"جلال شباهنگی، جلال شباهنگی است و در کار او تأثیر فلان نقاش معروف یا هنرمند مشهور را نمیتوان دید. این مسئله که امروزه به آسانی در زمینه نقاشی وجود ندارد و هنرمندی نمیتواند با صداقت به چنین شفافیتی خود را بیان کند یا نشان دهد."
این اظهارات او در رابطه با معنای واقعی هنرمندی و ارتباط آثار با شناخت هنرمند در زمینه نقاشی و گرافیک بود. او به تأکید بر شناخت شخصیت و خلاقیت هر هنرمند به عنوان عاملی مستقل در خلق آثار، به جلال شباهنگی به عنوان یک هنرمند بزرگ اشاره کرده و بر اهمیت نگاه به هنر به عنوان یک عمل خودمختار تأکید داشته است.
این تفکرات نشانگر دیدگاه ممیز درباره تأثیر هنرمندان بر یکدیگر و تأکید او بر ارزش اصیلی هر هنرمند به عنوان یک فرد مستقل با تجربهها و شناخت خاص خود است.
در مقدمه کتاب "آیینهدار ماه"، مرتضی ممیز به آثار جلال شباهنگی اینگونه نوشته است:
"جلال شباهنگی، جلال شباهنگی است و در کار او تأثیر فلان نقاش معروف یا هنرمند مشهور را نمیتوان دیده. این مسئله که امروزه به آسانی در زمینه نقاشی وجود ندارد و هنرمندی نمیتواند با صداقت به چنین شفافیتی خود را بیان کند یا نشان دهد.
حدودا از بیست و چند سال پیش شباهنگی آرام آرام شیوه کنونیاش را پیدا کرد و در این زمینه گام برداشت و آرام آرام در گوشهای از تهران مناظری را خلق کرد که باید به آنها سرزمینهای رویایی ایران نام نهاد. سرزمینهایی که او نقاشی میکند مملو از تپههای خالی و مخملی بدون جنبندهای است که در گوشه و کنار آن درختانی از دوردست به آرامی از نسیم زلالی تکان میخورند و گویی درمیان آنها ده کورهای بر خلاف همه ده کورههای کوچک و بینام و نشان ایران به دور از تاریخ و ارتباط انسانی و بدون جلب ترحم و نمایش فقر و فلاکت با سکوتی کویری زندگی خودشان را میگذرانند.
این مناظر ساده و خاکی مانند خود شباهنگی غرق در سکوت و انزوا، زیباترین لحظات سرزمینی را نشان میدهند که به آسانی باور میکنیم که بخشی از سرزمین ایران هستند که ما فراموششان کردهایم و شباهنگی با نمایشگاههایی از کارهای خود دوباره آنها را در اذهان ما زنده میکند و به یادمان میآورد که هنرمند چیرهدستی با تکنیکی قوی و اجرایی بس ماهرانه درکنار ما، آرام و بی هیاهو وادعا، شعرهای تصویری نابی را با رنگ آمیزی سرشار و غنی اما فروتنانه میسرایند.
اما نقاشیهای جلال شباهنگی آن بخش گمشده از نقاشی معاصر ایران است که تماشاگر ایرانی را به آسانی همراه خود از دوران طبیعت سازی به فضا و ذهنیت مدرن امروز میکشاند بدون آنکه تماشاگر طی چنین سفری احساس بیگانگی کند و در فضای مدرن امروز نقاشی دنیا معلق بماند.
جلال شباهنگی عین خودش را نقاشی میکند. خودش را که انسانی است گوشه گیر اما پرتلاش، زنده و با ذهنینی باز و امروزی که بدون تکلف و تنها و باصفا و فروتنی زندگی سادهای میکند. تابلوهای شباهنگی مفهوم صفا و زندگی فروتنانه را به بهترین وجه نمایش میدهد و حتی گروه دیگری از کارهای او که مملو از درختان و فضاهای جنگلی است علیرغم شلوغی شاخ و برگها اما خلوت و منزه، فضایی با صفا و خالص را نشان میدهند. تابلوهای جنگلی شباهنگی در واقع همان مجموعه درختانی هستند که در میان تپههای مخملی در گوشهای خلوت حضور دارند و نگاه کنجکاو و پرسنده تماشاگر را به خود جلب میکنند که زیر این درختان چه میگذرد. آیا جوی
باری زلال و منزوی از ابتدای تاریخ تا کنون همچنان بی وقفه از میانشان میگذرد و آوار میخواند و یا ده کورهای افسانهای و پاک و تمیز، رویاییترین زندگیهای طبیعی را طی میکند و یا خیلی خیال پردازیهای زیبای دیگر که با دیدن تابلوهای شباهنگی دوباره بیدار میشوند و زنده میشوند و لحظههای تماشا را به اوج میرسانند."
ذهنیت مدرن شباهنگی، ذهنیتی به دور از نمونهها و چهارچوبهای جاری است. او دست نخوردگیها و سلامت طبیعت را به شکلی بدیع و جدید نشان میدهد. سکوت را به شکلی جدید نشان میدهد. نوستالژیهای گمشده آرامش طبیعت را برای ذهنهای پر آشوب و آرزومند به شکلی جدید نشان میدهد. سرزمین وجود انسان را و عطش درون آن را به شکلی جدید نشان میدهد. خویشاوندی مادرزادی بدن و خاک را و دشت و دمن و کوه و جنگل را به گوشت و پوست انسان به شکلی جدید نشان میدهد.
شباهنگی خواستهای بکر و طبیعی انسان را به شکلی ساده و جدید در دسترس نگاه قرار میدهد و اینها را با ذهنیتی مدرن اما بدون پیچیدگیهای لایقرا بازگو میکند. روایتهای او روایتی تازه است که با سادگی و صمیمیت بیان میشود و تماشاگر بدون مشکل آن را درک میکند و همراه شباهنگی سبک بالانه عروجی زیبا میکند.
جلال شباهنگی به ظاهر دو موضوع متفاوت را در تابلوهای گوناگون خود مطرح میکند. اکثر آثار او مناظر باز و دراندشتی از تپهها و سرزمینهای خاکی و کویری است که در عین سکوت و خلوتی جریان زندهای را مثل خون زیر پوست در آنها میبینیم. این کارها همان آثاری است که به شباهنگی چهره هنرمندی ویژه و صاحب دید و با شیوهای اختصاصی را میدهد و اکثر تماشاگران خبره و اهل فن شباهنگی را با چنین آثاری میپسندند و میل دارند همیشه همراه او در چنین سرزمینهای نابی به سیر و سیاحت بپردازند و در نتیجه در برابر تابلوهای درختان و فضاهای جنگلی او توقف نمیکنند و به میان چنان مناظری قدم نمیگذارند، چنان چشم اندازهایی را بکر و اختصاصی نمیدانند اما به نظر من فراموش میکنند که همانطور که قبلا گفته شد تابلوهای جنگلی شباهنگی همان بخش تعریف نشده مجموعه درختان دوردست در تابلوهای تپهها و دشتهاست که شباهنگی از نزدیک به آنها نگریسته و تماشاگر را همراه خود به میان پرطراوت آنها برده است و همانطور که مشاهده میشود در میان درختان هم فضایی خلوت، تنها و دست نخورده طبیعی است و ده کورههای خالی و خیالی شاید کمی آنطرفتر و در پشت انبوه درختان قرار دارد. شاید زندگی زیبای طبیعی نیز همان جا همراه جویباری ظریف و آشنا جاری است. شاید بهترین آرامش دنیا برای ما تماشاگران خسته و شکننده و آسیب دیده امروزی همانجا حضور دارند.
تابلوهای شباهنگی هر کدام پنجرهای است که در برابر چشمهای آرزومند تماشاگر باز میشود، او را به سرزمینهای بکر و پاکی دعوت میکند که از ازل به او تعلق داشته و امروز آنها را همراه دلپاکیها، دلبازیهای شفاف خود از دست داده و فراموش کرده است و به جای چنین مناظری به چشم اندازهایی عادت کرده است که بس تکراری است. هوایش آلوده، جویبارهایش گل آلود، طبیعتش دستکاری شده و انواع جانوران خطرناک در گوشه و کنار آن درصدد گزیدن و دریدن انسان امروزی هستند. به همین سبب نقاشیهای شباهنگی به افسانه میمانند. به سان قصههای کودکی است که همه چیز در آنها زیباست و رنگها چه روشن، چه تیره، چه سرد و چه گرم همه شیرین و دلکش هستند و یادآوری آنها ما را به غم مطبوعی میبرند. ما را از جهان آزاردهنده اطرافمان جدا میکنند و انسانیت ناپیدای ما را که در گوشه و کنار ذهن و جسممان هنوز وجود دارد نوازش میدهند. نمایش این همه زیبایی صداقت میخواهد باید نقاش این مفاهیم را حس کرده باشد و بشناسد تا بتواند همان حال و هوا را به تماشاچی منتقل کند و او را منقلب سازد. کاری که جلال شباهنگی با توانایی انجام داده است.»