تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):یک ساعت اندیشیدن در خیر و صلاح از هزار سال عبادت بهتر است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820697911




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نويسنده: ابوالفضل ميرزاپور فرهنگ و تحولات فرهنگي


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: ابوالفضل ميرزاپور فرهنگ و تحولات فرهنگي
خبرگزاري فارس: فرهنگ قابليت توسعه يافتن و مديريت يا سياست پذيري را دارد و چون در عين حال، سيال و جاري است و سكون نمي پذيرد، زماني اثربخش تر خواهد بود كه در صورت نياز و لزوم تحول يابد. با توجه به تاثير فرهنگ بر ديگر حوزه ها و توسعه آنها و نيز توسعه ملي و پايدار، تحول فرهنگي خود به يك ضرورت بدل مي شود.
1- سياست گذاري فرهنگي:

برنامه ريزي و سياست گذاري فرهنگي در سيستمي كه خواستار منظم بودن و نظارت بر فرهنگ شده است، بر مبناي شناخت فرهنگي جبهه هاي اجتماعي و فرهنگي صورت مي پذيرد. براي تبيين اين مساله لازم است تا مفهوم جبر و اختيار به صورت زيربنايي تبيين شود. مسئله حائز اهميت، تعريف انسان شناسي در الگوهاي سياست گذاري فرهنگي است و اين كه آيا الگوهاي سياست گذاري فرهنگي از انسان تعريفي جبرگرايانه دارند يا او را موجودي صاحب اراده و مختار مي دانند؟ و اگر به تاليف جبر و اختيار قائل هستند چگونه به اشكالات وارده بر جبر و اختيار پاسخ مي دهند؟
گروهي كه قائل به اختيار هستند، معتقدند "فرهنگ، مظهري از ماهيت انسان است كه با اختيار و آزادي آن را طلب مي كند".
گروهي كه قائل به جبر هستند و اراده و اختيار را نفي مي كنند، معتقدند "فرد و الگوهاي رفتاري وي به وسيله موقعيت و محيط تعيين مي شود".
جبرگراها مي گويند. رفتار عبارت از حركات توليد شده به وسيله ماهيچه يا معادل علمي آن است كه توسط دستگاه عصبي و يا معادل علمي آن كنترل شود. يك جا نور به آن دليل رفتار ويژه اي دارد كه دستگاه عصبي به نحو ويژه اي سازمان بندي شده است.
"انسان از هر نظر در حكم يك ماشين فيزيوژيك است كه در آن كشش ها و انگيزش هاي ارگانيسم بيولوژيك به صورت فرآيندهاي فكري، آرزو و سوائق عاطفي ظاهر مي شوند، انسان تابع اصل جبر رواني است.
رويكرد روان تحليل گري وجود اراده و آزادي انسان را نفي مي كند و معتقد است كه انسان به وسيله نيروهاي غريزي ناخودآگاه هدايت مي شود، انسان ذاتا نه خوب است و نه شرور، بلكه از نظر اخلاقي خنثي است.
رفتارگرايان معتقدند كه انسان ذاتا نه خوب است نه بد، بلكه يك ارگانيسم تجربه گرا است. انسان در بدو تولد همانند صفحه سفيدي است كه هيچ چيز به آن نوشته نشده است. او به منزله يك موجود واكنش گر به حساب مي آيد كه در قبال محرك هاي محيطي پاسخ مي دهد. انسان بر اساس شرطي شدنش زندگي مي كند و نه بر اساس اعتقاداتش. معتقدان به جبر مفهوم اراده آزاد را مطلقا انكار مي كنند. ولي مي گويند درست به همان صورتي كه ماشين در سايه روش هاي علمي و تكنولوژي پيشرفته بهبود يافته و انواع بهتري از آن به بازار عرضه شده است، رفتار انسان هم مي تواند بهبود يابد، افراد خوب تصادفي به وجود نمي يابند بلكه بايد توليد شوند. و به تغيير رفتار از راه دگرگون سازي محيط تاكيد مي ورزند.
در رويكردهاي جامعه نگر نيز انسان با هويت اجتماعي اش تعريف مي شود. انسان در هر دوره و عصر نتيجه مستقيم عادات زندگي و نوع فكر جامعه اي است كه در آن زندگي مي كند.
اما گروهي كه در تغيير رفتار قائل به اراده و اختيار انسان هستند، معتقدند كه در پديده شناختي اعتقاد بر آن است كه اگر چه دنياي واقعي ممكن است موجود باشد ولي موجوديت آن را نمي توان مستقيما شناخت و يا تجربه كرد، بلكه مي توان بر اساس ادراكات فرد از جهان اين موجوديت را تصور و دريافت كرد. انسان فقط بر اساس ادراكاتش از اشياء و بر اساس تصورش از آنها، رفتار خواهد كرد. رويكرد پديدار شناختي مباني نظري مكتب انسان گرايي است"
"بدين ترتيب گروهي كه در تعريف انسان قائل به عوامل محيطي هستند، قوه اختيار و اراده را در انسان نفي مي كنند و فرهنگ را كه زاييده گروه هاي انساني است تحت شرايط زيستي، رواني و اجتماعي تعريف مي كنند و معتقدند كه رفتار انسان ها تحت شرايط و موقعيت ها ايجاد مي شود، لذا اگر به هر دليلي، شرايط تغيير كند متعاقب آن رفتار نيز تغيير خواهد كرد. در واقع رفتار، متغيري است كه تحت تاثير عوامل محيطي، زيستي و اجتماعي شكل مي گيرد و طبعا در اين ميان چيزي به نام اراده و اختيار انسان معني نخواهد داشت.
در مقابل گروهي كه قائل به اختيار و آزادي انسان هستند، برترين ويژگي انسان را آزادي وي قلمداد مي كنند، اين مكاتب و نظريه ها بر قوه اختيار و اراده انسان پاي مي فشارند، فرهنگ را بيش از آن كه تحت تاثير عوامل و شرايط زيستي، رواني و اجتماعي تعريف كنند، متاثر از خواست و اراده فرد مي دانند. طبيعي است در چنين نگرشي، تمام برنامه هاي فرهنگي بر اراده و تمايلات فرد متمركز مي شود و آسيب هاي فرهنگي نيز از موضوع اختلال در اراده و خواست انسان بررسي مي شود.
"آنچه اهميت دارد اين است كه ميان فرد و فرهنگ رابطه اي متقابل برقرار است كه بيشتر از آن كه ايستا باشد، پويا است، فرد در قبال فرهنگ منفعل و پذيرنده صرف نيست. اگر چه هر فرهنگي به نوعي براي همه فعاليت هاي زندگي يك طرح را در اختيار افراد مي گذارد، اما فرد متناسب به پايگاه هاي اجتماعي و ويژگي هاي روان شناختيش اعم از سن، جنس، وضعيت اجتماعي و غيره الگوهايي را انتخاب و براي دروني كردن و زيستن با آن، روش خاص خود را به كار مي گيرد و متقابلا بر فرهنگ تاثير مي گذارد. لذا در مهندسي فرهنگ بايد عنصر اساسي فرهنگ يعني فرد را مورد توجه جدي قرار داد. مساله مهم توجه به اختيار و اراده انسان در قبال مهندسي و سياست گذاري هاي فرهنگي است، يعني تعريفي كه از انسان و فرهنگ در منابع اسلامي آمده است و توجه به نقشي كه انسان ها در تكامل اجتماعي بر عهده دارند.

"نگاه افراطي به مقوله فرهنگ نگاهي قابل قبول نيست، بايد بيشتر نگاه معقول اسلامي را ملاك قرار داد و نوع برخورد با آن را بر طبق ضوابطي كه معارف و الگوي اسلامي نشان مي دهد، تنظيم كرد.
