تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دانش روشنى بخش انديشه است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820691680




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

برگرفته از كتاب «تكليف است برادر» خاطرات سردار حسين همدانى هجوم به دشمن


واضح آرشیو وب فارسی:ايران ورزشی: برگرفته از كتاب «تكليف است برادر» خاطرات سردار حسين همدانى "هجوم به دشمن
به كوشش: حسين بهزادخيلى آرام و بى صدا وارد شهر شديم. از ميدان مدخل شهر گذشتيم و با احتياط نيروها را وارد انبار كارخانه نوشابه كه مقابل ساختمان مدرسه بود كرديم. هيچ كس نمى دانست دشمن تا كجاى «سرپل ذهاب» پيش رفته است. بعد از استقرار بلافاصله دو تن از رزمنده ها كه از قبل با موقعيت آنجا آشنايى داشتند را براى تجسس وضعيت آرايش لشكر عراقى و محل استقرارشان فرستاديم؛ معلوم شد عمده تانك هاى دشمن در اطراف جايگاه پمپ بنزين شهر تجمع كرده اند اما در ساير محلات، حضور ندارند. از آنجا كه تجهيزات و نيروى چندانى در اختيار نداشتيم بسيار نگران بوديم. خيلى زود به عقب بازگشتيم و مشاهداتمان را براى بچه هاى ارتش تشريح كرديم. براى بيرون راندن ۱۵۰ دستگاه تانك عظيم الجثه و صدها بعثى از شهر بايد نقشه دقيقى مى كشيديم. يكى از برادران خبر داد كه چند نفر از خلبانان هوانيروز در پادگان ابوذر هستند. از شنيدن اين خبر بسيار شاد شديم چرا كه فكر جالبى به ذهنمان خطور كرد. بى درنگ يكى از نفرات را به پادگان فرستاديم. چند ساعت بعد سه فروند هلى كوپتر كبرا از آن سوى آسمان وطن به سمت ما مى آمد. پنج، شش نفر از خلبانان زبده هوانيروز به فرماندهى احمد كشورى و على اكبر شيرودى به يارى ما آمده بودند. هلى كوپتر اول كه در وسط ميدان نشست من از دور على اكبر شيرودى را شناختم و با ذوق زدگى براى استقبالش دويدم. در كابين كبرا را كه بالا زد و قدم به زمين گذاشت ديدم چند تا هندوانه با خود آورده و با لبخندى كه بر لب هايش نقش بسته بود گفت: آوردم بخوريد و گلويى تازه كنيد. براى چند لحظه همه چيز را فراموش كردم و به آن كار بامزه خنديدم. به محض اين كه ما اطلاعات خودمان را درباره وضعيت شهر و نحوه استقرار تانك هاى عراقى به ايشان داديم، يك جلسه توجيهى چند دقيقه اى و مختصر گذاشتند و بعد شيرودى با قيافه اى متفكر و گام هايى با صلابت و محكم به سمت هلى كوپترش رفت و آن دو فروند كبرا ديگر هم به دنبال او به سوى مقر دشمن به پرواز درآمدند و ما با دعا و صلوات از صميم قلب آرزوى موفقيت شان را داشتيم. آن روز شيرودى و بچه ها دو سورتى پرواز كردند. در يك سورتى، چند تانك را منفجر كردند و آتش عظيمى به راه انداختند و وقتى مهمات كبراها تمام شد، سريع به پادگان ابوذر برگشتند و مجدداً خودشان را مسلح كردند اما اين دفعه مى دانستند كار دشمن تمام خواهد شد. دشمن با مشاهده آتش باران كبراها، تانك هايشان را برداشته بودند و داشتند سراسيمه از اطراف جايگاه پمپ بنزين پراكنده مى شدند كه هلى كوپترهاى ايرانى از راه رسيدند و خيلى دقيق و مرتب، ستون زرهى ـ مكانيزه عراقى ها را كه شامل ۳۰ دستگاه نفربر زرهى و خودروهايى كه به دنبال آنها در حال فرار بودند هدف قرار دادند. آنهايى كه از اين درگيرى دلاورانه جان سالم به در بردند به سمت سه راهى قره بلاغ و حتى از آن هم دورتر بر تپه هاى كوره موش فرار كردند. در پايان عمليات بچه هاى هوانيروز به لطف خدا شيرازه دشمن در سرپل ذهاب از هم پاشيده شد و در نتيجه نيمى از شهر دست خودمان افتاد. از اين پيروزى مسرور بوديم كه اطلاع دادند هنوز عده اى از مسئولان استان در پاسگاه تيله كوه مانده اند و محاصره شده اند. لذا دغدغه عمده ما، معطوف به اين امر شد كه براى نجات آقاى طايفه نوروزى و بچه هاى همراهشان اقدام كنيم. تصميم بر اين شد كه از سمت پاسگاه مرزى تيله كوه آنها را به عقب بكشيم و به سرپل ذهاب بياوريم براى همين آن روز در شهر مانديم قبل از هجوم وحشيانه بعثى ها سكنه شهر آن را ترك كرده بودند. آن طور كه مشخص بود مردم بى گناه قبل از ترك آنجا، حتى فرصت جمع آورى ضرورى ترين مايحتاج خودشان را هم پيدا نكرده بودند و با وحشت جان خود و خانواده شان را برداشته و از آنجا گريخته بودند. در خيلى از خانه ها، جواهرات، لوازم منزل و حتى اسباب بازى بچه ها سر جايشان پهن بود. هنوز ظرف غذا روى اجاق مانده بود و يخچال ها پر از مواد غذايى بود. جالب اينجاست كه من و رزمنده هاى ديگر با اين كه بسيار خسته و گرسنه بوديم به خاطر پايبندى شديدى كه نسبت به موازين شرعى داشتيم به خود اجازه برداشتن و خوردن حتى يك سيب از خانه اى را نمى داديم. خوراكمان شده بود نان كپك زده توى كيسه هاى نان خشك و نوشابه هايى كه در انبار كارخانه مانده بود. تازه براى رضايت صاحب كارخانه كه حالا معلوم نبود كجاى دنيا به سر مى برد يكى از برادران كه در همدان طلافروشى داشت يادداشتى نوشت با اين مضمون كه: برادر عزيز و ناشناس، شما به اين نشانى در شهر همدان مراجعه بفرماييد تا ما پول تمام نوشابه هايى را كه مصرف كرده ايم، به شما تقديم كنيم.هوا تاريك شد و ما با مشاهده اجراى آتش كاليبر سبك و سنگين دشمن در اطراف شهر و استفاده از فشنگ رسام متوجه شديم كه شهر از همه طرف در محاصره دشمن است. شدت آتش دشمن در وصف نمى گنجيد. تمام آسمان روشن مى شد و از هر طرف صداى انفجار و شليك گلوله به گوش مى رسيد. از آنجا كه قطع يقين داشتيم به محض روشن شدن هوا عراقى ها دوباره به شهر حمله خواهند كرد با زحمت تسليحات جمع آورى كرديم و بين رزمنده ها تقسيم نموديم. بلادرنگ آنها را در طبقات فوقانى ساختمان هاى مشرف به دو طرف جاده اصلى سرپل ذهاب سازماندهى كرديم. با آماده باش كامل حدود ۳ ساعت گذشت و از بعثى ها خبرى نشد گويى جرأت پيش روى نداشتند. تا آن موقع بچه هاى پشتيبانى دو دستگاه تانك M6 برايمان فرستادند و ما بچه ها را از ساختمان ها بيرون آورديم و دستورات لازم را به آنها داديم. همه را در پناه آن دو تانك مستقر كرديم و با احتياط راه افتاديم. طى چند خيز، از پل اصلى كه به روى رودخانه قرار گرفته و دو بخش شهر را به همديگر متصل مى كرد، عبور كرديم. در آن طرف رودخانه عراقى ها كمين كرده بودند و به محض رسيدن با آنها درگير شديم. دوباره گلوله ها به صدا درآمدند و آتش باران شروع شد لكن اين بار جوانان با غيرت و شجاع ما سينه ستبر كرده بودند و به سمت دشمن شليك مى كردند و هركدام به تنهايى چندين بعثى را به هلاكت مى رساندند شجاعت و نظم بچه ها در آن شرايط وصف ناشدنى بود. فرمانده دو دستگاه تانك خودى كه افسر باغيرتى بود با سرعت و دقتى كه داشت چندين تانك عراقى را منفجر كرد و صحنه نبرد را به جهنمى براى دشمن تبديل نمود و نگذاشت حتى خراشى به تانك هايمان وارد شود. ولى در همين عمليات زخمى شد و در پايان درگيرى موقعى كه مى خواستيم او را با تانك به عقب بفرستيم متوجه شديم بر اثر شدت خونريزى به شهادت رسيده است.متأسفانه تعدادى از بچه ها مجروح و دو تن هم شهيد شدند. اما در نتيجه همين تهاجم كه تمام بضاعت تجهيزات سنگين ما همان دو دستگاه تانك بود، واحدهاى باقى مانده تانك و پياده عراقى وحشت زده سر و ته كردند و تا حوالى سه راهى قره بلاغ عقب كشيدند. بعد از پاكسازى شهر، هلى كوپترهاى هوانيروز مجدداً آمدند و دو دستگاه از تانك هاى عراقى را زدند. ديگر طورى شد كه بعثى ها كاملاً از منطقه عقب نشينى كردند و ما توانستيم خاك قسمتى از وطن عزيزمان را از وجود دشمن غاصب پاك كنيم.
 دوشنبه 17 تير 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ايران ورزشی]
[مشاهده در: www.iran-varzeshi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 343]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن