تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 13 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مؤمن چون خشمگين شود، خشمش او را از حق بيرون نبرد و چون خشنود شود، خشنوديش او را به ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820578297




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شاخص هاي نوآوري و تمدن سازي


واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: شاخص هاي نوآوري و تمدن سازي
حجت الاسلام سيدمحمدمهدي ميرباقريرهبر معظم انقلاب اسلامي امسال را سال نوآوري و شكوفايي اعلام كرده اند نوآوري داراي شاخصه هايي است كه اگر به درستي رعايت شود حاصل آن قابل توجه و ماندگار است.دراين مطلب،نويسنده كوشيده است از زاويه اي نو و تازه مباحث نوآوري و تمدن سازي را مورد بررسي قراردهد.اينك مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم:الف) نوآوري و تمدن سازي اسلاميما به دنبال هدف مشترك همه انبياء الهي و ايجاد تمدن الهي هستيم. دراين تمدن هم معنويت و اخلاق و فضيلت به معناي عبوديت و بندگي خداوند متعال، هم عقلانيت كامل و هم كارآمدي عيني اجتماعي وجود دارد.تركيب سه شاخصه فوق «تعالي» است وجامعه الهي جامعه اي داراي تعالي است، به سمت آن حركت مي كند و رودر روي «توسعه» و شاخصه هاي مربوط به آن قراردارد. بايد توجه كرد كه جامعه متعالي از تركيب تجدد و تمدن جديد و نوپاي غرب با آموزه هاي اسلامي به دست نمي آيد، بلكه تعالي، هويتي مستقل دارد. نمي توان با اسلامي كردن تجدد و ايجاد زمينه اسلامي، به مفهوم رايج آن به تمدن الهي رسيد. تمدن الهي كه مقصد آن تعالي انسان است بر بناهاي استوار ديگري مبتني است و بايد كار خود را از زيربناهاي خاص خود آغاز نمايد.1- خودباوري پيش از نوآورياگر بخواهيم به سمت تعالي حركت كرده و زمينه ساز تحقق تمدن الهي باشيم، بايد جامعه جهاني را تحت تاثير قراردهيم و دراين مسير، گام هاي اساسي برداريم.اولين گام دراين راستا ايجاد خودباوري درامت اسلامي است. دراين موضوع بارها امام (رض) و مقام رهبري تذكر داده اند خودباوري، درمقابل مسيري است كه دشمنان براي منحل كردن تمدن ديني در تمدن مادي خود، پـي گرفته اند و آن«تحقير»، «فريفتگي» و «انحلال» امت اسلامي در درون تمدن و امت مادي است.كاري كه دشمن در طول تاريخ انجام داده است و اختصاص به دوره معاصر هم ندارد. نفي خودباوري مسلمانان است. اساساً رنسانس كه آغاز شكل گيري تمدن جديد و فراگير غرب بود. ابتدا تحقير ساير ملت ها و سپس ايجاد فريفتگي نسبت به غرب را دنبال كرد. هرگاه اين دو گام برداشته شد؛ يعني ملتي احساس حقارت كرد و ارزش هاي خود را مقابل ارزش هاي بيگانه از دست داد و به جاي محور ديدن ارزش هاي خويش، ارزش هاي ديگران درنگاه او جلوه نمود، به تدريج، هويت وكرامت آن ملت و امت از كف خواهد رفت. نقطه محوري اين از دست رفتن كرامت و هويت تحقير ارزش هايي است كه جامعه دنبال مي كند. به آنها پايبند است و آنها را جزو مقاصد عالي خود مي داند. سران استكبار و تمدن مادي همواره خواسته اند ملت هاي مؤمن و امت ايماني را به نقطه اي برسانند كه درمقابل ارزش هاي آنها احساس حقارت كنند. البته در طول تاريخ تحقير ملت ها، شيوه ها و شكل هاي متفاوتي داشته است كه در دوره بعد از رنسانس بسيار پيچيده تر و به خصوص بعد از انقلاب صنعتي و فراگير شدن محصولات صنعتي غرب، بيشتر آن فراهم تر شده است. البته از اين منظر انسانها و جوامع متفاوت هستند. كساني كه به كشورهاي غربي سفر مي كنند. ظرفيت هاي متفاوتي دارند. برخي درمقابل نظم ظاهري غرب احساس حقارت مي كنند؛ همين كه مثلاً نظم آنها را در رفت و آمد و ارتباطاتشان مي بينند يا نظم را در مظاهر اجتماعي مشاهده مي كنند، حقارت، آنها را فراگير مي گيرد. در مقابل يك فروشگاه زنجيره اي احساس حقارت مي كنند! يا مثلاً درمقابل متروو نظم حاكم بر آن منفعل مي شوند. آنها وقتي به جامعه خود مي آيند كاملاً پيداست كه درمقابل آن مظاهر، تحقير شده اند و از موضع قدرت صحبت نمي كنند. برخي هم در مقابل نظم تكنولوژي و در برابر گستره علمي آنها خود را حقير مي بينند. آنها هم وقتي برمي گردند كاملاً پيداست كه درمقابل پيچيدگي توليد علم و دانش آنها و مجامع تحقيقاتي و كتابخانه هاي بزرگ آنها احساس حقارت مي كنند. چنين جامعه اي در قدم بعد احساس فريفتگي و دچار انحلال مي شود و اين انحلال هم به دست خود اين ملت اتفاق مي افتد! ملتي كه فريفته ارزش هاي ديگران مي شود وپيشرفت و توسعه و كمال را در راه ديگران مي بيند، به خودي خود در آن مسير و درمقابل آن حركتي كه آنها انجام داده اند منحل خواهد شد.اگر ما بخواهيم در مقابل آن جامعه آرماني - كه تمدن مادي پيش روي بشر قرار داده است- افقي جديد بگشاييم بايد خودباور باشيم. ايجاد خودباوري، در مقابل تحقير قرار دارد و نقطه آغاز حركت به سمت تعالي است. البته خودباوري به مفهوم اتكا به نفسانيات نيست. بلكه برعكس، خودباوري به معني احساس هويت بر محور ارزش هاست. خودباوري؛ يعني اينكه انسان و جامعه، ارزشهاي متعالي را كه ارزش هاي ديني و انساني است- كه به آن احساس وابستگي مي كند- مهم ترين ارزش ها بداند. اگر جامعه اي، حول محور ارزش هاي متعالي جمع شود و ارزش هاي خود را والاتر از ارزش هاي رقيب بداند هويت او زنده شده است. اين احساس هويت و خودباوري، نقطه آغاز حركت انسان و جامعه به سمت قله ها است. انقلاب اسلامي يك جوشش مجدد بر محور حركت انبياي الهي است كه در آن هويت جامعه اسلامي از نو به او بازگردانده شده است. اين در حالي است كه تلاش جامعه غرب براي منحل كردن هويت و تحقير امت اسلامي بوده تا مسلمان ها از مسلمان بودنشان احساس حقارت كنند. مي دانيم بسياري از مسلمان هايي كه قبل از انقلاب اسلامي حتي جزو روشنفكران بودند و براي تحصيل به غرب مي رفتند، از اين كه اعلام مسلماني كنند احساس حقارت مي كردند و گاهي خودشان را غير مسلمان معرفي مي كردند. درهمين دانشگاه هاي ما مسلمان ها براي احياي مناسك قطعي و رسمي مذهبي كه اكنون با افتخار انجام مي شود، احساس حقارت مي كردند. برخي از فعالان سياسي در احوالات خود، نقل كرده اند كه در زندان وقتي شب هاي جمعه مي خواستند دعاي كميل بخوانند بايد يك گوشه خلوتي پيدا مي كردند عبايشان را روي سرشان مي كشيدند تا كسي متوجه نشود كه مشغول مناجات با خداهستند! اين احساس خود كم بيني، در مقابل موج مادي گرايي؛ به خصوص، خودكم بيني در مقابل سوسياليست ها و كمونيست ها بود. احساس هويت و خودباوري، به معني اتكاي به ارزش هاي اصيل الهي و ارزش هاي خودي است. همان چيزي كه در واقع با انقلاب اسلامي اتفاق افتاده است.2- ضرورت و غايت نوآوريگام دوم در مسير تعالي، نوآوري است. حال كه هويت تمدن اسلامي احيا شده است اگر بخواهيم به سمت تعالي ومقاصد اسلامي حركت كرده و با تمدن غربي زاويه پيدا كنيم و دنباله رو نباشيم، بايد حتماً نوآوري داشته باشيم. نمي توان با اتكا به دست آوردهاي ديگران كه در مسير اهداف و ارزش هاي ديگري طراحي شده است، براي احياي تمدن ديني مبتني بر هويت اسلامي و ارزش هاي اسلامي تلاش كرد.حال اين كه نوآوري در چه گستره اي بايد اتفاق بيفتد، تابع اين است كه ما مقصد خود را چگونه تعريف مي كنيم. اگر دنبال اين باشيم كه درون مفاهيم و فرهنگ حاكمي كه ناشي از تمدن غربي است، جايگاه خود را گسترش دهيم و در جامعه جهاني مبتني بر تعاريفي كه از تمدن مادي ناشي مي شود، سهم تأثير خود را افزايش دهيم، نوآوري ضرورت چنداني نمي يابد. به عنوان مثال در موازنه جهاني كشوري مثل چين را مي بينيم كه مي خواهد سهم تأثير خود را در جامعه جهاني افزايش دهد. اين كشور، احياي هويت نموده و اين هويت را در جهت افزايش سهم تأثير خود در روابط بين الملل فعال مي نمايد؛ بدون اين كه بخواهد تعاريف جهاني را تغيير دهد. چين در مقياس جهاني، عدالت سياسي، فرهنگي و اقتصادي تعريف جديدي را نياورده و نمي خواهد معادلات و تكنولوژي جديدي را بر جهان حاكم سازد، بلكه در درون همين روابط حاكم بر جهان و در چارچوب ارزش ها، بينش ها، دانش ها و تكنولوژي موجود مي خواهد سهم تأثير خود را افزايش دهد، اما ما در پي احياي هويت اسلامي و تحقق تمدن نوين اسلامي هستيم.3- نوآوري در سه مقياسنوآوري مي تواند در سه مقياس باشد، يكي مقياس جامعه جهاني، دوم، مقياس بين المللي، سوم، مقياس ملي. معني تصرف در مقياس جهاني اين است كه مي خواهيم معادلات حاكم برجهان را به نفع ارزشهاي خود تغيير بدهيم و مفاهيم جديدي را بر وحدت جامعه جهاني حاكم كنيم؛ ساختارهاي كلان جامعه جهاني را بشكنيم و ساختارهاي جديدي را جايگزين كنيم. به تعبير ديگر، مي خواهيم جهت حاكم بر تحولات جهاني را تغيير و اين جهت را به ساختارهاي حاكم بر كل جهان تسري دهيم. اگر بخواهيم در حوزه فرهنگ صحبت كنيم، بايد مفاهيم پايه جامعه جهاني را تغيير دهيم سپس ساختارهاي مبتني بر آن را در مقياس وحدت جهاني دگرگون كنيم.اگر دنبال آوردن تكنولوژي جديد، نظام فكري جديد، بينش جديد و نظام ارزشي مسلط بر جامعه جهاني نيستيم، بلكه مي خواهيم درون همين چارچوب ها، سهم تأثير يك ملت را افزايش دهيم؛ روابط بين المللي و مناسبات قدرت را در جهت حاكم بر جامعه جهاني تغيير دهيم اما نمي خواهيم تغيير جهت ايجاد شود؛ اين تغيير در مقياس دوم يعني مقياس بين المللي خواهد بود.اما گاهي مي خواهيم در مقياس ملي تصرف كنيم؛ يعني نمي خواهيم وحدت كل جامعه جهاني و تعاريف حاكم بر مناسبات كل و همچنين سهم تأثير خودمان را در موازنه تغيير دهيم، بلكه مي خواهيم مبتني بر همان تعاريف و مبتني بر روابط مسلط بين الملل و در همان منزلتي كه در جامعه جهاني براي ما تعريف شده است، درون خود را متحول كنيم؛ به طوري كه از فرآيندهاي تحول جا نمانيم! در اين صورت، ما معني پيشرفت و توسعه را اين گونه تعريف كرده ايم كه مي خواهيم به عنوان يك قمر در منظومه قدرت جامعه جهاني حركت كنيم و از اين كاروان عقب نيفتيم.اما مي خواهيم سهم تأثير خود را تغيير دهيم و كل مناسبات جهاني را دگرگون سازيم؛ يعني مي خواهيم تمدن جديدي را بر جهان حاكم كنيم. دنبال تركيب سازي هم نيستيم كه مدرنيته اسلامي درست كنيم، نمي خواهيم آموزه هاي اخلاقي و معنوي اسلام را با دستاوردهاي غرب در حوزه تمدني، تركيب سازي نمايم، بلكه معتقديم تركيب سازي براي دوره گذار است و جهتي كه مي خواهيم حاكم كنيم همان تعالي است و حق اصلي ملت ها را تعالي مي دانيم. ما معتقديم كه موعود انبيا اين است كه جهت حاكم بر جامعه جهاني را به سمت قرب تغيير دهند و همه اين مناسبات، به مناسبات قرب تبديل شود.اما چنانچه درون فضاي حاكم بر جامعه جهاني و مبتني بر همين تكنولوژي موجود بخواهيم درون خودمان را بازسازي نماييم، اين نوآوري در مقياس ملي خواهد بود. همچنين اگر مي خواهيم سهم تأثيرمان را در همين تمدن بالا ببريم؛ يك رقابت بين المللي در كار خواهد بود. رقابتي كنوني بين اتحاديه اروپا و آمريكا در همين راستا است؛ يعني هر دو در درون ايدئولوژي برآمده از رنسانس و در چارچوب ايدئولوژي مسلط غرب كه حاصلش ليبرال دموكراسي است، مي خواهند سهم تأثيرشان را بالا ببرند. حتي اكنون چالشي كه بين روسيه و غرب و بين چين و غرب وجود دارد در همين دايره است. به عبارت بهتر، حتي روسيه به دنبال تغيير ايدئولوژي جامعه جهاني به سمت سوسياليسم و كمونيسم نيست. او مي داند كه زمان آن ايدئولوژي تمام شده و ايدئولوژي غالب و برتر تمدني مادي همان ايدئولوژي غرب و ليبرال دموكراسي است، لذا مي خواهد درون همين ايدئولوژي سهم تأثير خودش را افزايش دهد.ب) نوآوري و نفي تمدن غربما مدعي هستيم كه مي خواهيم تعاريف حاكم بر وحدت جهاني را به هم بزنيم و معني سعادت، عزت، كرامت و عدالت را متحول سازيم. ما مي گوييم عدالت با مناسبات سوسياليستي محقق نمي شود. تناسبات نظام سرمايه داري نيز عدالت اقتصادي ايجاد نمي كند و ليبرال دموكراسي، مفيد عدالت سياسي در توزيع قدرت در جهان نيست. ما، در اين مقياس، سخن داريم. پس، نوآوري ها بايد در اين مقياس اتفاق بيفتد. گرچه حتما ما بايد در كوچك ترين مسائل هم دنبال نوآوري باشيم و براي رسيدن به نوآوري در مقياس كلان و توسعه شيب بسازيم، ولي حتما نوآوري ما بايد متناسب با اهدافمان تعريف شود.1- نگاه جهاني امام راحل(ره)معمار بزرگ انقلاب اسلامي، امام راحل(ره) در پي اين بودند كه حكومت ديني را در يك كشور بنيانگذاري كنند، سپس بيداري امت اسلامي را ايجاد نمايند و هويت معنوي را در جامعه جهاني زنده كنند و مطالبات جامعه جهاني را تغيير دهند كه اين تغيير مطالبات، تبديل به يك انقلاب جهاني در مسير ايجاد تمدن الهي به دست وجود مقدس امام زمان(عج) خواهد شد. اين را هم مي دانيم كه انقلاب همواره وقتي اتفاق مي افتد كه مطالبات يك جامعه بر محور يك ايدئولوژي با ساختارهاي موجود تنافي پيدا مي كند. و ساختارها نمي توانند پاسخ گوي ظرفيت مطالبات باشند. از اين رو حتما بين اين مطالبات و اين نيازهاي فعال با ساختارها تناقض پيدا مي شود و به يك جنبش، حركت و انقلاب در ساختارها تبديل مي شود. چيزي كه امام راحل(ره) و انقلاب اسلامي دنبال مي كنند ايجاد يك انقلاب جهاني است كه مقدمه شكل گيري تمدن الهي در عصر ظهور مي باشد. گام هاي انقلاب اسلامي در همين مقياس بوده است. امام(ره) شعارهايي كه مي دادند واقعا عملياتي كردند؛ اگر مي فرمودند دليلي ندارد كه ما امت اسلام را به تصاحب قدرت دعوت نكنيم. اگر مي فرمودند كه ما دنبال اين هستيم كه قله هاي كليدي جهان را فتح كنيم، واقعا گام هايي كه برداشتند به بلنداي همين ادعا بوده است. اين گونه نبود كه امام(ره) مدعي تحول جامعه جهاني باشند، اما تصرفاتشان در مقياس ملي باشد. بي ترديد از همان ديرباز، آن چيزي كه در آرمان ها و در نوع حركت امام(ره) به چشم مي خورد، حركت در مقياس ملي نبود. انگيزه هايي هم كه تحريك مي كردند انگيزه هاي ملي نبود، بلكه انگيزه هاي الهي و حركت تدريجي در مقياس جامعه جهاني بود. ايشان و خلف صالحشان مقام معظم رهبري(مدظله العالي) اين حركت را پيش برده اند، و تاكنون خوشه هاي اين نهال را هم چيده اند تا اينكه به نقطه فعلي رسيده است.2- تقابل انقلاب اسلامي و غرباكنون چه ديگران بپذيرند و چه نپذيرند، هويت تمدن ديني احياء و درگيري تمدن ها جدي شده است، كار به جايي رسيده است كه بدون اينكه ما مدعي جنگ تمدن ها باشيم غرب خودش در جنگ تمدن ها پيش دستي كرده است. تمدن غرب مي فهمد هويت تمدني اسلام كه زنده مي شود مي تواند مجموعه تمدن غرب را درون هاضمه خودش هضم كند. اول ساختارها را منحل مي كند. كما اينكه يكي از دو ايدئولوژي بزرگ را كه به يكي از دو اردوگاه بزرگ برآمده از تمدن غرب متعلق بود، منحل كرده و شكست داده است؛ يعني اردوگاه سوسياليسم و كمونيسم، از هم فروپاشيد كه متغير اصلي و عامل عمده آن، انقلاب اسلامي بوده است. احساس خطر عمده اي كه غرب دارد همين است و لذا درگيري تمدن ها را راه انداخته است. ما مي بينيم كه تقريبا نظريه جنگ تمدن ها، جدي شدن و بسط آن از ناحيه غرب و جدي كردن نظريه هانتينگتون، هم زمان با فروپاشي شرق و هم زمان با نظريه پايان تاريخ فوكوياما است. هم زمان كه فوكوياما مي گويد تاريخ به نقطه پاياني خودش رسيده است و ليبرال دموكراسي به عنوان ايدئولوژي غالب در حال جهاني شدن است و ديگر رقيب ندارد نظريه برخورد تمدن ها در دستور كار غرب قرار مي گيرد. نكته اين است كه غرب دقيقا فهميده است كه اين خيزش اسلامي احياي هويت كرده و جامعه اسلامي، ديگر در مقابل تمدن غرب احساس حقارت نمي كند و جايگاه واقعي خود را در جامعه جهاني مطالبه مي نمايد. اين نكته، تحليل و نظريه پردازي زيادي نمي خواهد، بلكه نمايان است كه همه كانون هاي بحران براي تمدن غرب، كانون هاي اسلامي است. بحمدالله همه جا، يك نقطه اين كانون، به نقطه كانوني دنياي اسلام كه جمهوري اسلامي است برمي گردد. اين به معني ابرقدرتي جمهوري اسلامي است. اين ابرقدرتي، مبتني برفرهنگ است. ما ابرقدرتي فرهنگي هستيم و پيداست كه با جنگ فرهنگي جهان را فتح مي كنيم. اگر احيا شدن هويت اسلامي يك واقعيت است و اين هويت به يك برخورد تمدني تبديل شده است، در قدم بعد، اين برخورد بايد به يك تقابل همه جانبه در حوزه سياست، فرهنگ و اقتصاد به سه حوزه چالش عظيم تمدني تبديل شود و به نقطه غلبه اسلام برسد. نكته اصلي منحل شدن استكبار جهاني در درون فرهنگ اسلام است پس محتاج نوآوري هستيم.غرب كاملا فهميده است كه در بين تمدن هاي موجود، تمدني كه مي تواند ليبرال دموكراسي را در درون خودش هضم كند، بدون اينكه بر روي فطرت انسان پاي بگذارد و راه عبوديت را به سوي انسان ببندد، تمدن اسلامي است. توين بي كه يكي از بزرگترين فيلسوفان تاريخ معاصر غرب است گفته بود تنها فرهنگي كه جهاز هاضمه اش قدرت دارد فرهنگ غرب را در درون خودش هضم كند و چيز ديگري از او بسازد فرهنگ اسلامي است. در واقع، آنها لبه اصلي درگيري را درگيري با تمدن اسلامي قرار داده اند. از همين رو، مثلا براي معنويت اسلامي، بدل سازي مي كنند كه اين يك كار تاريخي شيطاني است. سينماي ماورايي كه در غرب وجود دارد براي اين است كه مي خواهند بدل سازي كنند. اشاعه قرائت صوفيانه از اسلام در جهان- كه در واقع- قرائت صلح كلي است در مقابل قرائت انقلابي امام(ره) است كه اين هم به خاطر مقابله با تمدن اسلامي است.3- انحلال تدريجي تمدن غربدر هر صورت، ما اكنون در لبه برخورد تمدني هستيم و در اين مقياس نياز به نوآوري داريم. ما، در حوزه سياست، فرهنگ و اقتصاد به نوآوري نياز داريم. در حوزه فرهنگ، هم در محصولات، هم در ساختارها و هم در مفاهيم بايد نوآوري كنيم. همچنين در مفاهيمي كه مي خواهيم توليد كنيم مانند حوزه مفاهيم بنيادي و منطق ها، مدل و روش پژوهش، در حوزه مفاهيم تخصصي و دانش ها و در حوزه تكنولوژي بايد نوآور باشيم. البته اين نوآوري بايد از طريق برنامه ريزي باشد و با دقت انجام بگيرد. اين نوآوري، به معني تعطيل تمدن غرب در فضاي كنوني نيست، بلكه به معني عبور از اين تمدن و منحل كردن اين تمدن در درون جهازهاضمه خود است. ما از كود شيميايي هم استفاده مي كنيم، اما آن را در جهاز هاضمه يك موجود زنده اي به نام گياه مي ريزيم، سپس در الگوي غذاي جهاني وارد مي كنيم! ما تمدن غرب را حداكثر اين گونه مي بينيم. عنصر مثبت آن را بايد از جهازهاضمه تمدن اسلامي عبور داد تا قابل مصرف باشد. با زرق و برق دادن و اضافه كردن نكاتي به كتاب ماركس، اقتصاد اسلامي ساخته نمي شود! اقتصاد سرمايه داري با روايت هاي اسلامي كه در كنار آن قرار مي دهيم اقتصاد اسلامي نمي شود! نظام پولي غرب با جابه جا كردن برخي امور، به نظام اقتصاد اسلامي مبدل نمي گردد!چرخش اعتبارات غربي و بانك مركزي و تركيب آن با شركت هاي سهامي بر محوريت توسعه سرمايه داري با چهار يا پنج روايت و آيه قرآن، اسلامي نخواهد شد. پس ما بايد آنها را در درون جهازهاضمه خود منحل كنيم.ج) شاخصه و ضابطه نوآورينكته مهم ديگر اين است كه نوآوري حتماً بايد چند شاخصه داشته باشد: اولين شاخصه اش اين است كه بايد در جهت باشد؛ يعني تعبد در آن حاكم باشد، چرا كه اگر نوآوري مبتني بر تعبد نباشد به كار تمدن اسلامي نمي آيد؛ به ويژه اينكه نوآوري در جهان زياد است!دوم اين كه نوآوري بايد قاعده مند باشد؛ يعني اصول تفاهم علمي با نخبگان را در هر حوزه اي داشته باشد. اگر در حوزه فقاهت يا در حوزه دانش هاي تخصصي و يا در حوزه مفاهيم بنيادي است، بايد با مردان ميدان آن حوزه، قدرت تفاهم داشته باشد و خلاصه اينكه كاملا قاعده مند و منضبط باشد.سوم اين كه نوآوري بايد كارآمد باشد؛ يعني حتي در نظري ترين محدوده ها اگر سخن مي گوييم بايد تلاش كنيم كه در همان محدوده كارآمدي داشته باشد و به بحث هاي نظري محض و خالي از غايت عملي تبديل نشود. بنابراين، ما با اين سه شاخصه نياز به نوآوري داريم. چنان كه گفته شد اين نوآوري بايد در همه عرصه ها باشد؛ آن هم در مقياس ايجاد يك تمدن جهاني كه بتواند همه مفاهيم، ساختارها و محصولات موجود جامعه جهاني را آرام آرام و در يك فرآيند طولاني، در يك تمدن نوين اسلامي منحل سازد.
 سه شنبه 18 تير 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: کيهان]
[مشاهده در: www.kayhannews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 86]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن