تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 2 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):كسى كه از حق دَم مى زند با سه ويژگى شناخته مى شود: ببينيد دوستانش چه كسانى هستند؟ نم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817891001




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اختاپوس هاي اسرائيلي در رأس محافل پشت پرده تشكيلات (خاطرات عضو سابق فرقه بهائيت) - 2


واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: اختاپوس هاي اسرائيلي در رأس محافل پشت پرده تشكيلات (خاطرات عضو سابق فرقه بهائيت) - 2
نوشته : سعيد سجادي
اشاره:
در شماره قبل، روايتگر از فرآيند شستشوي مغزي خود در دوران كودكي توسط محافل بهايي سخن گفت و اينكه خانواده اش از لحاظ مادي و رواني. به دليل تحميلي بودن ازدواج پدر و مادر براساس عقايد بهائيان، دچار مشكلات فراواني بود. «بهزاد» توانسته بود دوستاني مسلمان بيابد و شيفته رفتار و عقايد آنها شده بود. اينك ادامه ماجرا.
پدر و مادرم هميشه در حال بگومگو و جنگ و جدال بودند، انگار از دو دنياي جدا بودند، حتي مادرم براي اينكه به قول خودش از شر اين زندگي نكبتي راحت شود، چند بار دست به خودكشي زد كه هر بار خوشبختانه نجات يافت. ازدواج آنها نمونه بارز يكي از ازدواج هايي بود كه به دستور محفل بهائيان انجام شده بود.
هفت - هشت ساله بودم كه در برابر چشمان ناباور من، مادرم مي خواست خود را با روسري خفه كند و آن روز وحشت سراپاي وجود مرا فرا گرفته بود. يك روز هم قرص خورد كه او را به بيمارستان رسانديم، يك بار هم در ميان جنگ و دعوا با پدرم سيم برق را در دست گرفت كه پدرم وحشت زده كنتور را قطع كرد، اما جنگ آنها همچنان ادامه داشت، آنها جلوي روي ماها با هم دعوا مي كردند بي آنكه بدانند به لحاظ عصبي و رواني ما را دچار چه مشكلاتي مي كنند. يك شب اخبار تلويزيون اعلام كرد كه مردي در حال مستي زن و سه فرزندش را به قتل رسانده است و همين مسئله باعث شد كه شب هاي بسياري را از ترس نخوابم، بويژه آنكه برادرانم شجاع الدين و شعاع اله به تهران سفر كرده بودند تا پيش دايي ام زندگي كنند و اين ترس تا شانزده - هفده سالگي سرطان وار در تمام جسم و جانم ريشه دوانده بود. به طوري كه به محض شنيدن صداي جروبحث پدر و مادرم هراسان از خواب مي پريدم و با خود مي گفتم: مگر محفل نمي گويد اين ازدواج مورد تأييد جمال مبارك است، خب اگر اين جور است، پس چرا زندگي ما تبديل به جهنم شده است؟! اما براي اين پرسش پاسخي نمي يافتم و باز دفترچه يادها، يادبودها و خاطراتم را ورق مي زنم و به شبي سفر مي كنم كه پدرم به اتفاق پسر عمويش ايرج مرا به باغ جهان نما برد، جايي كه خواننده ها و رقاصه هاي تهراني به عنوان اجراي برنامه، نيمه برهنه در انظار عمومي ظاهر مي شدند، زنان و مردان مشغول نوشيدن مشروب بودند و صداي خنده هاي مستانأ آنها كه به زوزأ گرگ هاي وحشي شباهت داشت تمام باغ را پر كرده بود. در اين زمان پسر عموي پدرم خطاب به من گفت: بهتره از اين متاع تو هم بخوري تا از همين الآن براي فردا آماده شوي و بعد رو كرد به پدرم و گفت: بد مي گم؟! بعد هم ليوان پر از مشروب را به دست من داد و هي گفت: بخور ديگه، آهان. . . تلخي الكل در دهانم به حدي بود كه آن را تف كردم و در اين حال پدرم مرا سرزنش مي كرد كه خاك بر سرت آبروي ما را بردي! براي او اصلاً مهم نبود كه يك پسر كوچك مشروب بنوشد.
در اين حال من مدام سرفه مي كردم و اشك در چشم هايم جمع شده بود و پدرم نگران اين بود كه مبادا افرادي كه دور ميز اطراف ما نشسته اند، توجهشان به طرف من جلب شود.
اينها را نوشتم تا بيشتر دريابيد، بهائيان علي رغم همأ ادعاها و شعارهايشان چگونه فرزندان خود را تربيت مي كنند.
آن روزها يعني در رژيم شاه، بهائيان سخت مورد حمايت قرار داشتند، پزشك مخصوص شاه، نخست وزير و عده اي از وزيرانش بهايي بودند، به همين دليل باغ مصفايي به حظيره القدس اختصاص داده شده بود و علاوه بر كلاس هاي اخلاق، بهائيان هر 91 روز يك بار در اين محل جمع مي شدند. اين ساختمان متشكل بود از سالن ضيافت، كتابخانه ]كه در آن فقط كتاب هاي تبليغي بهائيان وجود داشت[، سرايداري، دفتر ملاقات و قسمت تابوت سازي. يك روز وقتي همه مشغول برگزاري مهماني بودند از سر كنجكاوي به قسمت تابوت سازي رفتم، اول كمي وحشت كردم، اما وقتي بر وحشتم غلبه كردم، به وارسي تابوت ها پرداختم، درون اين تابوت ها با مرغوب ترين مخمل ها پوشانده شده بود و چوب تابوت به سبك و سياق جعبه هاي خاتم كاري، بسيار فاخر ساخته شده بود، اما روزي كه يكي از بهائيان كه مثل ما فقير بود، فوت كرد، او را در تابوتي كهنه نهاده بودند، آنگاه دريافتم كه اين تابوت هاي فاخر ويژأ بهائيان ثروتمند است كه اختاپوس وار روي محفل هاي هر شهر افتاده اند و يا كساني كه كمك هاي زيادي به محفل مي كردند، كه بخش ناچيزي از آن صرف امور جاري مي شد و بقيه پول ها به سرزمين عكا در اسرائيل مي رفت تا نوكران جمال مبارك هر چه دلش مي خواهد ريخت و پاش كنند. در خود محفل نيز از همه نظر تبعيض بين اغنيا و فقرا وجود داشت؛ زيرا جاي من و خانواده ام و همه آنهايي كه لباس هاي كهنه و مندرس به تن داشتند، رديف هاي آخر بود و رديف هاي جلو، جاي كساني بود كه تحت لواي امر جمال مبارك، دست به هر خيانت و جنايتي مي زدند و در اين ميان كساني كه فقير بودند در سراسر عمر پادوي آنها بودند. روزهاي جمعه كه روز فراغت ما از مدرسه بود به كلاس هاي اخلاق اختصاص داشت و ما بايد در شرايطي كه يك متر برف روي زمين نشسته بود، با زحمت زياد خودمان را به حظيره القدس مي رسانديم، همه بچه ها فكر و ذكرشان اين بود كه اين كلاس هاي اجباري كي تمام مي شود تا ما از اين زندان رها شويم؟! وقتي سر اين كلاس ها بوديم، در حالي همه با هم جمله هايي را كه به ما تلقين مي كردند طوطي وار تكرار مي كرديم، نگاهمان به ساعت ديواري بود تا اين كلاس هاي عذاب آور تمام شود و ما بسان پرنده اي از قفس رها شويم.
ديدار با فرح پهلوي
پدر بزرگ من سفال گر بود و با مادربزرگم كه اهل لاله جين بود، در همان ديار زندگي مي كرد و از راه شراكت در كارگاهي كوچك زندگي را مي گذراند، در اين ميان خانواده من تعطيلات تابستاني را در لاله جين مي گذراندند. زيرا پيرمرد و پيرزن تنها بودند و با حضور ما انگار روح زندگي در خانه آنها جاري مي شد، شور و نشاط خاصي مي يافتند، ما نيز از چشمه محبت آنها سيراب مي شديم و چقدر عذاب آور بود روز جدايي از آنها؛ زيرا در كنار آنها به من بسيار خوش مي گذشت. روزها به كارگاه پدربزرگ مي رفتم و در عالم كودكي مثلاً به او كمك مي كردم و هنگامي كه ظهرها با هم به خانه باز مي گشتيم، احساس مي كردم مردي بزرگ شده ام. حتي سعي مي كردم مثل پدربزرگم راه بروم. يك روز در كارگاه پدربزرگ مشغول كار و بازي بودم كه ناگهان احساس كردم وضع غيرعادي است تعداد زيادي افسر و مأموران لباس شخصي با عجله اين طرف و آن طرف مي دوند و با بي سيم با مركز حرف مي زنند. بالأخره يكي از آنها وارد كارگاه شد و خطاب به پدربزرگم گفت: پدرجان امروز قرار است عليا حضرت شهبانو به اينجا تشريف فرما شوند و ممكن است به كارگاه شما تشريف فرما شوند، اين را گفتم تا آمادگي لازم را داشته باشيد و بعد با تعداد ديگري از لباس شخصي ها كه به كارگاه هجوم آورده بودند، محيط كارگاه را به دقت وارسي كردند و رفتند، اما من در اين ميان غرق در عوالم كودكانه ام مشغول بازي با گل هاي سفال بودم. ناگهان برق زدن فلاش دوربين هاي عكاسان و خبرنگاران چشم هايم را خيره كرد كه مدام عكس مي گرفتند و متوجه فرح پهلوي شدم كه داشت به اتفاق چند نفر از دوستانش وارد كارگاه پدربزرگ مي شد. وقتي وارد شد، جمعيتي كه عموماً مأموران و همراهانش كه از تهران آمده بودند شروع به دست زدن كردند. لحظه اي بعد فرح پهلوي پشت يكي از ميزهاي سفالگري نشست و شروع كرد به گل ها ور رفتن و بازي كردن تا عكاسان بي شماري كه آمده بودند، فرصت داشته باشند از او عكس بگيرند تا در نشريه هايشان چاپ كنند و زير آن از مردمي بودن! فرح پهلوي بنويسند.
 دوشنبه 31 تير 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: کيهان]
[مشاهده در: www.kayhannews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2132]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن