تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
مراحل قانونی انحصار وراثت در یک نگاه: از کجا شروع کنیم؟
چگونه برای دریافت ویزای ایران اقدام کنیم؟ مدارک لازم و نکات کاربردی
راهنمای خرید یو پی اس برای مراکز درمانی و بیمارستانی مطابق الزامات قانونی
آیا طلاق توافقی نیاز به وکیل دارد؟
چگونه ویزای آفریقای جنوبی را به آسانی دریافت کنیم؟ راهنمای قدم به قدم
همه چیز درباره ویزای آلمان و مراحل دریافت آن
چرا پاسارگاد به عنوان یکی از مهمترین آثار تاریخی ایران شناخته میشود؟
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1819732345
زاهد ويسى اسلامىسازى دانش (طرحى براى گذار از سكولاريسم)
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: زاهد ويسى اسلامىسازى دانش (طرحى براى گذار از سكولاريسم)
خبرگزاري فارس: پيوند علم و دين در اسلام همواره فراز و فرودهايى داشته و به شكلهاى مختلفى كه از تلاش براى ايجاد وفاق و پيوند ميان آن دو تا افكار آنها از سوى يكديگر در نوسان بوده است. آنچه امروزه در خصوص پيوند علم و دين مطرح است، مسئلهاى شاذ و بىسابقه نيست.
چكيده: بررسى رابطه ميان علم و دين از مهمترين موضوعات چالشبرانگيز امروز جامعه ماست. پيشرفت علوم مختلف در جهان غرب از يك سو، و انحطاط علمى، سياسى، فرهنگى، نظامى و اقتصادى جهان اسلام از سوى ديگر اين سؤال را طرح مىكند كه گويا اسلام با دانشاندوزى مخالف است. ازاينرو، گروهى اسلام را عامل عقبماندگى جهان اسلام مطرح كردند. به همين دليل، زمينه ضديت با اسلام و غربىسازى و غربگرايى جهان اسلام فراهم آمد. گروهى نيز اين رويكرد به دين را نادرست تلقى كردند و شيوه اصلاح و بازسازى انديشه اسلامى را در پيش گرفتند. بنياد اساسى اين گفتمان، وجود پايههايى از مبانى علم جديد در اسلام است كه با بازنگرى در شيوههاى علمى اسلام، مىتوان آن را به جهان ارائه كرد. اين گفتمان با برقرارى مجدد ارتباط ميان «دانش» و «ارزش»، راه گذار از سكولاريسم را فراهم مىكند.
پيوند علم و دين
پيوند علم و دين در اسلام همواره فراز و فرودهايى داشته و به شكلهاى مختلفى كه از تلاش براى ايجاد وفاق و پيوند ميان آن دو تا افكار آنها از سوى يكديگر در نوسان بوده است. آنچه امروزه در خصوص پيوند علم و دين مطرح است، مسئلهاى شاذ و بىسابقه نيست.
دين به مثابه يك نظام يا برنامه، بر اساس اصول و قواعد ثابتمحور، موجب پديد آمدن علوم و معارف فاعلى مىشود كه همه آنها به نوعى يا در پى كشف و تبيين حقايق دينى هستند و يا دفع اباطيل و خرافه هايى كه در مورد آن ابراز مىشود. اين دسته از علومى كه مستقيماً با دين در ارتباطاند به نامهاى مختلفى نظير علوم نقلى، شرعى، نافع و ... خوانده مىشود و ساير علوم عملاً از دايره شرعى بودن خارج مىشوند.
تلاش براى برقرارى پيوند ميان علم و دين و تأسيس علوم دينى جديد و يا علوم مورد تأييد دين، به دوران «تابعين» برمىگردد. امروزه كه قلمرو مسلمانان از لحاظ سرزمين گسترش يافته است و اديان و مذاهب، افكار و عقايد مختلف ملل گوناگون را در خود جاى داده است، زمينه پيدايش علوم اسلامى و ساماندهى قوانين و قواعد ايمان فراهم شده است.
به هر حال، به موازات گسترش قلمرو مسلمانان، توجه چشمگير آنان به علوم غيرمسلمانان و معارفى كه آنان در اختيار دارند، اهميت چشمگيرى يافته است. فارغ از علت و انگيزه اساس توجه مسلمانان به اين علوم و معارف، دستهاى از مسلمانان به علوم غيرمسلمانان گرايش پيدا كردهاند و ضمن اقتباس و ترجمه آنها، به تفسير، توضيح و حتى نقد اين علوم مبادرت كردند و بدينسان علوم ديگر به حوزه افكار و كردارهاى علمى علماى مسلمان راه پيدا كرد. متكلمان، فقهاى اهل رأى و علماى علم اصول، از جمله گروههاى مهمى هستند كه راه نفوذ و حضور مسائل و مباحث نظرى و عقلى، اسلامى و غيراسلامى را فراهم آوردند و سهم عظيمى در پيوند علم و دين از آن خود ساختند. در اين زمينه مىتوان به امام محمدبنمحمد غزالى طوسى (505-450) در اثر نامدار خويش، «المنفذ من الضلال» و نيز ابن رشد (595-520) در اثر مشهور خود فصل المتعال، اشاره كرد. بنابراين، توهم پذيرش مطلق و افكار بىقيد و شرط علم و معرفت، دستكم از ديدگاه اسلام مردود است. توجه به اين اصل و عملى كردن آن از سوى علماى اسلام، زمينه رشد علمى را در حوزههاى علمى و معرفتى مسلمانان پديد آورد. تا جايى كه امروزه بررسى سيره و سرگذشت علم، جهانى و حتى آنچه كه امروزه در مهمترين دانشگاهها، پژوهشگاهها و حتى آزمايشگاههاى جهانى مطرح است، بدون بحث از مرحله اسلامى علم يا مرحلهاى از علم كه در جهان اسلام در حال توسعه و بالندگى بوده، ناقص و ابتر است.
علل انحطاط علمى مسلمانان
پس مىتوان گفت: انحطاط علمى و معرفتى مسلمانان ناشى از اصول و مبانى دينى نيست و بنابر مبانى دينى، هر گونه تلاش علمى و معرفتى در هر جا و هر زمانى، مورد رد يا انكار دين اسلام نيست. علمجويى و معرفتطلبى يك اصل اسلامى است و طلب علم و معرفت به عنوان يك اصل ضرورى و كارآمد در اسلام پذيرفته شده است.
هرگاه اين اصل ضرورى در اسلام به دست فراموشى سپرده شود و يا مقتضاى حقيقى آن به درستى فهميده نشود، نبايد انتظار كسب آثار و پيآمدهاى تمسك به اين اصل را داشت؛ زيرا صرف مسلمانى و عدم التزام به اصول علمى، ضرورتاً به معناى برخوردارى از آثار و پيآمدهاى علمى نيست. ازاينرو، عدم تمسك مسلمانان به مبانى قطعى علمى، فاصله انداختن ميان معارف نظرى و عملى، شكاف ميان عقل و نقل، دورى از امور عينى و پرداختن به مسائل انتزاعى علاوه بر محدود شدن به آراء و نظريات و تأليفات و آثار قدما و تقديس دستاوردهاى آنان، از ديگر عوامل انحطاط علمى مسلمانان بوده است.
اين امر موجب شد كه بيشتر تلاشهاى علمى و فكرى علماى دين، به شرح و حاشيه نويسى بر آثار قدما و مكانى براى احياى ميراث و تدوين آثار گذشتگان تبديل گردد، و خلاقيت و ابتكار از آنان گرفته شود. علاوه بر اين، تعصبات فرقهاى، محور شدن امور فقهى، زهد و دنياگريزى افراطى، خودكامگى حكام و...، سلسله عوامل لازم و كافى را براى انحطاط مسلمانان فراهم و تكميل نمود.
پيشرفت تمدن غربى و انفعال مسلمانان در برابر آن
در هنگامه خواب گران و انحطاط مسلمانان، اروپا بر اثر تحول عظيمى كه آن را تجديد حيات علمى و فرهنگى خود ناميد، سر از خواب غفلت برآورد و در حوزه علم و دانش دستاوردهاى عظيمى كسب كرد و به عنوان يك قدرت بلامنازع علمى و معرفتى بر مراكز علمى دنيا و حتى بر ذهن و زبان انديشمندان غيرغربى حاكميت يافت. در كنار آن، قدرت نظامى آنان نيز به شدت افزايش يافت.
انحطاط همه جانبه مسلمانان از لحاظ علمى، نظامى، سياسى، فرهنگى و حتى رفتارى و اعتقادى، بهترين زمينه پذيرش هجمه فرهنگ خارجى را پديد آورد. به گونهاى كه قدرت و توان غيرقابل انكار و بىرقيب خارجى به تنهايى توانست مسير استعمار كشورهاى اسلامى را فراهم سازد و البته زمينه داخلى نيز به كمك اين مهم شتافت.
مسلمانان و طرح دو پرسش!
سيطره خارجى و انفعال مسلمانان، آنان را با دو پرسش مواجه ساخت. علت پيشرفت غربيان چيست و راه خروج از اين وضعيت كدام است.
راه خروج؟
الف) رويكرد غربزدگى، غربگرايى و غربىسازى و ب) رويكرد بازگشت به خويشتن و تكيه بر مواريث خود.
در نتيجه سلطه غربى بر مسلمانان، گروهى به اين نتيجه رسيدند كه علت پيشروى غربيان و سيطره آنان بر جهان اسلام، دين و راه نجات و رهايى از آن، كنار گذاشتن دين و توجه به علم و دانش است! رويكرد اول، عملاً دين را در برابر دانش قرار داد و علل انحطاط اصل جهان اسلام را دين تصور كرد. رويكرد ديگر، اسلامگرايانه و بازگشت به خويشتن بود كه مىكوشيد عدم تصادم اسلام با علم را بيان كند؛ زيرا كم كم اين تصور غيردقيق و غيرعلمى كه اسلام با دانش مخالف است و مسئول عقبماندگى مسلمانان دين است، به صورت يك قاعده درآمده بود!
در رويكرد اول، تن دادن به نگرش غربگرايانه، پذيرش سكولاريسم تنها راه خروج از انحطاط مسلمانان قلمداد شده بود. اما از آنجايى كه در بررسى تاريخ اسلام، توانمندى آن و نيز حقايق مسلم از يك سو، و تفاوت بنيادين اسلام با مسيحيت از سوى ديگر، پذيرش سكولاريسم يك علاج موقت و مقطعى بود و در بلندمدت موجب گسست و شكاف عميق معرفتى و تاريخى محسوب مىشد، مصلحان كوشيدند تا همنوايى دين و دانش را نشان دهند.
انديشمندان مسلمان و تأكيد بر اقتباس از ساير فرهنگها
سيد جمالالدين اسد آبادى، محمد عبده و طنطاوى بر چند اصل تأكيد مىكردند:
1. توجيه اخذ تمدن
2. تسكين احساس حقارت مسلمانان در برابر برترى فرهنگ غربى
3. درك اهميت علم و كارآيى آن در بازآفرينى توانمندى اسلام و راه علاج و خروج
4. زدودن گرد اتهام ضديت اسلام با علم و دانش
5. امكان طلوع مجدد علم در دنياى اسلام
اسلامىسازى دانش
به رغم اين تلاشها، سيطره ديدگاههاى سكولاريستى بر نظام آموزشى دانشگاهها و نحوه تعامل دانشگاهيان با مبانى دينى الزام مىكرد كه براى جلوگيرى از آفات و آسيبهاى اين رويكرد، تزريق ديدگاههاى دينى به علوم و معارف دانشگاهى و بهرهمند كردن اين مجامع علمى از آفاق متعالى دينى صورت گيرد. اسلامىسازى دانش، علاج واقعى اين معضل بود و زمينهاى براى زوال جمود و انحطاط علمى مسلمانان و چالشى براى سلطه ديدگاههاى سكولاريستى بر دانش و معارف بشرى به شمار مىرفت.
دينىسازى دانش صرفاً در حوزه دينى اسلام پيشنهاد نشده است، بلكه در ساير اديان نيز وجود دارد و تلاشى جهانى است ارزشى كردن دانشگاهها نيز خود به خود در ذيل ارزشى ساختن دانش مطرح است. اين امر به گونهاى بود كه پارهاى از غربيان نيز به دليل زيانهاى وارده بر بشريت به دليل جدايى علم و دين، خواهان آشتى دادن آن دو شدند.
شكست رويكرد غربگرايى
از جمله آفات غربمدارى، تحقير فرهنگ و تمدن غيرغربيان و ترويج و اشاعه فرهنگ و تمدن غربى است. حداقل دستاورد اين كار، پيدايش طيف غربگرايان و تلاش براى غربىسازى جوامع است. به دليل عدم توفيق اين جناح، طيف مقابل و گفتمان مخالفى به نام «بنيادگرايى» پديد آمد و در خصوص رابطه علم و تمدن وضعى برخلاف غربگرايى اتخاذ كرد. بنابراين، عملاً غربگرايى، كه تلاش مىكرد كه جوامع را از حالت انحطاط نجات دهد، خود عاملى براى پسروى و قهقهرايى شد و مردم و جامعه را بسيارى از حقايق مدرن و دستاوردهاى آن بدبين كرد. بدينسان اسلامىسازى دانش در حقيقت تلاشى دلسوزانه براى پرهيز از آفات و آسيبهاى علم و معرفت بود.
مفهوم اسلامسازى
اسلامىسازى تلاشى است كه باپرهيز از افراط و تفريط، حضور انسان مسلمان را در دنياى جديد موجه مىسازد و با بهرهگيرى از اصول و قواعد اصيل اسلامى، معنويت سازنده و فراموش شده را به محافل علمى بازمىگرداند. «اسلامىسازى معرفت» به معناى كشف، تدوين، ابلاغ و نشر معرفت از زاويه جهانبينى اسلامى درباره جهان، زندگى و انسان است. اسلامىسازى دانش يك فعاليت منطقى است.
خداوند متعال انسان، جهان، زندگى، پديدهها، موجودات، حيوانات را آفريد و اشياء مختلف را در آن پراكند و سنتها و قوانينى را به آنها بخشيد تا امورشان را سامان بخشد، قدرت و توانهاى متعدد را در آنها به وديعت نهاد، همه امور را در اختيار انسان نهاد، او را جانشين خويش نمود، از او خواست تا به جستوجوى پديدهها بپردازد و قوانين حاكم بر آنان را كشف نمايد تا براى آبادانى زندگى خويش بهره گيرد.
بنابراين، تعامل انسان با وجود پيرامون از لحاظ كشف، جستوجو، يادگيرى، ابلاغ و نشر و به طور كلى فعاليت معرفتى او ناگزير بايد در حوزه ايمانى صورت گيرد يا با قانون حاكم بر هستى، هماهنگى و انسجام داشته باشد. از اين رو، اسلامى سازى دانش به معناى اسلامىسازى علوم كاربردى و نيز قواعد علمى از طريق فهم و درك شباهت ميان قوانين علوم طبيعى و قوانين هستى است كه خود ارزشهاى دينى بر اساس آن تركيب يافته است.
اسلامىسازى فقط در خصوص علوم محض و كاربردى مطرح نيست، بلكه با محدوده علوم انسانى نيز ارتباط دارد. لذا، روانشناسى، جامعهشناسى، تاريخ، علوم ادارى و علوم اقتصادى ناگزير بايد در حوزه اسلامىسازى ترتيببندى شوند و شيوه عمل و جزييات خويش را از دادههاى دينى و كتاب خدا و سنت پيامبر اخذ نمايند. منظور از اسلامىسازى افزودن عبارتهاى دين به مباحث علوم اجتماعى و انسانى از راه آيات قرآن نيست، بلكه بازسازى روشمند و معرفتى علوم و قوانين آن است.
اين جنبش (اسلامىسازى علوم) به عنوان نماينده اصلاحگرى اسلامى و رويكرد بازگشت به خويشتن است.
موانع و مشكلات اسلامىسازى علوم
اسلامىسازى علوم با دو مشكل مواجه است: مشكلات مربوط به درون جوامع اسلامى و گفتمان حاكم بر خارج از جهان اسلام. مشكلات مربوط به بعد اول عبارتاند از: خلط ميان عقيده و فكر؛ اعتقاد به علوم دينى بدون معرفت؛ محدود كردن اصلاح به بالا بردن مطالب و متون اسلامى؛ اعتقاد به جهانشمولى فرهنگ معاصر غربى؛ تأكيد افراطى و تندروانه در دفاع از عقيده و قدسى كردن فقه و عدم ترويج انديشه اجتهاد در اجتهاد.
بنابراين، نسل كنونى اصلاحات اسلامى، ضمن حفظ اصول و ضوابط دينى، مىكوشد تا با توليد نظريات علمى و معرفتى، هم به شبهات مربوط به نقش دين اسلام در انحطاط تمدن بشرى پاسخ دهد و هم امكان زوال انحطاط را اعلام كند. از اين رو، اسلامىسازى حركت نوينى است كه بر اساس مقتضيات جديد شكل مىگيرد.
بهرهگيرى از اصول اساسى در ديدگاه اسلامى
مىتوان با بهرهگيرى از روشهاى علمى و قوانين و سنتى كه حقايق را پردهبردارى مىكند، كاربردهاى علمى را حتمى و الزامى كرد.
1. اصل جانشينى: انسان مسلمان جانشين خداوند در زمين است و براى ايجاد تحول، آبادسازى و رفع موانع و مشكلات برانگيخته شده است.
2. اصل توازن: توازن ميان نيازهاى روحى و مادى، بدون برقرارى توازن به حيات اسلامى بىمعنا خواهد بود.
3. اصل تسخير: به كارگيرى علم براى تبديل آن به يك امر واقعى و عينى و بهرهگيرى از دستاوردهاى مفيد، بهرهمندى از آن را الزامى مىكند.
4. ارتباط ميان آفريدگار و آفريدگان: ارتباط ضمى ميان نظام شگفتآور آفريدگان و وجود آفريدگار.
محورهاى اسلامىسازى دانش
اسلامىسازى دانش يك مسئله روشمند است كه بر كشف ارتباط روشمند ميان وحى و جهان مبتنى است؛ همچنان كه فهم و شناخت سنتهاى حاكم بر جهان و قوانين طبيعت، به فهم و كشف قواعد روشمند معرفتى قرآن يارى مىرساند.
الف) تأسيس نظام معرفتى اسلامى: 1. فعالسازى قواعد اعتقادى از لحاظ معرفتى و تبديل آنها به پرسش معرفتى بديع و 2. كشف نظامها يا الگوهاى معرفتى حاكم بر تاريخ اسلام و مكاتب فكرى - فقهى آن در دورههاى مختلف.
ب) تأسيس روش شعاعى معرفتى قرآنى
ج) تأسيس روش تعامل با قرآن
د) تأسيس روش تعامل با سنت يا حكم نبوى
ه") بازخوانى كامل سنت اسلامى
و) تعامل با سنت غربى
اكنون ديدگاه «اسلامىسازى دانش» در مورد علوم طبيعى، اساساً ديدگاهى كلامى لاهوتى نيست؛ زيرا تجربه ديگران در مواجهه با علم و دستاوردهاى آن، با تجربه ما تفاوت دارد. مواجهه با عقل، علوم تجربى، علوم طبيعى و علوم انسانى را به ساماندهى دوباره ساختار خود واداشته است. موضع ما اسلامىسازى دانش و معرفت و جهتدهى علوم طبيعى بر اساس ديدگاه قرآنى است.
منتقدان اسلامىسازى دانش
منتقدان اصلى اين نظريه يا مسلمانان منتسب به بعضى از جناحها و جماعتهاى اسلامى هستند يا سكولاريتها.
گروهى معتقدند كه اين نظريه، تلاش يك گروه از جناح بنيادگراى اسلامى براى چاپيدن معرفت، فكر و فرهنگ و تبديل آن به يكى از ابزارهاى سلطه سياسى است.
گروهى ديگر آن را بخشى از تمايل تسلط فراگير اسلامى بر همه امور موجود در دولت و جامعه از جمله دانش دنيوى، اجتماعى و انسانى مىدانند. برخى ديگر، آن را نوعى توهم مىشمارند. دستهاى ديگر، اين تلاشها را در جهت تحقق اسلامىسازى دانش بر اساس اصول اعتقادى اسلام و تلاش آگاهانه حركت اسلامى - سياسى براى تسلط بر جامعه مدنى بر اساس تعريف گرامشى مىدانند.
آنچه مسلم است اينكه اين نظريه هنوز در حال شكلگيرى است و به كمال و بلوغ خود نرسيده است. از اين رو، امكان اصلاح و تغيير در آن وجود دارد.
اشاره
نكاتى چند در اين مقاله قابل ذكر است: بيش از هر چيز بايد گفت مقاله داراى نقاط قوت فراوانى است؛ از جمله انسجام درونى و ترتيب منطقى مباحث، تا حدودى تنوع در منابع مورد استفاده، طرح پرسشها و پاسخگويى به شبهات و پرسشها، تمركز بر موضوع و پرهيز از پراكندهنويسى، تا حدودى اثبات مدعا، رعايت امانت و روانى قلم.
در عين حال، اشاره به نكاتى چند براى غناى اين نوشته خالى از فايده نيست:
1. مقاله در پاراگراف دوم صفحه 9 بيان مىدارد كه اقتباس علم توسط علما و فرهيختگان اسلامى، زمينه رشد علمى را در حوزههاى علمى و معرفتى مسلمانان پديد آورد و اين امر (اقتباس علم) موجب پايهگذارى بناى عظيم علم در اسلام گرديد. به گونهاى كه امروزه بررسى سرگذشت علم جهانى، بدون بحث از مرحله اسلامى علم و ... ابتر، بىثمر و ناقص است.
روشن است كه اسلامىسازى علم (همانگونه كه نويسنده محترم در صفحات بعدى توضيح مىدهند) تفاوت ماهوى با اقتباس علم دارد. صرف اقتباس علم از ديگران توسط مسلمانان، به معناى اسلامىسازى علم نيست. بله لازمه و مقدمه اسلامىسازى علوم غربى، اقتباس از آنان است. اما اين همه كار نيست؛ چرا كه اقتباس شرط لازم اسلامىسازى است نه شرط كافى آن.
2. نويسنده محترم در صفحه 16 مقاله پيآمد شكست رويكرد «غربمدارى» را ظهور «بنيادگرايى» دانسته است. در حالى كه ظاهراً در هيچ جاى مقاله اين اصطلاح «بنيادگرايى» را توضيح نداده است. درحالىكه، اين اصطلاح بار معنايى خاصى دارد و به جنبشى اطلاق مىشود كه داعيه رويكرد بازگشت به اصل خويش و تكيه بر اصول و مبانى فراموش شده دينى دارد. در صورتى كه در اين نوشته، «بنيادگرايى» همچون «غربمدارى»، دو روى يك سكه دانسته شده و در نتيجه افراط و تفريط و سير قهقهرايى در جامعه بشر تلقى شده است!
3. آنچه در خصوص اسلامىسازى علوم مطرح است، منظور بازسازى روشمند معرفتى علوم و قوانين آن بر اساس معيارها و متدها و مبانى و دادههاى دينى برگرفته از كتاب و سنت است.
بنابراين، همانگونه كه بسيارى از محققان در اين باب گفته و يا نوشتهاند، عملاً اسلامىسازى علوم در علوم انسانى، آن هم نه در همه علوم انسانى، مطرح مىشود؛ چرا كه اساساً جايى امكان اسلامىسازى علوم معنا و مفهوم پيدا مىكند كه دادههاى دينى و نظرياتى در باب اين علوم به صورت مستقيم و يا غيرمستقيم در دين وجود داشته باشد. درحالىكه اين ادعاى بزرگى است كه در علوم پايه، علوم محض و علوم كاربردى هم ديدگاههايى در اين باب در دين داشته باشيم. و بتوانيم اين علوم را با متدهاى اسلامى، دينى و اسلامى سازى كنيم. ازاينرو، اين سخن مؤلف كه اصل را در اسلامىسازى علوم، علوم پايه، محض و كاربردى دانسته و آنگاه علوم انسانى را به آنها ملحق نمودهاند، كاملاً ناموجه است.
فصلنامه كتاب نقد، ش 34، بهار 84
پنجشنبه 25 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 128]
-
گوناگون
پربازدیدترینها