تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 11 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مؤمن در گرفتارى صبور است، و منافق در گرفتارى بى تاب.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798960999




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ناگفته های شرم آور پروانه 5 ساله از زندگی مادرش پس از زندانی شدن پدر


واضح آرشیو وب فارسی:پایگاه خبری آفتاب: ناگفته های شرم آور پروانه 5 ساله از زندگی مادرش پس از زندانی شدن پدر
نمی دانم چقدر در بیمارستان بودم ولی شب ها آرام گریه می کردم تا مریض های دیگر بیدار نشوند. پرستارها می گفتند اگر گریه کنی دیگران اذیت می شوند، اما من نمی توانستم گریه نکنم. وقتی بعدازظهر می شد و همه برای دیدن مریض هایی که در اتاق من بودند آب میوه و شیرینی می آوردند چشم های من همچنان به در اتاق بود تا مادرم را ببینم اما او هیچ وقت نیامد...
آفتاب‌‌نیوز : دیگر مامانم را دوست ندارم! من نمی خواهم به خانه مادرم برگردم او مرا در بیمارستان گذاشت و هیچ وقت پیشم نیامد. وقتی به سوختگی های روی بدنم نگاه می کردم و درد می کشیدم تنها مامانم را صدا می کردم اما وقتی می دیدم او نمی آید و تنها پرستاران و دکترها کنارم می آمدند، گریه ام می گرفت.

نمی دانم چقدر در بیمارستان بودم ولی شب ها آرام گریه می کردم تا مریض های دیگر بیدار نشوند. پرستارها می گفتند اگر گریه کنی دیگران اذیت می شوند، اما من نمی توانستم گریه نکنم. وقتی بعدازظهر می شد و همه برای دیدن مریض هایی که در اتاق من بودند آب میوه و شیرینی می آوردند چشم های من همچنان به در اتاق بود تا مادرم را ببینم اما او هیچ وقت نیامد...

این ها بخشی از اظهارات دختر 5 ساله ای است که مدت زیادی در بخش سوختگی بیمارستان با مرگ دست و پنجه نرم کرده بود.  زن و مرد میانسالی او را به یک بیمارستان رساندند و عنوان کردند که «پروانه» در یک حادثه غیرعمدی داخل آشپزخانه دچار سوختگی شده است، اما شدت این سوختگی که از گردن تا پاهای دخترک ادامه داشت به حدی بود که بدن نحیف و ضعیف او تحملش را نداشت.

حال دخترک بسیار وخیم بود به همین خاطر هم «پروانه» با نظر پزشکان در حالی به یک بیمارستان مجهز منتقل شد که آثار کبودی و دیگر علایم از عمدی بودن حادثه حکایت داشت اما از پدر و مادر دخترک دیگر خبری نشد. با این حال پروانه با تلاش کادر درمانی از مرگ نجات یافت و 2 ماه پس از بستری شدن در بیمارستان زندگی دوباره ای پیدا کرد.

این دختر که قرار بود با دستور مقام قضایی تحویل شیرخوارگاه شود با زبان شیرین و کودکانه اش به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: پدرم را پلیس به خاطر دزدی هایی که کرده بود دستگیر کرد و به زندان رفت. مامانم می گفت: «پدرت حالا حالاها باید در زندان باشد!» وقتی مامانم دید دیگر پدرم نمی آید از او طلاق گرفت و با مرد دیگری ازدواج کرد. مامانم می گفت: «این مرد پدر تو است». اما من او را دوست نداشتم چون مرا خیلی اذیت می کرد.

آن مرد هم مانند پدر و مادرم کریستال می کشید. وقتی بی پول شد مادرم را مجبور کرد تا گدایی کند. به همین خاطر مادرم برای آن که پول بیشتری جمع کند مرا هم با خودش به گدایی می برد و مردم پول بیشتری به من می دادند. یک روز که ناپدری ام در حال کشیدن کریستال بود عصبانی شد و مرا با یک لوله کتک زد. من هم که دردم می آمد فقط گریه می کردم و می ترسیدم جیغ بکشم ولی او از گریه من عصبانی تر شد و سماور را به طرفم پرت کرد. دخترک در میان زلال اشک هایی که گونه هایش را خیس کرده بود، ادامه داد: مادرم وقتی دید من خیلی می سوزم و گریه می کنم مرا با کمک ناپدری ام به بیمارستان برد ولی از آن روز به بعد دیگر او را ندیدم و هیچ وقت به دیدنم نیامد من هم نمی خواهم به آن خانه برگردم چون...

رکنا






۲۷ دی ۱۳۹۶ - ۰۷:۴۲





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پایگاه خبری آفتاب]
[مشاهده در: www.aftabnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 61]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن