واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: دختر شرق
نخبگان اطلاعاتي غرب بيشتر با فرماندهان راحتتر بودند تا من. من دختر ذوالفقار علي بوتو بودم. علاوه براين، برادرهايم سازمان الذوالفقار را در افغانستان زمان اشغال شوروي تأسيس كرده بودند.
يك فرماندة پاكستاني كه گويا طرفدار غرب بود، به من گفت: «ارتش تو شوروي را شكست داده است و با يك فرمان تو، ما آمريكا را هم شكست خواهيم داد. » شگفتي خود را با يكي از سفيرانم در ميان گذاشتم. او بدون وقفه سراغ سفير آمريكا رفت و موضوع مكالمه را به اطلاع او رساند، سفير آمريكا به وي گفت كه «اين نمي تواند حقيقت داشته باشد. آن فرمانده اهل نوشيدن الكل است. » فهميدم كه نوشيدن الكل به نحوي معياري شده بود كه غرب توسط آن تعيين ميكرد چه كسي در حيطة اسلام ايستاده است.
در اولين هفتة تشكيل دولتم، وقتي در لاهور فرود آمدم، بمبي كشف شد كه در گلداني جاسازي شده بود و قرار بود به محض عبور من منفجر شود. تلاشهاي ديگري نيز صورت گرفت تا مردم را با گسترش شايعات دروغين عليه من به خيابانها بياورند. يك نمونة نسبتاً احمقانه اين بود كه من در پاريس چادر حرير گرانبهايي خريدهام، درحالي كه مردم پاكستان در فقر به سر ميبرند. در حقيقت روسري خود را از بازاري در كراچي خريدم و خوشحالم كه مردم پاكستان چنين مزخرفاتي را باور نمي كنند و وقتي من در تلاش براي ايجاد تغيير در جامعة پاكستان هستم، در كنارم ميايستند.
ظرف يك ماه پس از انتخابم، سرتيپ امتياز، رئيس امور داخلي و معاونش، به نمايندگان مجلس من نزديك ميشدند و از آنان درخواست ميكردند كه پشت مرا خالي كنند. روية مورد علاقة آنان اين بود: «هيچ كس او را نمي خواهد. آمريكاييها او را نمي خواهند، ارتش او را نميخواهد و حتي شوهر خودش به محض پايان دورة نخست وزيرياش او را رها خواهد كرد. »
طرح نهايي آنان، پس از جهاد موفقيت آميز در افغانستان، به دست آوردن ارزشها و نيروي غرب بود، و به وضوح نمي توانستند آزادانه اين كار را انجام دهند وقتي حكم رسمي دولت در دستان من بود. ظاهراً گروهي قسم خورده بودند كه نواز شريف، «پسر سياسي» ديكتاتور ضياء الحق را نخست وزير كنند. نواز، كه از قبل وزير ارشد ايالت پنجاب بود، ادعا كرد در مقابل حكم رسمي من ايستادگي ميكند تا عملاً مرا نخست وزير پايتخت، (اسلام آباد) كند، نه بقية كشور.
به منظور افزايش دسترسي اطلاعات براي مقابله با اصل سياسي من پيشنهاد شده بود كه به منظور تضمين «انسجام» هيئت اطلاعاتي جديدي راه اندازي كنم. به من گفته شد كه تمام ترفيعات مقامات ارشد كشوري بايد از نظر گروهي خاص بگذرد. اين پيشنهاد را رد كردم و به آنان گفتم: «فرمانده ضياء درگير جنگي دو جانبه با شوروي و هند بود و به يگان جداگانة ارتش طبقة روستائيان نياز نداشت و من هم نياز نخواهم داشت. » در جواب گفته شد كه: «بدون گسترش اطلاعات و بدون انسجام همان افسران، حفظ و كنترل امنيت كشور براي دفاع از مرزهاي اعتقادي كشور دشوار خواهد بود. » از من درخواست ميشد تا تأسيس «يك دولت درون يك دولت» را قانوني كنم، دولتي كه ميتوانست همه جنبههاي زندگي در پاكستان، از جمله انتخابات بعدي را در كنترل خود بگيرد. امتناع كردم. با اين حال پس از سرنگوني من، غلام مصطفي جاتوي، نخست وزير موقتي كه عملاً توسط گروهي خاص روي كار آمد، جلوي توطئة آنان را گرفت.
عليرغم مخالفتهاي سياسي فرماندهان، از پشتيباني مستحكم سربازهاي صفر ارتش برخوردار بودم. وقتي من و ژنرال بگ Beg) ) 23مارس 1989 به ديدن اولين رژة نظامي رفتيم، خانوادههاي سربازان به گرمي از من استقبال كردند و دور اتومبيلام جمع شدند و حركت آن را آهسته كردند. ژنرال بگ كه عادت به ديدن چنين ابراز احساسات عمومي نداشت، با نگراني از من پرسيد: «چه اتفاقي دارد ميافتد؟»، منشي نظاميام جواب داد: «خانوادههاي نظاميان از ديدن نخست وزير خوشحال هستند. » بگ خوشش نيامد و عليرغم دو دهه رويارويي با ژنرالها و ارتش، تمايز بين صدها هزار نفر كه با شرافت و افتخار به كشورشان خدمت ميكردند، با تعداد بسيار زياد افسراني كه وسوسه جهاد افغان آلودة شان كرده بود و مخالف من بودند را تشخيص ميدادم.
به طرز موفقيتآميزي، تلاش براي مجبور كردن سازمان كنفرانس كشورهاي اسلامي (OIC) براي به تعليق در آوردن عضويت پاكستان در اين سازمان به خاطر انتخاب يك زن به عنوان نخست وزير را خنثي كردم. عالمان مذهبي ديگر كشورهاي مسلمان خود را وارد جر و بحث پيرامون انتخاب من و شروع به صادر كردن فتوا و حكم كردند. از شانس بد من، يك عالم سرشناس سعودي، به نام شيخ باز (Shaikh Baz) فتوايي صادر كرد و به موجب آن ادعا كرد كه ادارة كشوري مسلمان توسط يك زن غير اسلامي است. با اين حال خوش شانس بودم كه عالمان كشورهاي يمن، سوريه، مصر و عراق كه دولت هايي بيشتر سكولار داشتند، به كمكم آمدند.
با سقوط افغانستان، دخالت ناگهاني بن لادن در امور سياسي پاكستان را بايستي به عنوان نشانهاي زود هنگام از هدف وي - همراه با ديگر كساني كه طرفدار جهاد بودند - كه بسيار گستردهتر از بيرون انداختن اشغالگران شوروي از يك كشور اسلامي بود، قلمداد كرد.
شنبه 15 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 258]