تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):خودت را به داشتن نيّت خوب و مقصد زيبا عادت ده، تا در خواسته ‏هايت موفق شوى.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820655095




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفت‌و‌گوى «تايم» با «خالد حسيني»راه سريعى براى حل مشكل افغانستان وجود ندارد


واضح آرشیو وب فارسی:حيات نو: گفت‌و‌گوى «تايم» با «خالد حسيني»راه سريعى براى حل مشكل افغانستان وجود ندارد
آندرآ ساكس ، فرشيد عطايى - چند سال پيش، وقتى «خالد حسيني» نوشتن داستان را به طور جدى شروع كرد، تمايلى نداشت كه كار اصلى‌اش را كه كارورزى پزشكى در كاليفرنيا بود، كنار بگذارد. حسينى كه زاده كشور افغانستان است، مى‌گويد: «فكر مى‌كردم كاملا عجيب و غريب و غير ممكن است كه نويسنده بشوم.» حتى پس از اينكه اولين رمانش به نام «بادبادك باز» در سال 2003 به پديده‌اى در دنياى نشر بين المللى تبديل شد (6 ميليون نسخه در آمريكا به فروش رفت و 18 ميليون نسخه در جهان) و يك فيلم تحسين شده هم براساس آن ساخته شد، هنوز تصورش برايش سخت بود كه در دنياى نويسندگى دوام بياورد. حسينى 43 ساله مى‌گويد: «يك سال و نيم پس از انتشار اين كتاب، نمى‌توانستم باور كنم كه از طريق نويسندگى مى‌توانم امرار معاش كنم. دلم نمى‌خواست امنيت يك زندگى با ثبات را از دست بدهم.» ولى حسينى در عين حال مى‌گويد: «وقتى مردم را در فرودگاه‌ها مى‌ديدم دارند كتاب من را مى‌خوانند، وقتى مى‌ديدم بيماران بيشتر براى اينكه كتابم را برايشان امضا كنم به ديدنم مى‌آيند تا براى درمان كردن بيمارى ديابتشان، ديگر كم كم احساس كردم كه بايد به طور كامل به نويسندگى بپردازم.» و اينگونه شد كه حسينى در اقدامى‌عاقلانه استتسكوپ خود را آويخت. در سال 2007 دومين رمان او به نام «هزار خورشيد تابان» نيز در رتبه اول جدول پر فروش‌ترين‌ها قرار گرفت و به تازگى هم نسخه شوميزى آن در آمده است. «آندرآ ساكس» خبرنگار ارشد هفته نامه TIME با خالد حسينى درباره آثارش و كشورش به گفت‌و‌گو نشسته است:

چطور شد رمان «هزار خورشيد تابان» را نوشتيد؟

داشتم نوشتن رمان «بادبادك باز» را به پايان مى‌رساندم، اين رمان درباره مردان بود؛ زندگى مردان، پدران، برادران و غيره. حتى وقتى داشتم ويرايش آن كتاب را به پايان مى‌رساندم، تصميم گرفتم يك كتاب ديگر هم بنويسم و اين بار به زندگى زنان افغان بپردازم. بنابراين اين ايده را گذاشتم در آب و نمك حسابى خيس بخورد. در بهار سال 2003 به افغانستان رفتم، آنجا كسانى را ملاقات كردم كه براى سازمان‌هاى غيردولتى كار مى‌كردند، كسانى كه شغلشان پليس بود، زنانى كه كارشان معلمى‌بود و من هم به داستان‌هايشان گوش مى‌دادم. هدف من از اين ديدار اين بود كه چيز‌هايى را ياد بگيرم. واقعا به هيچ وجه در فكر اين نبودم كه براى نوشتن كتابى در آنجا تحقيق كنم. وقتى به خانه‌ام برگشتم گنجينه شگفت‌انگيزى از گزارش‌ها و داستان‌هاى عينى را در اختيار داشتم؛ داستان‌هايى كه واضح و غم‌انگيز بودند؛ اين داستان‌ها تا حدود يك سال بعد در ذهنم بودند. وقتى نوشتن رمان هزار خورشيد تابان را شروع كردم، صداى تمام آن آدم‌ها به يادم آمد و من فكر مى‌كنم دو شخصيت زن اصلى اين رمان را يك جور‌هايى براساس آنچه بر سر زنان افغان مى‌آمد نوشته‌ام، مخصوصا از وقتى كه شوروى سابق از افغانستان بيرون كشيد و هرج و مرج افراط گرايى و ارتكاب جرم در افغانستان شدت گرفت.

شما در رمان «بادبادك باز» از زاويه ديد مذكر داستان‌تان را روايت كرديد؛ آيا در رمان هزار خورشيد روايت از ديدگاه مونث كار دشوارى بود؟

اولش فكر نمى‌كردم كار سختى باشد. يادم هست به كارگزار ادبى‌ام زنگ زدم و به او گفتم كه قصد دارم چه چيزى بنويسم و او هم برگشت و به من گفت: كار خيلى رعب آورى به نظر مى‌رسد. ولى من آن موقع اين حرف او را جدى نگرفتم. ولى وقتى عملا نوشتن را شروع كردم ديدم بد جورى خودم را گيرانداخته‌ام، مخصوصا كه من مى‌خواستم از ديدگاه دو زن بنويسم، دو زن بسيار متفاوت. بنابراين كار برايم خيلى سخت شد، طورى كه روند نوشتن را از كار انداخت. با خودم كلنجار مى‌رفتم كه آيا دارم كار درست را انجام مى‌دهم يا نه و نسبت به اين موضوع وسواس پيدا كرده بودم كه زنان به لحاظ عاطفى در يك دنياى متفاوت به سر مى‌برند. مدتى گذشت و ديگر حساسيت نشان ندادم و تصميم گرفتم اين دو شخصيت را نه به شكل دو زن افغان بلكه صرفا به شكل دو انسان ديدم و بيشتر روى جنبه انسانى آنها متمركز شدم تا زنانگى آنها. ناگهان يك اتفاق دگرگون كننده رخ داد. اين دو زن خودشان لب به سخن باز كردند و من بيشتر حكم يك سخنگو را براى آنها پيدا كرده بودم و به هيچ وجه از طريق من حرف نمى‌زدند. بعد از آن رمان ديگر خود به خود نوشته شد.

آيا تجارب شما در زمينه پزشكى هيچ كمكى به نويسندگى‌تان مى‌كند؟

حقيقتش خودم هم نسبت به اين موضوع خودآگاه نيستم. آن موقع كه به طبابت مشغول بودم بخشى از جذابيت نويسندگى براى من در اين بود كه داشتم يك كار كاملا متفاوت انجام مى‌دادم. نقطه اشتراك كار طبابت و نويسندگى اين است كه بايد درك خوبى از مردم داشته باشيد. بد نيست آدم سعى كند بفهمد مردم چرا به يك شكل خاص رفتار مى‌كنند، چه چيزى به آنها انگيزه مى‌دهد، از چه چيز‌هايى مى‌ترسند و چه اميد و آرزو‌هايى دارند. بايد بگويم كه در رمان‌هاى من خيلى زياد به پزشكى اشاره شده، مخصوصا در رمان اولم. در رمان‌هايم اتفاقات پزشكى زيادى رخ مى‌دهد. شكستگى لگن خاصره، سه نوع مختلف سرطان ريه، ذات الريه، مسموميت خونى و غيره.

اخيرا گزارش وحشتناكى در ارتباط با اسيدپاشى به دانش‌آموزان دختر در افغانستان گزارش شد؛ آيا فكرى در مورد اين قضيه در ذهنتان داريد؟

ما در افغانستان با چالش‌هاى بسيار سختى رو به رو هستيم. متاسفانه، ما داريم با كسانى مبارزه مى‌كنيم كه متوجه نيستند يك جامعه روشنفكر و تحصيل كرده به نفع افغانستان است. الان مدت‌هاست كه از اين اتفاق‌ها دارد رخ مى‌دهد. ناشر من به اسم من و با حمايت معلمان و كتابداران و كتابفروشان افغانستان كه از رمان «بادبادك باز» حمايت كردند و به آژانس پناهندگان سازمان ملل كه من با آنها همكارى دارم كمك مالى كردند، در افغانستان يك مدرسه ساخت. آنها در منطقه‌اى كه من پارسال از آن ديدار كرده بودم و در 150 كيلومترى شهر كابل در شمال افغانستان قرار دارد، يك مدرسه ساختند. اين مدرسه ساختمان صورتى رنگ زيبايى دارد. دويست و هفتاد دانش آموز و شش معلم دارد كه دو تاى شان زن هستند، و از كلاس يك تا كلاس شش را دارد. يك سوم دانش آموزان دختر هستند ولى آنها را تهديد كرده بودند كه حق ندارند به مدرسه بروند. ولى با اين همه آنها مدرسه مى‌روند. مردم افغانستان بد جور تشنه سوادآموزى و روشنگرى و پيشرفت هستند. من خودم دو تا بچه مدرسه‌اى دارم و وقتى مى‌بينم هر روز صبح غر مى‌زنند كه چرا بايد به مدرسه بروند، واقعا ناراحت مى‌شوم.

آيا شما به دولت جديد آمريكا (در ارتباط با افغانستان) اميدوار هستيد؟

بايد اميدوار بود. من كاملا اميدوارم. الان چند سال است كه افغانستان تحت الشعاع جنگ عراق قرار گرفته است. ميزان درگيرى‌ها تغيير كرده و فعلا هيچ راه حل سريعى براى مشكلات افغانستان وجود ندارد. به نظر من بايد بپذيريم كه ما به طور طولانى مدت با مسائل افغانستان درگير خواهيم بود. حال اينكه اين بلند مدت چه مدت زمانى را در بر مى‌گيرد من نمى‌دانم، ولى قطعا سال‌هاى سال، شايد ده، بيست سال ديگر طول خواهد كشيد.

آيا شما در افغانستان معروف هستيد؟ مردم افغانستان كتاب‌هاى شما را خوانده‌اند؟

در افغانستان امروز 70 تا 75 درصد بى سوادى در بين مردان وجود دارد. در بين زنان اين آمار شايد بيشتر از 80 درصد باشد. بنابراين در افغانستان قشر كتابخوان افراد تحصيل كرده و شهرى و پولدار هستند.
 جمعه 15 آذر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: حيات نو]
[مشاهده در: www.hayateno.ws]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 118]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن