واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: وقتي دو دست علمدار كربلا شفابخش ميشود خبرگزاري فارس: قديميترين خادم حرم حضرت ابوالفضل العباس (ع) خاطرهاي از شفاي يك كودك عليل توسط دو دست بريده علمدار كربلا بيان كرد. ------------------------------- «عباس محمدعلي كشوان آلشيخ» در گفتوگو با خبرنگار آيين و انديشه فارس، با تسليت محرم و ايام عاشوراي امام حسين(ع) بعد از حمد و ثناي خداوند و صلوات بر اهلبيت طاهرين(ع) گفت: بنده از كوچكترين خادمان حرم قمر بنيهاشم(ع) هستم كه از طرف پدر 12 نسل در حرم ابوالفضل بودهايم. وي افزود: تمام اجدادم تا 12 نسل قبل همه كليددار و خادم حضرت ابوالفضل(ع) بودهاند و هرموقع يكي فوت ميكرد، فرزند وي در اين سمت مشغول به كار ميشد. «كشوان» كه نام خانوادگي وي برگرفته از شغل كفشداري حرم است، افزود: همواره كليد سرداب و حرم مطهر دست خاندان ما بوده و اين رويه از 485 سال پيش كه اجداد من از ايران به عراق مهاجرت كردند؛ ادامه داشته است. شيخ عباس كشوان كه متولد 1936 مصادف با 1315 شمسي در كربلا و هم اكنون 74 ساله است، ميگويد: بنده به مدت 35 سال كليددار و كفشدار حرم قمر بنيهاشم بودم و خاطراتي در اين مدت به چشمان خود ديدهام كه حتي پدر و پدربزرگم برايم تعريف نكردهاند بلكه خود بعينه شاهد بودم و براي دوستداران اهل بيت(ع) بيان ميكنم. وي وقتي شنيد مردم كشور ما از بيان خاطرات و معجزات استقبال كردهاند، اظهار اميدواري كرد: آقا ابوالفضل(ع) نگهدار مردم ايران و ساير ارادتمندان به خاندان اهل بيت عصمت و طهارت(ع) باشد. شيخعباس افزود: حدود 30 سال پيش در يك روز جمعه بنده در حرم نشسته بودم كه شب فرا رسيد و يك مرد جوان عرب بيابانگرد وارد حرم شد، در حالي كه فرزندي عليل بهروي دست داشت كه آن فرزند پسر حدود 8 سال سن داشت و به دليل معلوليت توان هيچ گونه حركتي ـ حتي تكلم ـ نداشت و مانند تكهاي گوشت بهروي دست پدر جابهجا ميشد. خادم حرم حضرت ابوالفضل(ع) افزود: ساعت 12:30 دقيقه شب بود كه پدر اين كودك معلول به همان لهجه عربي و محلي خود با ابوفاضل صحبت ميكرد و گلايه داشت كه: «آقا اباالفضل! من از تو اولاد سالم خواستهام، اما اولاد ناقص دادهاي و چه فايده دارد، من 8 سال است كه مبتلاي اين بچه شدهام حال اين بچه را بگير و براي خودت باشد». شيخعباس ميگويد: به چشم خود ديدم آن پدر جوان كودك 8 ساله معلول خود را به سمت ضريح چنان پرت كرد كه صداي برخورد سر كودك با ميلههاي ضريح به بيرون از ايوان رسيد و كساني كه در بيرون از حرم نشسته بودند، كنجكاو شدند كه اين صداي چيست و پس از اين واقعه خود پدر نيز به سرعت از حرم گريخت و رفت. شيخعباس گفت: با ديدن اين منظره بسيار ناراحت شدم و پيش خود گفتم: اي بيحيا! اين چهكاري بود كردي! و پس از آن كه پدر طفل را پيدا نكردم؛ بسيار گريستم، فرزند را در بغل گرفتم و با خود گفتم: اين بچه بيمار چه گناهي دارد، و سر او را در بغل گرفتم. شيخعباس افزود: اين جريان ادامه داشت تا ساعت 1 بعد از نيمه شب رسيد، در حالي كه بچه را در بغل آرام ميكردم كمكم متوجه شدم انگشتان پاي بچه حركت كرد. ابتدا فكر كردم توهم دارم و چشمانم را ماليدم كه مبادا در حالت خواب بودهام، اما ديدم كمكم پاهايش حركت كرد سرش را روي زانو گذاشتم و در حالي كه اشك ميريختم، ديدم يك چشم او باز شد و پس از آن چشم بعدي باز و بعد نگاه كرد و گفت: پدر و مادرم كجا هستند؟ شيخعباس گفت: در اين بين ساير خدام حرم را صدا زدم كه بيايند و ببينند كه آيا من اشتباه نميكنم كه آنها نيز تأييد كردند بچه ميتواند حركت و صحبت كند. شيخعباس افزود: اين پدر و فرزند از اعراب باديهنشين بودند كه به شغل زراعت و كشاورزي مشغول بودند و پس از شفاي اين طفل 8 ساله، چشمان او باز شد دنبال پدر و مادرش ميگشت. به او گفتم: پسرم، آيا ميتواني سر و دست و پاهايت را حركت دهي؟ و او گفت: بله! به راحتي ميتوانم دست و پا و چشمانم را حركت دهم، فهميدم معجزهاي شده و قمر بنيهاشم(ع) او را شفا داده است. شيخعباس افزود: سپس عبايي روي پسر انداختم و سه بار او را دور ضريح حضرت ابوالفضل(ع) طواف دادم و او را در اتاقي قرار داده و اين واقعه را به استاندار، كليددار و مرجع تقليد آن زمان خبر داده و در دفتر حرم ثبت كرديم و از طريق بلندگو اعلام كرديم مردم براي ديدن معجزه ابوالفضل(ع) بيايند و طفل شفايافته را بهروي منبر گذاشته خود در كنارش نشستم. شيخعباس گفت: از كودك پرسيدم: زماني كه پدرت تو را به سوي ضريح پرت كرد، آيا سرت درد نگرفت؟ گفت: اصلاً متوجه نشدم، اما ناگهان ديدم دو دست بريده از سمت ضريح بيرون آمده و من را در آغوش گرفت و سرم را در بغل گرفته و آن دو دست ابتدا به پاها سپس به دست و پس از آن چشمان و سرم كشيده شد و احساس كردم هيچ مشكلي از نظر معلوليت ندارم و ميتوانم دست و پا، زبان و چشم خود را حركت دهم و هيچ مشكلي ندارم. شيخ عباس افزود: وقتي صبح شد، مردم براي ديدن اين معجزه هجوم آوردند و حدود 20 بار پيراهن به تن اين كودك شفايافته كرديم كه هربار به وسيله مردم تكه تكه شد و به نيت تيمّن و تبرّك، مردم بخشي از لباس كودك را با خود بردند. شيخعباس كشوان افزود: پس از اين ماجرا پدرش آمد و گفت: يا ابوفاضل! چرا معطل كرديد و چرا زودتر شفا نداديد؟! وي گفت: پس از آن به توصيه خادمان حرم، اين فرزند شفايافته بهروي مركبي قرار داده شد و از صبح تا غروب در كربلا چرخانده شد و مردم از اين واقعه مطلع شدند. وي در پايان اظهار اميدواري كرد: دستهاي قمر بنيهاشم(ع) بهروي سر ما و همه ارادتمندان اهل بيت قرار بگيرد و خداوند مسلمانان و شيعيان را از شر دشمن در امان بدارد و جزاي خير در دنيا و آخرت عطا كند. انتهاي پيام/ك/8
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 257]