علیرغم فاقد دیپلم بودن، نجف دریابندری توانست با تخصص و استعداد خود، جایگاهی بینظیر در عرصههای ترجمه، نقد و نثر فارسی ایجاد کند. وی که در آغاز مدرسهروزهای کودکی خود را گذراند، تا پایان تحصیلات دیپلمی نرسید و در طول این مسیر، تحصیلات رسمی را فرا نگرفت. او در جریان سالها به شرکت نفت ملی پیوست و در آنجا به عنوان یک کارمند به کار گرفته شد. سپس به انتشارات "فرانکلین" ملحق شده و به مدت ۱۷ سال به عنوان معاون فرهنگی و سرویراستار در این انتشارات فعالیت داشت.
در طول دوره حرفهای خود، نجف دریابندری توانست با تلاش و پشتکار خود، در زمینههای ترجمه و نثر فارسی به تألق برسد. او به ویژه در زمینه ترجمه فعالیتهای زیادی داشته و مجموعههایی از کتابها را به زبان فارسی منتقل کرده است. حتی پس از انقلاب اسلامی نیز، تلاشهای فراوانی در زمینه ترجمه و تألیف انجام داده است.
نجف دریابندری تجربههای زندگی مختلفی را پشت سر گذاشته است. او در طول سالها به عنوان سرپرست دوبله فیلمها به زبان فارسی در رادیو و تلویزیون کار کرده است و نقش بزرگی در ارتقای کیفیت دوبلههای فارسی ایفا کرده است. همچنین، او با انتشار کتابهای ترجمهشده و تألیفی خود، به غنای ادبی فارسی افزوده و تأثیر مثبتی بر روی ادبیات کشور داشته است.
او توانسته با تلاشهای خود، چهرهای منحصر بهفرد و معتبر در عرصه ادبیات فارسی ایجاد کند. به عنوان تشویق به تلاشهای فرهنگی و ادبی، او توسط سازمان میراث فرهنگی با عنوان "گنجینه زنده بشری" تکریم شد و از دانشگاه کلمبیا نیز به دلیل ترجمههای برجستهاش تقدیر ویژهای دریافت کرد. این موفقیتها نشاندهنده تأثیرگذاری و برجستگی او در حوزه ادبیات و ترجمه است.
در سوگنامهای که محمود دولتآبادی برای نجف دریابندری نوشته بود و با یادآوری وضعیت سالهای پایانی زندگی او، تصویری زنده از وی برای کسانی که او را ندیدهبودند ترسیم کرده بود. وی نوشته بود: «چیزی که هنوز در نجف دریابندری زنده بود، چشمانش بودند. این چشمان حاوی خندهای بیصدا بودند که در خود جا داشتند و اجازه نمیدادند غمگینی را در او ببینید. این ممکن است برای کسانی که او را از نزدیک دیده نبودند، طبیعی به نظر بیاید. او به قدری زیبا و سلیقهدار در پوشیدن لباس بود که این تماماً از انضباط و شخصیت قوی وی منشأ میشد. من دفتر کار او را در حیاط جنوبی به یاد دارم. وقتی میرفت به دفتر کارش، با یک حالت ظاهری مرتب و لباسی که پوشیده بود، از آن چند متر حیاط عبور میکرد و سپس به دفترش میرفت و پشت میز کار مینشست. این انضباط و قوام شخصیتی که در وی مشهود بود، به یادم میآید. این انضباط و سلیقهاش باعث میشد که او در جامعهای که در آن زندگی میکرد، جایگاه ویژهای داشته باشد.»
وی ادامه داد: «نجف دریابندری به هر حالت، تا آخرین روزهای زندگیش، اهمیت میداد. او تا آخرین لحظه سرزنده و پرانرژی بود. اتفاقی افتاد که یک شب را با دوستانش سرگرم شد و در آن شب خندانندگانه به چشم افتاد. خندههای نجف مشهور به رسا و بلند بود و اتاق من اندازه کافی برای جاگیری این خندهها نداشت. او در آن شب با دوستانش صحبت کرد و خندید. این خندیدنها تصویر زندهای از او ارائه میکردند.»
وی همچنین به خاطر آثار و تأثیرات نجف دریابندری در زمینه ترجمه و نقد ادبی اشاره کرد: «نجف دریابندری به من یاد داده است که هیچ چیز مهمتر از خود آن چیز نیست که مینویسیم. او با ترجمهها و نقدهای انتقادیاش به نویسندگان معاصر و کلاسیک، نقش مهمی در ارتقاء ادبیات فارسی ایفا کرد. وی به چالشها و پرسشها پاسخ داد و در مسیر ادبیات ایران پیشرفت کرد. او توانست تصویری عمیقتر و واقعگرایانهتر از اثرات همینگوی، فاکنر و دکتروف ارائه دهد. او با نگاهی بیپرده به جوامع و انسانیت، در ترجمه و انتقاداتش به عمق آثار نفوذ کرد.»
وی در ادامه به زندگی زیرک و تأثیرگذار نجف دریابندری اشاره کرد: «نجف همواره برایمان یادآور تاکید خود بر اهمیت آثار بود. او بهعنوان یک پژوهشگر، همواره توجه داشت که زندگی همینگوی یا دکتروف بیش از آثارشان مهم است. او همواره به تحلیل و نقد تاثیرات انسانهای بزرگ میپرداخت.»
دولتآبادی در پایان نوشتهاش اشاره کرد: «نجف دریابندری با انسانیت، انگیزههای خود را در زمینههای م
ختلف نشان داد. او همچون دیگر نویسندگان و ادبیاتباوران، در یافتن جوهره انسانیت و شناخت تاریخ و فرهنگ شریف ایران تلاش کرد.»
این تصویر زنده و غنی از نجف دریابندری، محمود دولتآبادی در سوگنامهاش برای او ترسیم کرده بود، که نمایانگر ویژگیهای شخصیتی و تأثیرات فرهنگی و ادبی وی بر جامعه بود.
نکته دیگر که بیربط به آنچه قبلاً گفتم نیست این است که ما مردم ترسزدهای هستیم و ترسزدگی ما خیلی تاریخی است. همه ما میدانیم که چرا ترسزدهایم. اما نویسندگانی مثل نجف به ما میگویند که میشود به اسامیای که برای ما خیلی مهم و بزرگ هستند و در واقعیتشان هم بسیار بزرگ هستند ـ همینگوی صاحب سبک است ـ میتوان نگاه واقعبینانه و انتقادی داشت بی آن که از حرمت آن شخصیتها کاسته شود. شما فکر کنید هر وقت که میخواهند ما را منکوب کنند، به جِدّ یا به طنز، به ما میگویند آقا افلاطون که نیستی، ارسطو که نیستی. حالا من میخواهم بگویم همه این پدیدهها از دید نجف دریابندری و امثال او قابل شناخت و قابل فهم هستند. من فلسفه را از جوانی بسیار دوست داشتم، منتها نتوانستم آن را بخوانم. ولی به همین مناسبت من یک تکه از ترجمه نجف انتخاب کردهام بخوانم در باب این که ما را چقدر میترسانند از پدیدههایی که در واقعیتشان ترسناک نیستند، در واقعیتشان پدیدههای باارزشی هستند.»
نجف دریابندری یادگاریهای ارزشمندی را بهجا گذاشت و رفت: «پیرمرد و دریا» و «وداع با اسلحه» (ارنست همینگوی)، «بیگانهای در دهکده» و «هاکلبری فین» (مارک تواین)، «یک گل سرخ برای امیلی» و «گور به گور» (ویلیام فاکنر)، «پیامبر و دیوانه» (جبران خلیل جبران)، «رگتایم» و «بیلی باتگیت»، (دکتروف)، «بازمانده روز» (کازوئو ایشیگورو)، «تاریخ فلسفه غرب» (برتراند راسل)، «فلسفه روشناندیشی» (ارنست کاسیرر)، «خانه برناردا آلبا» (فدریکو گارسیا لورکا).