تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 11 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):همّت مؤمن در نماز و روزه و عبادت است و همّت منافق در خوردن و نوشيدن؛ مانند حيوانات...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819990451




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آزاده يعني ؛‌ مطيع اسلام و رهبر بودن


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: خبرگزاري فارس: «در ابتداي ورود به اردوگاه از ما پرسيدند كداميك از شماها جزء نيروهاي سپاه و بسيج و كداميك ارتشي هستيد. تمام بچه‌ها با تصور اينكه در اين اردوگاه هم مثل خيلي از اردوگاههاي ديگر سپاهي‌ها و بسيجي‌ها را در لحظه ورود مي‌كشند ساكت ماندند. يكي از رزمندگان كه سپاهي بود ‌، دست خود را بلند كرد و در همان لحظه وي را به رگبار گلوله بستند و وي را به شهادت رساندند. بعد اعلام كردند در اين اردوگاه ما با سپاهي‌ها و بسيجي‌ها كاري نداريم و فقط ارتشي‌ها را مي‌كشيم.» محمد چراغي متولد شهر همدان‌ ‌، از آزادگان جنگ تحميلي است وي در سن 15 سالگي وارد جبهه شد و در عمليات ثارالله قصر شيرين سال 61/05/15 به اسارت نيروهاي بعثي در آمد. مصاحبه فارس را با اين آزاده بخوانيد: * اولين بار چه زماني به جبهه رفتيد؟ قبل از آنكه به طور رسمي به جبهه اعزام شوم چندين بار خودم را تا مرز قصر شيرين رسانده بودم‌، در سال60، 45 روز در قسمت تداركات جبهه مشغول به فعاليت بودم نيروهاي پشتيباني مرا برگرداند ولي براي بار دوم به خاطر اينكه قدم بلند بود و بسيار هم گريه مي‌كردم اجازه دادند كه به خط مقدم بروم. *چگونه اسير شديد؟ در كوههاي آق داغ در هنگام عمليات ثارالله چهار گردان بوديم و در موقوع عمليات از اين چهار گردان يك گردان به اسارات عراقي‌ها درآمد گردان ما به همراه فرمانده‌مان در شياري حبس شده بوديم. حدود ساعت 11/30 صبح توسط يكي از نيروهاي بعثي به اسارت درآمديم. *آيا به اسارت فكر كرده بوديد؟ من حتي در لحظه اسارتم چون فرمانده‌ام در كنارم بود اصلاً احساس ناراحتي نداشتم نه به مرگ فكر مي‌كردم و نه به اسارات. در واقع نمي‌دانستم چه اتفاقي قرار است رخ دهد. در ماشين جيپي كه با عراقي‌ها به سمت العماره مي رفتيم،‌ براثر افتادن من به روي يك عراقي بر اثر ناصافي جاده وي به تصور اينكه شايد من قصد فرار دارم ، با گذاشتن كلت كمري‌اش بر شقيقه‌ام ،‌ تازه فهميدم كه ما اسير هستيم و مرگ را جلوي چشمانم ديدم. *بعد از اسارات ابتدا كجا رفتيد؟ ابتدا ما را با ماشيني به بغداد در مركز استخبارات عراق بردند و 3 روز در آنجا از ما بازجويي مي‌كردند بعد از آن توسط هواپيمايي به فرودگاهي كه هرگز نمي‌دانم كجا بود و نامش چه بود و از آنجا به اردوگاه موصل 1 حركت دادند. در طول راه با اتوبوسي كه تسمه‌اش ايراد داشت و 3 ساعت ما را معطل كرد بعد از گذشت 13 ساعت به ارودگاه موصول 1 رسيديم. * در هنگام ورود به اردوگاه عراقي ها با شما چطو رفتار كردند؟ در ابتداي ورود به اردوگاه از ما پرسيدند كداميك از شماها جزء نيروهاي سپاه و بسيج و كداميك ارتشي هستيد. تمام بچه‌ها با تصور اينكه در اين اردوگاه هم مثل خيلي از اردوگاههاي ديگر سپاهي‌ها و بسيجي‌ها را در لحظه ورود مي‌كشند ساكت ماندند. يكي از رزمندگان كه سپاهي بود ‌، دست خود را بلند كرد و در همان لحظه وي را به رگبار گلوله بستند و وي را به شهادت رساندند. بعد اعلام كردند در اين اردوگاه ما با سپاهي‌ها و بسيجي‌ها كاري نداريم و فقط ارتشي‌ها را مي‌كشيم. *يك خاطره‌ شيرين از دوران اسارت خود بيان كنيد؟ براي من تمام لجظه‌هاي اسارت خاطره و زندگي است‌، ولي هيچ وقت لحظه‌اي را كه براي مصاحبه تلويزيوني ما را صدا كردند، فراموش نمي كنم در لحظه ورود به اتاق به ما ساندويجي را دادند ول بعد از مصاحبه در هنگام خروج از اتاق آن را از ما مي‌گرفتند. خيلي جالب بود كه هيچكدام از بچه‌ها اين ساندويج را نخورده بودند. *در چه سني آزاد شديد؟ من در سن 24 سالگي در تاريخ سي‌ام مرداد سال 69 آزاد شدم و اولين كسي را كه ديدم خواهر‌زاده‌ام بودم وي مرا از روي عكسم شناخت و دائم مي‌گفت دايي چقدر دلم برايت تنگ شده بود ‌، بعد از آن خواهر و سپس مادرم به ديدنم آمدند. مادرم دائماً به چشمانم دست مي‌كشيد و مي‌گفت در تمام اين مدت احساس مي‌كردم كور شده‌اي آيا واقعاً مي‌بيني. *بياد ماندني‌ترين خاطره شما در دوران اسارت چيست؟ هرگز لحظه‌اي را كه ما را براي زيارت به حرم مطهر امام حسين (ع) بردند، فراموش نمي‌كنم روزي كه مي‌خواستيم آزاد شويم قبل از خروج از مرز عراق همگي اسرا را به زيارت اين بزرگوار بردند. *به نظر شما آزاده يعني چي؟ آزاده يعني شخصي كه صبر، شجاعت و دليري را با خود داشته باشد. آزاده يعني مطيع اسلام و رهبر بودن من هنوز هم مطيع ولايت رهبري و گوش به فرمان ولي‌فقيه‌‌ هستم. انتهاي پيام/ز




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 282]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن