واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی:
گوهر ناشناسي است اگر سعدي را به «گلستان» محدود کنيم و غزليات؛ و در «بوستان» او گشتي و گذري نداشته باشيم و دل از خوشههاي خرمن او پر نکنيم. گلستان سعدي اين «گلستان» هميشه خوش باشد ميگويند در سالهاي نه چندان دير و دور؛ طفلاني که به مکتب ميرفتند تا راه و رسم زيستن در کلمات را بياموزند، پس از مُصحفخواني؛ گلستان سعدي را ميخواندند و اينکه «منت خداي را عَّزوَجَل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزيد نعمت»؛ و سرانجام از مکتبخانه ميآموختند که «ابر و باد و مه و خورشيد و فلک در کارند/ تا تو ناني به کف آري و به غفلت نخوري» و اين البته؛ نه فرجام همنشيني با «گلستان» بود و حکايتهاي آن؛ بلکه آغازي بود بر نوعي زيستجهان، که سعدي روايتش ميکرد. ذکرش آمده که در «بوستان» آنچه را سعدي بدان پرداخته «آرماني» بوده و در گلستان «واقعي»؛ اين را در يک مقدمه و هشت باب خواندهايم و ميدانيم؛ اما شيوه اين بيانِ واقع است که بسياري از ما را به تعجب واداشته است و در پي خود روان کرده. به بيان ديگر؛ برخي سخنشناسان بر اين باورند که آنچه به «گلستان» ارزشي ويژه داده، نه محتوايي است که سعدي بر آن تاکيد داشته؛ بلکه مهارت حيرتانگيز نويسنده در پرداخت نثر و القاء بالاترين درجه رسانندگي است. در همين راستا؛ از ويژگيهايي که براي سخن سعدي در نظر گرفتهاند و دکتر حسن انوري در شرح خود بدانها تاکيد دارد يکي؛ «ترتيب و تناسب» کلام است. به اين معنا که ابواب هشتگانه، طوري معماري شدهاند که به ديگري مدد ميرسانند و چون خويشاوندان يکديگر را ميآرايند. دومين ويژگي که بر شمرده شده «آهنگ کلمات» است. به اين معنا که در نثر فني، گاهي کلمات و عبارات داراي آهنگ هستند و مانند لَختهاي شعر موزون مينمايند. سومين ويژگي از ميان نثر سعدي در گلستان؛ «ايجاز و اختصار» کلمات است. گفتهاند که بنياد زبان فارسي در دورههاي «باستان» و «ميانه» بر ايجاز بوده است؛ چنانکه پادشاهان ايراني دبيران را همواره بر مراعات ايجاز وصيت کردهاند؛ در نوشتههاي عصر اسلامي نيز بنيان نوشتهها بر ايجاز بوده است. ويژگي ديگر سخن سعدي؛ «رعايت سادگي و ترک لغات دشوار» بوده است؛ سخنشناسان آگاهند که کتابهاي هم عصر «گلستان»؛ چه لغات غريب و نامانوسي از عربي و مغولي دارند که حتي خود سعدي نيز در «مجالس پنجگانهاش» ناگزير از ذکر برخي از آنها بوده است؛ اما در گلستان تلاش بر اين بوده که دايره واژگان به ترکيبات و واژگان مغولي سوق پيدا نکند. ديگر ويژگي برشمرده شده در گلستان؛ «مراعات تناسب نظم و نثر» است. ميگويند غير از «کليله و دمنه» که در اين مورد همتاي خوبي براي «گلستان» است؛ ديگر آثاري از اين نوع مطلوب در ادب پارسي نداشتهايم. سعدي اغلب با ياد پروردگار کلام را ميآغازد و سپس به حکايات ميپردازد؛ و اين نشان از همان آرماني است که سخنش در ابتدا گفته آمد. برخي چون دکتر ضياء موحد در کتاب «سعدي» به نکاتي ديگري درباب کلام سجعگونهي سعدي اشاره ميکند که در خور توجه است. وي مينويسد: «اگر کسي به سجعگويي و قرينهسازي معتاد شود به زحمت ميتواند از شر آن نجات پيدا کند و محصول کار او مانند «مقامات حميدي» که پيش از گلستان نمونه فصاحت و بلاغت به شمار ميآمده است؛ پر از مترادفها و پرگوييهاي تصنف و تکلف ميشود. پرهيز سعدي از چنين نثري بزرگترين هنر اوست. از اين گذشته سعدي در گلستان حکايتهايي هم دارد که در آنها هيچ از اين سجع و تقارنها ديده نميشود و به گمان من اين بخشها اوج نثر سعدي است. [موحد پس از تاکيد بر اينکه برخي تکرارهاي متقارن ملال آورند اما در مورد سعدي چنين نيست مي نويسد] سعدي براي گريز از اين قرينههاي ملالآور شگردهاي گوناگوني به کار مي برد که به اين شرح اند: نخست: براي آرايش اغلب بيش از يک قرينه نميآورد؛ دوم: قرينه را با افزودن و کاستن هجاها از تقارن کامل دور نگه ميدارد. سوم؛ در وسط قرينهها عبارتهايي ميآورد که فاصله قرينهها را از هم زيادتر ميکند. چهارم؛ با ترکيب آرايشهاي مختلف از يکنواختي آهنگ قرينهها ميکاهد و پنجم اينکه؛ در سجع و قرينهسازي افراط نميکند و اغلب جملههايي خالي از آنها نيز به کار ميبرد. ». سعدي به غايت اين نکتهها را در گلستان رعايت کرده و در نظر آورده است. مخلص کلام اينکه؛ نه به خاطر صرفاً کلام آهنگين داشتن؛ که در اين مجال به آن کوتاه اشاره شد؛ که به خاطر نثر و روايت منثور از «سيرت پادشاهان»؛ به خاطر «اخلاق درويشان» هنگامي که شريک رنج و راحتند؛ به خاطر «فضيلت قناعت» که به نان خشک ميکامند و جامه دلق؛ به خاطر «فوايد خاموشي» که ميگويد: سخن را سر است، اي خردمند و بُن/ مياور سخن در ميان سَخُن؛ به خاطر «عشق و جواني» که ميگويد: هنوزت گر سر صلح است باز آي؛ به خاطر «ضعف و پيري»؛ به خاطر «تاثير تربيت» و به خاطر «آداب صحبت»؛ است که همه در «گلستان» گلگشت ميزنيم و نو به نو در اين ارديبهشت تازه ميشويم. بوستان سعدي «بوستان»؛ آرمانگرايي با زبان عامه مردم گوهر ناشناسي است اگر سعدي را به «گلستان» محدود کنيم و غزليات؛ و در «بوستان» او گشتي و گذري نداشته باشيم و دل از خوشههاي خرمن او پر نکنيم. شايد به پندار اينکه سعدي در «گلستان»؛ جهانِ واقع را روايتگر است و از جغرافياي عظيم معاصرش هر آنچه را در خورد بيان ديده؛ به کلام سجع و آهنگين در نورديده و مخاطب را تعليم به نيکي داده است؛ اما در «بوستان» جهاني آرماني براي او رکن است و از حيث معنا هر آنچه را فرامادي ميخواسته به بيان درآورده است. بيان سعدي نيز حتي در آرمانهايش به گونهاي مغلق نيست که نتواني و نشود دانست و فهميد؛ در اين چهارچوب اما محققان و زان جمله ضياء موحد در کتاب «سعدي» ميگويد: «سعدي مغلق نمينويسد؛ و صنايع بديعي در شعر و نثر او در خلاف ديگران خودنمايي نميکنند؛ شگردهاي بديعي و بلاغي چنان در نوشته او جا ميافتند که در نگاه اول به چشم نميآيند و از همه اينها مهمتر اينکه تکيهگاه شعرش زبان فارسي است. از زبان الهام ميگيرد تا زبان را بپرورد؛ غني کند و گسترش دهد. تقليد ناپذير بودن کلام سعدي در همين هنر دشوار است. سعدي از زبان بيش از تصويرهاي حسي و انتزاعي بهره ميگيرد. افزون بر اين هنر سعدي لحنهاي متفاوتي است که به کار ميبرد؛ هيچ شاعري در زبان فارسي تنوع لحن سعدي را ندارد؛ و اما هنر داستانگويي او نيز که داستان ديگري است.» در بابهاي دهگانه بوستان که اعماند از: عدل؛ احسان، عشق، تواضع، رضا، قناعت، تربيت، شکر، توبه، مناجات و ختم کتاب نکاتي نهفته است که از مهمترين آنها ميتوان به عارفانه بودن کلام سعدي اشاره کرد. بوستان را از منظر ادب عارفانه اگر تاويل کنيم؛ و بنا به نظريه correspondence theory of truth «مطابقت با صدق» فيلسوفان؛ بگوييم «جمله صادق جملهاي است که از نبود آنچه نيست و از بودن آنچه هست خبر ميدهد.»؛ بنابراين اين مثنوي بحر متقارب؛ از ابتدا به مخاطب ميگويد که قرار است از آنچه هست خبري داشته باشد و در اين روايت خبري صدق، به ميزان نسبت رخداد، با واقعيت است که معنا مييابد. در «بوستان»؛ با هماني مواجهيم که در «گلستان»؛ با اين تفارق که نظم بسي دشوارتر از سخن منثور است بايد در بند و قيد قافيه باشي و به تنگ نيايي. نقطه تفاوت ديگري که در «بوستان» و «گلستان» هست و در شکلي سطحي ميتوان به راحتي آن را ديد آغازينِ کلام در اين دو روايت است. در بابهاي «بوستان»؛ سعدي اغلب با ياد پروردگار کلام را ميآغازد و سپس به حکايات ميپردازد؛ و اين نشان از همان آرماني است که سخنش در ابتدا گفته آمد. قصهها در اين مثنوي، به صدق؛ آنچه نکوهش ميشود و ستايش؛ به کلام ميآرايد و قصدش نه اين است که حتي به زيور استعارهها پوشانندهي معنا باشد و مغز کلام را پنهان دارد؛ مخاطب در «بوستان» مسافرِ شعر سعدي است به مقصد جان. مخلص کلام اينکه گوهر ناشناسي است اگر سعدي را به «گلستان» محدود کنيم و غزليات؛ و در «بوستان» او گشتي و گذري نداشته باشيم و دل از خوشههاي خرمن او پر نکنيم. بخش ادبيات تبيان منبع:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1954]