واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: گفتوگو با رضا قاسمیما جهان سومیها به آمدن نویسندگان بزرگمان میتوانیم امیدوار باشیموقت نوشتن رمان برای نویسندگان ایرانی فرهم نیست
بهاعتقاد رضا قاسمی، در كشورهای جهان اول، نویسندههای بزرگشان آمدهاند و رفتهاند و حالا در دوران افول بهسر میبرند، ولی ما جهان سومیها میتوانیم امیدوار باشیم که هنوز نویسندگان بزرگمان نیامدهاند.این نویسندهی مقیم فرانسه همچنین در مقایسهی داستان كوتاه و رمان، داستان كوتاه را بیشتر به شعر، و رمان را به تفكر نزدیك دانست.به گفتهی او، این دو گونهی ادبی، دو نوع برخورد مختلف با اشیا دارند و دنیایشان متفاوت است، و خود او از نظر ذهنی، البته با فضای رمان نزدیكی بیشتری دارد.قاسمی این نظر را كه نویسندگان ایرانی در زمینهی رمان موفقتر عمل كردهاند، تا حدودی تصدیق كرد؛ ولی در عین حال به این موضوع اشاره كرد كه مسأله، تا حدودی صنفی شده و اگر كسی مثلاَ داستان كوتاه مینویسد، داستان کوتاه را موفقتر میداند و اگر رماننویس است، رمان را؛ اما تأكید كرد واقعیت این است كه رمان خوب نوشتن دشوارتر است.او در توضیح این موضوع به این مسأله اشاره كرد كه داستان كوتاه، برشی از یک موقعیت است، درحالیكه رمان قرار است یك موقعیت را در رابطه با موقعیتهای دیگر قرار دهد و درنهایت همه چیز را در رابطه با یک كل ببیند. رمان پروژهی عظیمتری است و جمع و جور كردنش طبیعتاَ دشوارتر است؛ تجربه میخواهد (كه ما خیلی كم داریم، کمتر از داستان کوتاه) و دانشی بسیار.نكتهی دیگری كه رضا قاسمی مورد توجه قرار داد، مسألهی زمانبر بودن نگارش رمان است، درحالیكه داستان کوتاه را در یكی دو نشست میتوان نوشت. برای رمان، گاهی باید چهار پنج سال، آنهم شبی چند ساعت كار كرد، چون اگر وقفهای پیش بیاید، یكدستی فضاها و ریتم کار از دست میرود.او مسألهی مهمتری را هم مطرح كرد كه در فرهنگ ما، بهخاطر امرار معاش، نویسندگی اغلب حرفهی دوم آدمهاست و طبیعتا چون اولین شرط رماننویسی، یعنی داشتن وقت، برای اغلب نویسندگان ایرانی فراهم نیست، پس نوشتن رمان به کاری سخت تبدیل میشود.نویسندهی «همنوایی شبانهی اركستر چوبها» همچنین داشتن «سواد» را در نوشتن رمان، ضروری دانست؛ آنهم سواد خیلی زیاد، چون نویسنده در حیطهی خیلی گستردهتری عمل میكند.او در عین حال یادآور شد نه این كه بخواهد بگوید نوشتن داستان کوتاه آسان است، نه، آنهم مشکلهای خاص خودش را دارد، ولی به هر حال نویسندههای ایرانی نشان دادهاند كه از پس این یكی برمیآیند، اما رمان ما برای رسیدن به سطح جهانی هنوز كار دارد.قاسمی البته گفت كه در زمینهی رمان، آثار موفقی داریم، اما فاصلهمان با سطح جهانی این هنر هنوز زیاد است. او در عین حال به مسألهی زبان اشاره كرد كه گاهی این امكان را به بعضیها میدهد كه از مرزهای خود فراتر بروند، مثلا یك نویسندهی اهل یك كشور عقبماندهی آمریکای لاتین، ممکن است به لحاظ اجتماعی و اقتصادی در سطحی پایینتر از ما باشد، اما چون به زبان اسپانیایی مینویسد، هر كاری که در این زبان نوشته شده باشد، جزو ثروت اوست؛ مثل «سروانتس» كه ثروت هر كلمبیایی، پرویی و کوبایی است. ولی ثروت ما در رماننویسی چه بوده؟ «بوف كور» که جزو اولین رمانهای ما بوده به هیچ وجه قابل قیاس نیست با «دون کیشوت». بعد هم، كل رمانهای ما مگر چهقدر است؟ رمانهای جدیمان شاید به صد تا و خوبهایش شاید به ده تا هم نرسند.قاسمی در توضیح بیشتر گفت: البته در اینجا وقتی از زبان صحبت میکنم، به جنبهی کیفی آن نظر دارم، نه جنبهی کمی، که اغلب هم به آن اشاره میکنند. بله، جنبهی کمی هم مهم است. تردیدی نیست که وقتی 500 میلیون مخاطب بالقوه باشد، امکان آنکه نویسنده به طور حرفهیی بنویسد خیلی بیشتر است، تا آنکه فقط 70 ملیون مخاطب بالقوه باشد. اما جنبهی کیفی زبان از این نظر مهمتر است که با نوشتن هر رمان تازه، امکانهای تازهای در زبان کشف میشود.او در بخش دیگری دربارهی مسألهی كتاب نخواندن نویسندهها و تأثیر این موضوع در نوع كار یك نویسنده گفت: خودم رمان و داستان زیاد نمیخوانم، اما گاهی نویسنده ترجیح میدهد چیزهایی را بیشتر بخواند كه برای پیشبرد کارش لازم میداند. مثلا اگر دربارهی ترس مینویسد، كتابهای فلسفی، روانشناسی و تحقیقی و حتا روزنامهها و گزارشهایی را كه در این زمینهاند بخواند، چنانكه «فلوبر» برای نوشتن رمان «سالامبو» نزدیك به هزار و 500 كتاب تاریخی، پژوهشی دربارهی «کارتاژ» خوانده بود.او همچنین خاطرنشان كرد كه نویسندههای درست و حسابی دنیا، فلسفه، كتابهای اجتماعی و حتا اقتصادی را خواندهاند؛ چون رماننویس همه چیز را در ارتباط با یك كل میبیند و نسبت به آن كل و اجزایش، باید اطلاع كافی و احاطهی نسبتاَ کاملی داشته باشد، اما در داستان كوتاه، مجال طرح مسأله به این شكل وجود ندارد.قاسمی البته لازمهی باسواد و مطلع بودن را فقط كتاب ندانست و این پرسش را مطرح كرد كه مثلا در زمان مولوی چهقدر كتاب بوده است؟ و شاعر آن زمان چهقدر میتوانسته كتاب بخواند؟ اما او برای تأمل و خیره شدن به طبیعت و اشیا تا بخواهی وقت داشته است.به گفتهی وی، دانش، فقط كتاب نیست. بعضیها خیلی كتاب میخوانند، ولی دانش ندارند، چون نتوانستهاند مطالب را درونی و به فكر تبدیل كنند؛ چون چیزی که از دانش و سواد هم مهمتر است، «دید» است.نویسندهی نمایشنامهی «حركت با شماست مركوشیو» دربارهی نقش سفر در این بین، سفر كردن را هم نوعی دانش دانست و گفت: نویسندهای كه سفر نمیكند، مثل کسی است که در یک دره زندگی می کند. ساکنان درهها آدمهایی هستند بسته و فاقد افق دید؛ چون جاییکه آنها زندگی میکنند از همه طرف كوه است و افق اصلاَ معنایی ندارد.او در عین حال این موضوع را هم یادآور شد كه بعضی از نویسندهها وقتی دربارهی خارج مینویسند، خندهدار است، چون چیزهایی را میگویند كه یا حقیقت ندارد و یا بد فهمیدهاند؛ سفر هم باید به معنای واقعیاش باشد، نه به شکل توریستی كه آدم فقط بیرون و ظاهر هر چیزی را میبیند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 417]