به تعبير مقام معظم رهبري كنترل فرهنگ به صورت كمال كه ممكن است نه جايز، به تعبير ايشان اصلا رشد فرهنگي با ابتكار و آزادگي و آزادي و ميدان دادن به اراده ها شكل مي گيرد. ما بر اين باوريم كه مهندسي فرهنگ مهندسي اراده ها است.
مهندسي فرهنگ بر اساس نظام اختيارات سهم و تاثير عوامل مختلف فردي و اجتماعي را در شكل گيري فرهنگ شناسايي مي كند و وضعيت مطلوبي را براي آن ترسيم مي كند."
"در صورتي كه سياست گذاري هاي فرهنگي در يك رويكرد افراطي به سلب اختيار افراد بيانجامد چالش هايي نظري را ايجاد خواهد كرد كه در زير به آن مي پردازيم.
1. نفي ارزش: ارزش اخلاقي يك فعل، به اختيار و آزادي آن است، اگر فعلي بر اساس عادت يا متاثر از عوامل خارج از مرز اختيار فرد تحليل و تفسير شود، فاقد ارزش خواهد بود. چرا كه فرد بر اساس اختيار آن را انجام داده است بلكه در يك فضاي از قبل طراحي شده مجبور به انجام آن شده است.
2. نفي مسئوليت پذيري: اگر ما رفتار انسان را تحت تاثير عوامل زيستي، رواني و اجتماعي تبيين كنيم، عملا رفتار وي را از حوزه اختيار وي خارج كرده ايم، لذا هيچ مسئوليتي براي او نبايد قائل شد.
4. نفي آگاهي و علم، اگر اراده و اختيار را از انسان سلب كنيم به لحاظ نظري منجر به نفي علم و آگاهي مي شود، زيرا با وجود جبر، رفتار انسان تحت تاثير عوامل غيرارادي تبيين مي شود و انسان يك منفعل محض تعريف مي شود كه در اين صورت هم عنصر آگاهي از رفتار سلب شده و جايگاه علم و آگاهي قابل تعريف نيست.
5. نفي رشد و كمال: اگر انسان به طور مطلق مجبور باشد تا رفتاري را از خود بروز دهد، در اين صورت قائل شدن به مفهوم رشد و كمال براي انسان مفهومي پر معني است و اگر قائل به رشدي باشيد، يك رشد جبري و بي ارزش خواهد بود، رشدي كه براي حيوانات فاقد شعور تعريف مي كنيم."
"انسان داراي آزادي مطلق است و با اراده و آزادي كامل ماهيت و فرهنگ خويش را مي سازد، اين يك حكم انتزاعي است و در عمل محقق نمي شود، زيرا اراده و اختيار انسان در مدار خاصي قرار مي گيرد و از عوامل دروني (مثل تفكر و توانايي فيزيكي و رواني) و عوامل بيروني (مانند شرايط سياسي، فرهنگي و اقتصادي) متاثر مي شود. اين واقعيت مسلم را نمي توان كتمان كرد كه انسان داراي اراده است و در هنگام تعارض انگيزه ها، بر اساس ترجيح و سپس اراده اقدام مي كند، اما اراده انسان مراتب بسيار گسترده اي دارد."

"اين نكته قابل تامل است كه هر فرد داراي نظام انگيزشي، فكري و رفتاري است، هر جامعه اي متشكل از نظام هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي است كه مبتني بر اصل تاثير و تاثر و رويكرد سيستمي با يكديگر در تعامل هستند و در اين تعامل نظام هاي فردي و اجتماعي شكل مي گيرد كه منجر به توزيع اختيارات براي فرد و جامعه مي گردد. بنابراين، اختيار و اراده بر تمامي نظامات فردي و اجتماعي حاكميت دارد و موضوع محوري است از اين رو سياست گذاري در ابعاد مختلف فردي و اجتماعي از جمله سياست گذاري فرهنگي بايستي مبتني بر نظام و توزيع اختيارات فرد و جامعه باشد. به تعبيري مهندسي فرهنگي، مهندسي نظام اختيارات و سهم و تاثير عوامل مختلف فردي و اجتماعي در فرهنگ جامعه است و مستلزم آن است كه سياست گذاري فرهنگي بتواند نظام تمايلات، نظام انديشه و تفكرات و نظام رفتاري را در سطح فردي و نظام سياسي، نظام اقتصادي و نظام فرهنگي را در سطح اجتماعي در يك سير تكاملي به صورت منسجم و هماهنگ به منظور رساندن به وضعيت مطلوب سازماندهي كند.
مهندسي فرهنگ، هماهنگ سازي اراده هاي انساني در جهت مطلوب (ارزش ها و باورهاي اسلامي) است. اين تعاملات در نمودار زير نشان داده شده است"
ارتباط بين جرايم اجتماعي و ميزان بزهكاري در جامعه با سطح درآمد افراد تناسب مستقيمي دارد كه قابل توجه است به عنوان نكته قابل تامل يكي از عوامل فرسايشي و تخريبي فرهنگ حاكم بر جامعه شيوع ناهنجاري هاي اجتماعي و گسترش ضد ارزش هاي اجتماعي و الگوهاي منفي است، از جمله مواردي كه موجب افزايش سطح بزهكاري و جرايم اجتماعي در جامعه مي شود، فقر اقتصادي، معيشت ضعيف است. در يك جامعه در حال توسعه و رو به رشد كه سطح نيازها و تقاضاها اولا رو به رشد بوده و ثانيا توازني با عرضه ندارد و فضاي رقابتي براي دست يابي به منافع و سود بيشتر موجب مي گردد تا در معيشت جامعه عدم توازن و برابري ايجاد شود از اين رو يكي از ضروريات لازم براي بسترسازي فرهنگي، ايجاد فضاي يكنواخت اقتصادي در جامعه است به عبارت ديگر اگر با جرايم اجتماعي به عنوان يك ناهنجار اجتماعي و عامل مخرب فرهنگ مقابله كنيم بايد بتوانيم حداقل معيشت را براي مردم فراهم كنيم" در نتيجه لازمه مهندسي فرهنگي مطلوب در جامعه استحكام زيربناهاي اقتصادي جامعه است كه زمينه هاي تخريب فرهنگ را كاهش مي دهد.
"تغييرات فرهنگي در يك جامعه پيچيده و زمان بر است. همچنين امكان طراحي يك برنامه يكسان براي همه اقشار و گروه هاي فرهنگي جامعه وجود ندارد. به ويژه اين كه جامعه ايراني از باورهاي فرهنگي متنوعي تشكيل شده است كه مهندسي فرهنگي ملي را با محدوديت روبرو مي سازد. يعني دولت بايد بدون از بين بردن آداب و فرهنگ قومي و بومي مناطق مختلف كشور ـ كه خود باعث از خودبيگانگي و از دست دادن هويت محلي مي گردد ـ به دنبال رشد تمامي حوزه هاي متنوع فرهنگي باشد. و در برنامه ريزي ملي بايد به اين مهم توجه داشت كه از هر گونه ادغام كردن حوزه هاي فرهنگي در حوزه هاي فرهنگي مسلط اجتناب كرد"
برنامه‌ريزي و اجراي برنامه هاي فرهنگي سبب پيوستگي عناصر در اجتماع شده موجب ماهيت يافتن عناصر مي گردد پيوستگي اجتماعي در برخي شرايط براي خلق عناصر فرهنگي جديد و يا حفظ عناصر فرهنگي در هنگام هجوم فرهنگ هاي ساير ملل بسيار لازم به نظر مي رسد. اهميت برنامه ريزي به دليل دستيابي موفقيت آميز به چشم اندازها است.
در وراي اجراي موفقيت آميز يك برنامه فرهنگي مجريان مي توانند بر يك هويت معلوم اجتماعي چيره شوند. از بدو ورود به اجراي برنامه هاي فرهنگي ميل به تغيير آشكار است. موفقيت اين برنامه ها وابسته به درك و بهره برداري كامل از شرايط اجتماعي است."
"تعيين هدف‌هاي آرماني و هدف هاي كلي جامعه، چه در ميان مدت و چه در بلند مدت، از اختيارات عموم مردم است كه برنامه ريزي بايد به خاطر آن ها و به كمك آن ها صورت پذيرد و برنامه را نيز بايد آنها به اجرا درآورند گزينش هدف هاي آرماني و كلي با اين ويژگي ها امر ساده اي نيست و ساز و كار كارآمد و موثري لازم دارد. معمولا با برآورد و ارزيابي خواسته ها و نيازهاي مبرم مردم و جامعه و تكيه بر منابع معتبر چون انديشه هاي مسلم ديني و قانون اساسي و با قرار دادن حاصل اين برآورد و ارزيابي در چهارچوب محدوديت هاي امكانات و منابع و محدوديت ها و الزامات بين المللي، هدف هاي مشخص براي بلند مدت (هدف هاي آرماني، و براي ميان مدت هدف هاي كلي، تعيين شده و سپس با استفاده از شاخص ها و الگوها هدف هاي برنامه به صورت كمي مشخص مي شود"
" فرهنگ تنها وسيله گردآوري همه طبقات زير لواي يك پرچم و تحكيم و تقويت همبستگي ملي است بدين لحاظ تدوين سياست مطلوب فرهنگي هنگامي ميسر مي گردد كه سياست گزاران، پس از مشخص شدن عناصر فرهنگي موجود در جهان بيني اسلامي و مقتضيات ملي با محور قرار دادن شعائر ديني و قانون اساسي ـ كه مورد اجماع و توافق جمعي مردم مي باشد ـ اهداف و اشتراكات خرده فرهنگ هاي مختلف را در نظر بگيرند و آن ها را بسط دهند. در اين خصوص قانون اساسي مرجع بسيار مناسبي مي باشد چرا كه مبين نهادهاي فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي جامعه ايران بر اساس اصول و ضوابط اسلامي است كه انعكاس خواست قلبي امت اسلامي مي باشد. قانون اساسي به عنوان سند ميثاق ملي مردم يك كشور تعريف مي شود كه در آن اصول اساسي حاكم بر آن كشور در روابط ميان دولت و مردم بيان شده است.
توسعه فرهنگي در جامعه ما در برگيرنده سه بخش يعني فرهنگ بنيادي، فرهنگ تخصصي و فرهنگ عمومي مي باشد. فرهنگ بنيادي در واقع تعيين كننده خطوط كلي، زيربناها و آرمان هاي فرهنگي جامعه مي باشد. يكي از فرآورده هاي بسيار مهم اين بخش كه كليه فعاليت هاي توسعه اجتماعي به آن متكي است.
مباني معرفتي مورد نياز است يعني انديشه سياسي، انديشه فرهنگي، انديشه نخبگان فرهنگي جامعه كه در برنامه ريزي و اجراي فعاليت هاي فرهنگي دخالت چنداني ندارند. در بخش فرهنگ تخصصي، اصول و خطوط كلي فرهنگ جامعه كه در بخش فرهنگ بنيادي ساخته شده است توسط گروهي خاص از انديشمندان و متخصصين هر بخش از فرهنگ مورد بررسي قرار گرفته و زمينه هاي مفهومي يافته، قابليت استفاده براي اجرا مي يابد.
در واقع اين گروه همچون شبكه ها و عواملي، توليدات فرهنگي را در بستري خاص ساخته و پرداخته و به مجريان فعاليت هاي فرهنگي عرضه مي دارند. مراكز و افرادي نظير مراكز تحقيقاتي و مطالعاتي، دانشگاه ها، محافل و انجمن هاي تخصصي، وزارتخانه هاي فرهنگ و آموزش عالي، فرهنگ و ارشاد اسلامي و زيرمجموعه هاي آن ها و برنامه ريزان امور فرهنگي در اين گروه قرار مي گيرند. اين گروه به عنوان حلقه واسط بين بنيادگزاران فرهنگي و ارائه كنندگان فعاليت هاي فرهنگي عمل مي نمايند.
در بخش فرهنگ عمومي، مفاهيم و دستاوردهاي فرهنگي در قالب هاي مختلف و از طريق نرم افزارها و ابزارهاي گوناگون به جامعه عرضه مي گردد. اين مفاهيم بر حوزه تمايلات، انديشه ها و رفتارها تاثير مي گذارند و مي توانند آنها را در جهت تكامل و يا تنازل توسعه دهند.
"دستيابي به بستر فرهنگي مناسب جهت رشد و توسعه، نياز به يكپارچگي فرهنگي جامعه دارد و رسيدن به يكپارچگي فرهنگي در جامعه و نهايتا بستري آماده توسعه، لزوم مديريت فرهنگي جامعه را مطرح مي نمايد"
"سياست گذاران فرهنگي كلان يا كلان نگر، بايد در جهت اهداف دراز مدت جامعه جهت گيري كند، زيرا اين شيوه يك نوع سياست گذاري دراز مدت است. پس اين سياست گذاري بايد اولا اهداف دراز مدت را دربرداشته باشد. ثانيا اهدافي كه كوتاه مدت است نمي تواند موضوع كار سياست گذاري كلان شود. سياستگذاري فرهنگي كلان نگر وظيفه يك بخش نيست وظيفه سياست گذاران فرهنگي كلان، فرا بخشي و حتي فرا حكومتي است سياستگذاري فرهنگي كلان موضوعاتش انسان ها هستند، يعني موجودات آگاه تعالي كه به هر نوع تحريك واكنش نشان مي دهند."
ـ در حوزه فرهنگ، به دليل كيفي بودن و قابل تفسير بودن فعاليت ها، رسيدن به اجماع درباره چشم اندازها به مراتب پيچيده تر است. تفسيرها و تاويل هاي مختلف از مضامين، مفاهيم و واژه هاي موجود در حوزه مذكور نيز به اين پيچيدگي دامن مي زند. به اين ترتيب، براي طراحي برنامه ريزي راهبردي در حوزه فرهنگ نظير كتاب، مطبوعات، ... و نيز ارزش ها و باورهاي جامعه بايد برنامه تدوين گردد و در قالب چشم انداز مشترك، تحقق يابد، تا گام هاي بعدي به صورت منطقي طي شود."
موضوع سياست فرهنگي؛ توليد، توزيع و مصرف كالاهاي فرهنگي است. منظور از كالاهاي فرهنگي، آن دسته از كالاهايي است كه اصولا براي تعالي ذات نوع بشر توليد مي شوند و مهم ترين آنها كالاهايي هستند كه حوزه هاي دانش، هنر، ادبيات و سرگرمي را پوشش مي دهند آنچه در سياست فرهنگي، بيشتر اهميت دارد، هدف هاي آن است. زيرا نه تنها يكي از وجوه مهم هر نوع سياست گذاري نيز، ارزيابي هدف هاي آن است. اين ارزيابي دو جنبه را در بر مي گيرد. نخست خود هدف ها و ديگري، رابطه منطقي ميان سياست ها و هدف هاي آن"
فرهنگ قابليت توسعه يافتن و مديريت يا سياست پذيري را دارد و چون در عين حال، سيال و جاري است و سكون نمي پذيرد، زماني اثربخش تر خواهد بود كه در صورت نياز و لزوم تحول يابد. با توجه به تاثير فرهنگ بر ديگر حوزه ها و توسعه آنها و نيز توسعه ملي و پايدار، تحول فرهنگي خود به يك ضرورت بدل مي شود ـ منظور تحول فرهنگي، منطقي كردن نظام باورها و ارتباطات اجتماعي و روش هاي حل مسايل كشور است"
انتهاي پيام/
 يکشنبه 21 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 542]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن