واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مطهري، نُماد غيرت ديني
شهيد مطهري, در زمانه دشوار و پر درد و رنج حيات ديني در كشور زاده شد, باليد و به اداي تكليف فيلسوفانه و مؤمنانه خود پرداخت. در سختترين ساليان حكومت رضاخان (دهه دوم سلطنت وي) زندگي طلبگي را آغاز كرد, به مشهد و قم آمد و دشواري دينداري و دين پژوهي را با تمام وجود دريافت.با شهريور 1320, گرچه آن فضاي سنگين و سرد در هم شكست, امّا موجهاي ديگري بر خاست, از يك سو ماركسيسم بود كه جلوه گري داشت, ايدهها و شعارهاي نوي را به ميان آورد و به پشتوانه دولت شوروي (كه از فاتحان جنگ جهاني بود) از اقتدار فزايندهاي بر خوردار گشت; در ديگر سوي, افكار و فلسفههاي جديد بود كه از راه بر گردان كتابها و مقالهها و دانش آموختگان مغرب زمين و… به فضاي فرهنگي كشور رو آورد و مشترياني براي خود پيدا كرد. انديشه هايي چونان: فلسفههاي وجودي, پوچ گرايي, حقوق بشر, حقوق زن و… مقوله سوم, جريان ابتذال مدرن بود كه رژيم پهلوي به گسترش آن پرداخت و در مدارس, دانشگاهها و… به جانبداري و پشتيباني آشكار و پنهان آن برخاست و جريان چهارم, انديشههاي التقاطي بود كه به واسطه درس نارسا و ناتمام از دين و جذب شدن در برابر تمدن و فلسفههاي نو, پديدار گشت و به در آميختگي انديشههاي بشري و باورهاي ديني انجاميد.حيات فكري ـ ديني شهيد مطهري را, در رويارويي با اين چهار موج زمانهاش ميتوان ديد و بررسي كرد. او از يك سو در چهره حكيمي مسلمان, به پاسداشت حقيقت پرداخت و در برابر سفسطههاي عصر خود, ايستادگي نشان داد و از سخنان غلط انداز و گمراه كننده و مردم فريب, پرده برداشت و از ديگر سو, در چهره و جايگاه متكلّم چيره دست با شبهههاي روز افزون درآويخت, به شناخت آنها همت گماشت و با بازگشت به (سنّت) و بازيافت دوباره آن, پاسخهاي درخور و سزاوار عصررا عرضه كرد. او در هر دو عرصه, با غيرت و تعصب, پاي به ميدان نهاد و سخت كوشانه تكليف فيلسوفانه و مؤمنانه خود را در برابر انسانهاي حقيقت خواه و ايمان جو ادا فرمود. حق مداريشهيد مطهري, با حقيقت ميثاق بست, با حساسيت از باورهاي حق گرايانه به دفاع پرداخت, جسورانه موضع ميگرفت و با سوز و گداز, در گسترش آن باورها كوشيد اين روحيه, به پيش فرضهاي, زير, نيازمند است.1. فلسفه رئاليستي (واقع گرايي): سفسطه گرايي و يا نسبي انديشي, جايي براي سوز و گداز باقي نميگذارد. در فلسفههاي كهن و مدرن نسبي انديش, شور و حرارت نشان دادن. نمايهاي از خامي و ناپختگي مينمايد. در اين نگرشها, انسان با شبح يا ضلعي از حقيقت در تماس است و اين پيوند نه چندان استوار و محكم, زيبنده آن نيست كه فرد يا افرادي خود را سينه چاكان انديشه و فكري نشان دهند و يا پاي آن رايت, جان سپرند.مسؤوليت دوم. موضع گيري در برابر كژنمايي و يا وارونه سازي حقيقت است. استاد, اظهار داشت: ناآگاهي فرد يا جمع از حقيقت, بي بهرگي است, ولي وارونگي حقيقت, بي بهرگي دو برابر; زيرا در اين احوال, زماني به درازا خواهد كشيد كه (حقّ ناب) به كمند درآيد; چه اين كه زنگار از بر و روي حقيقت بر گرفتن, بسيار دشوارتر از بدچهره گشودن از قاب حقيقت است.شهيد مطهري, از نخستين نگاشتهها تا آخرين آنها, با فلسفههاي ضدرئاليستي در ستيز بود و با نقد برهاني, آسيب و سستي آن ايدهها را بازگو كرد. در اين زمينه ميتوان به بسياري از گواهها و نكتهها از كتابها و سخنرانيهاي ايشان اشارت داشت و موضع ايشان را در روشن گري فلسفه واقع گرايانه وانمود,جُستاري كه در اين مختصر, نميتوان حق آن را پرداخت. اما ياد كرد اين نكته درخور توجه مينمايد كه در شرح گرانقدر ايشان بر اصول فلسفه و روش رئاليسم (كه از نخستين آثار نوشتاري آن بزرگوار است) چندين مقالت آن به همين بحث, ويژه شده است (مقالات: فلسفه و سفسطه, علم و ادراك و ارزش معلومات). در اين مقاله ها, ديدگاههاي سفسطه گرايان و نسبي گرايان كهن و جديد, تا زمان نگارش آن كتاب و اطلاعات موجود در زمان نگارش, مورد نقد و ارزيابي قرار گرفته اند.بخش مهمي از بررسيها, نظريه پردازيها, پژوهشها, باريك انديشيها و روشن گريهاي آن بزرگوار در اين نوشتارها, مقالهها در نكتههاي زير ميگنجد:* حقيقت (گزاره واقع نما) وجود دارد.* بازشناسي حقيقت از خطا (گزارههاي غيرواقع نما).* گزارههاي واقع نما, دائمي و فرازمانياند و نه موقّت.* حقيقت, مطلق (فرا ذهني) است و نه نسبي و….اين نگرشها و ديدگاههاي ويژه در آن مقالهها و سپس در ديگر نوشتهها و سخنرانيهاي ايشان, گسترش يافته و برهانيتر شده اند. گرچه استمرار حيات استاد, مجال آن نداد كه در پرتو آگاهيهاي جديد, نگاهي ديگر به فلسفه رئاليستي خود بيفكند و ريشههاي فلسفي آن را ژرفا بخشد و ميوههاي ناب از آن درخت معني, هديه فرمايد; امّا همان معاني و مباني, هنوز تازگي و شادابي خود را دارند و براي حقيقت گرايان, مايههاي متين و قويم به شمار ميروند.2. تكليف در برابر حقيقت: پس از پذيرش رئاليسم و واقع نمايي, پرسش اساسي آن است كه انسان در رو در رويي با حقيقت, چه رسالتي را بر دوش دارد؟استاد شهيد, گزارههاي زير را پذيرفته بود:الف. حقيقت (گوهر شخصي) نيست كه يابنده, به دريافت آن دلخوش كند و نسبت به كنشها و واكنشهاي ديگران در برابر آن گوهر ناب, مسؤوليتي در خود نبيند.برخي, به حقيقت, تنها به عنوان (فهم فردي) مينگرند. آنان گمان دارند كه يابنده حقيقت, تعالي وجودي پيدا ميكند و در پرتو اتحاد عقلاني با معقول, گستره معنايي مييابد و راه كمال شخصي براي وي, گشوده ميشود; امّا در وراي اين درك, لازم نمينمايد كه در برابر گمراهان و ره گريزان دلمشغولي روا بدارد. اين گونه نگرش, در پارهاي از نحلههاي فردگراي عرفاني كم وبيش ديده ميشود.استاد شهيد مطهري, كه پرورده شريعت و عرفان اجتماعي اسلامي بود, با چنان باوري ناهمسازي داشت. درباور آن بزرگوار, يابنده حقيقت, اگر به دارندگي آن بسنده كند, آن را از كف خواهد داد. ارج و ماندگاري دستيابي به آن كيمياي بي مانند, به آن است كه در برابر بي بهرگي انسانها از شيريني حقيقت, دل بسوزاند و جان در راه اين معني بگذارد.ب. استاد شهيد, بر بنياد نكته نخست, باور داشت كه مادر برابر (حقيقت), دو مسؤوليت اساسي بر عهد داريم:مسؤوليت نخست آن كه: بايد به گسترش (حق) انديشيد و هر روز, چشايي گروه بيش تري از مردمان را با مزه حقايق, آشنا ساخت. تأكيد آن بزرگوار به مقوله هايي چون (ابلاغ), (تبليغ) و… از اين موضع برخاست. او باور داشت كه در گستردهباوري حقيقت, فطرت آدميان همراهي دارد. مهم آن است كه بازدارندهها از سر راه برداشته شوند و مبلّغ حقيقت, زبان گفت وگوي با فطرت را پيدا كند.مسؤوليت دوم. موضع گيري در برابر كژنمايي و يا وارونه سازي حقيقت است. استاد, اظهار داشت: ناآگاهي فرد يا جمع از حقيقت, بي بهرگي است, ولي وارونگي حقيقت, بي بهرگي دو برابر; زيرا در اين احوال, زماني به درازا خواهد كشيد كه (حقّ ناب) به كمند درآيد; چه اين كه زنگار از بر و روي حقيقت بر گرفتن, بسيار دشوارتر از بدچهره گشودن از قاب حقيقت است.مبارزه آن دانشور با تحريف تحريف گران, با اين دريافت, صورت گرفت. مبارزهاي كه با عناوين گونه گون رخ نمود و در پايان, جان در آن راه نهاد و شهد شهادت را از كژنمايان راه حقيقت دريافت و پيشواي ايستادگي در برابر تحريف گران دوران گرديد.3. جسارت و ثبات شخصيت: نكتههاي پيشين, مبادي نظري حميّت حق جويانه است. امّا براي پديد آوردن شخصيتي (حقيقت مدار) كفايت نميكند. حساسيت حق خواهانه, در فرضي رخ مينمايد كه حق باور, از چنان روحيه باثبات وجسورانهاي برخوردار باشد كه در گفتن حق نهراسد و خود را در دفاع از حقيقت نبازد; زيرا چه بسيار كسان بودند و هستند كه در عرصه ديدگاه و نظر, به گزاره هايي باور داشتند و تكليف خويش را در پاسداشت حقيقت ميدانستند; اما به خاطر پرورش زبونانه و ضعف شخصيت, در مرحله ابراز و اظهار, تسليم موج حاكم زمان شدند و در برابر سياستهاي عصري, واپس نشستند و شكست خورده به انزوا خزيدند.شهيد مطهري, از نخستين نگاشتهها تا آخرين آنها, با فلسفههاي ضدرئاليستي در ستيز بود و با نقد برهاني, آسيب و سستي آن ايدهها را بازگو كرد. در اين زمينه ميتوان به بسياري از گواهها و نكتهها از كتابها و سخنرانيهاي ايشان اشارت داشت و موضع ايشان را در روشن گري فلسفه واقع گرايانه وانمودشهيد مطهري, از آنان بود كه به اين عنصر توجهي جدّي داشت و در بافت وجودي خويش, آن را پرورده بود. او از نوجواني با اين غيرت و حميت و صلابت رشد كرده بود و تا عهد شهادت, به آن وفادار مانده بود.شهيد باهنر, از خاطرات همدهي با آن استاد فرزانه حكايت ميكرد:(كتابي منتشر شده بود كه مطالبي عليه اسلام در آن وجود داشت. ايشان به دنبال آن بود. نسخهاي از آن پيدا كردم و در دو نسخه كپي گرفتم و يك نسخه را به استاد دادم و نسخهاي را پيش خود نگه داشتم, شايد بيش از بيست روز نگذشته بود كه ايشان از من سوال كرد: با آن كتاب چه كردي؟ گفتم: من هنوز مطالعه نكرده ام. امّا ديدم ايشان فصل به فصل كتاب را خوانده است و نقطه ضعفهاي آن را در 350 محور, مشخص كرده و نوشته بود.)1اين روحيه, در تمامي حيات مبارك آن بزرگوار پا بر جا ماند. حتي در دوره اوج نهضت اسلامي و جوش و خروش مردمي, باز (شهيد باهنر) حكايت ميكند:(در شرايط بسيار تند و حاد انقلاب, در آن روزهايي كه راهپيماييهاي بزرگ و تظاهرات پرشور عليه حاكميت رژيم طاغوتي بر قرار ميشد, ناگهان ايشان در گوشهاي از مجله اي, روز نامهاي و يا در تفسيري از راديوي بيگانهاي يا در مجله خارجي مطلبي درباره اسلام ميديد كه ميخواستند چهره اسلام را مخدوش جلوه دهند, گويي اين حادثه مثل بمب در درون استاد منفجر ميشد… گويي تمام اضطرابش و نگرانياش و غم و غصهاش اين بود كه چرا اسلام را واژگونه تفسير كردهاند و چرا عليه اسلام قلمفرسايي كرده اند.)2و بدين گونه, آن بزرگوار, نهاد استواري و برّايي در بيان حقيقت شد. او در باورهايش, هيچ گونه سازشكاري و صلح جويي را بر نتافت, با تأكيد و استواري و حتي در موارد ضروري با تندي, با بيراهه روان سرسختي نشان داد و از طعن زنان واپس گرا و يا روشنفكرنما نهراسيد و دربرابر تيرهاي زهرآگين مقدس نمايان و ماركسيست گرايان پايداري نشان داد. او در تدوين نوشتارها و گفتارهايي چون: فلسفه حجاب, نظام حقوق زن, و دهها اثر ديگر, از جبهه تقدّس نماي ديني, زيانها و آسيبهاي سهمگين دريافت و هرگونه بي مهري, و آزار و اذيتي را به خاطر مسؤوليتي كه در برابر حقيقت براي خود احساس ميكرد, به جان خريد. و از ديگر سوي, با نوشتارهايي چون: نقدي بر ماركسيسم, نقدهايي بر برخي از روشنفكران زمانه خود و… از لجن پراكني پيرامونيان, دنباله روها و فرمانبرداران آن قوم نهراسيد و مسؤوليت خويش را در دوره روشنفكرنمايي به فراموشي نسپرد:(استاد در معرفي و دفاع از اصول و مباني اسلام, به هيچ وجه كوتاه نميآمد و گاه سخت بر ميآشفت و عصباني ميشد. عصبانيتي كه از علي(عليهالسلام) آموخته بود و آن را رمز بقاي اصول و فروع دين ميدانست: پيامبر(صلياللهعليهوآله) در مورد علي(عليهالسلام) فرموده بود:علي(عليهالسلام) خشن في ذات اللّه) علي در امور مربوط به خداوند, خشن و سخت گير است… مطهري در جمع فضلا و مدرسين حوزه, به صراحت اعلام كرد: من رسالت خويش را در معرفي اسلام راستين و فقاهتي و نفي و افشاي افكار انحرافي و التقاطي انجام خواهم داد. حتي اگر به سختترين اتهامات متهم شوم و نزديكترين چهرهها را از خود برنجانم.)3موارد ديگر را در مقاله " سوز ديني استاد مطهري" بخوانيد. پي نوشت ها:1. سيماي استاد, در نگاه ياران.2. همان مدرك.3. روزنامه كيهان, 1361/2/12. منبع:سيدعباس صالحي، فصلنامه حوزه، شماره 91
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 521]