرار زياد اجازه رفتن به ميدان را گرفت ، از آنجا كه بچه است ، زرهي متناسب با اندام او وجود ندارد ، كلاه خود مناسب با سر او وجود ندارد ، اسلحه و چكمه مناسب با اندام او وجود ندارد ، نوشتهاند عمامهاي به سرگذاشته بود كانه فلقه القمر همين قدر نوشتهاند بقدري اين بچه زيبا بود كه دشمن گفت مثل يك پاره ماه است.
بر فرس تندرو هر كه تو را ديد گفت
برگ گل سرخ را باد كجا ميبرد
راوي گفت ديدم بند يكي از كفشهايش باز است و يادم نميرود كه پاي چپش هم بود. از اينجا معلوم ميشود چكمه پايش نبوده است. نوشتهاند كه امام كنار خيمه ايستاده و لجام اسبش در دستش بود . معلوم بود منتظر است ، كه يك مرتبه فريادي شنيد . نوشتهاند امام به سرعت يك باز شكاري روي اسب پريد و حمله كرد . آن فرياد ، فرياد يا عماه قاسم بن الحسن بود . آقا وقتي به بالين اين جوان رسيد در حدود دويست نفر دور اين بچه را گرفته بودند . امام حمله كرد آنها فرار كردند و يكي از دشمنان كه از اسب پائين آمده بود تا سر جناب قاسم را از بدن جدا كند ، خودش در زير پاي اسب رفقاي خود پايمال شد . آن كسي را كه ميگويند در روز عاشورا در حالي كه زنده بود.
زير سم اسبها پايمال شد ، يكي از دشمنان بود نه حضرت قاسم . بهر حال حضرت وقتي به بالين قاسم رسيدند كه گرد و غبار زياد بود و كسي نميفهميد قضيه از چه قرار است . وقتي كه اين گرد و غبارها نشست ، يك وقت ديدند كه آقا بر بالين قاسم نشسته و سر قاسم را به دامن گرفته است . اين جمله را از آقا شنيدند كه فرمود : « يعز و الله علي عمك ان تدعوه فلا يجيبك او يجيبك فلا ينفعك صوته » برادرزاده ! خيلي بر عموي تو سخت است كه تو او را بخواني ، نتواند تو را اجابت كند ، يا اجابت بكند ، اما نتواند براي تو كاري انجام بدهد . در همين حال بود كه يك وقت فريادي از اين جوان بلند شد و جان به جان آفرين تسليم كرد .
خدايا عاقبت امر همه ما را ختم به خير بفرما . ما را به حقايق اسلام
آشنا كن .
اين جهلها و اين نادانيها را به كرم و لطف خودت از ما دور بگردان .
توفيق عمل و خلوص نيت به همه ما عنايت بفرما .
حاجات مشروعه ما را بر آور . اموات همه ما را ببخش و بيامرز .
لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم .
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين .
چهارشنبه 11 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 728]
-
گوناگون
پربازدیدترینها