واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: دوست دارم قلمم در راه حقيقت باشد
نفيسه نظري بانوي نويسندهاي است كه از 14 سالگي وارد دنياي جذاب رمان و نوشتن داستان شد و اولين رمان خود را با نام «طلوع خاكستري» نوشت.
نویسنده : معصومه طاهري
نفيسه نظري بانوي نويسندهاي است كه از 14 سالگي وارد دنياي جذاب رمان و نوشتن داستان شد و اولين رمان خود را با نام «طلوع خاكستري» نوشت. بعد از آن «رعنا»، «يك دقيقه سكوت»، «تبسم»، «رها» و سال گذشته زندگينامه شهيد محمد كاشيها را كه نام خيابان نگارستان دوم پاسداران تهران به نام ايشان است هم تأليف كرد. با اين نويسنده پركار و جوان گپوگفتي داشتيم:
براي هركس نوجواني اوج هيجان و بازيگوشي است، چطور در كسوت نويسندگي درآمديد؟
بله همينطور است. سال اول دبيرستان رمان اولم يعني «طلوع خاكستري» را تأليف كردم. آن زمان خانواده واقعاً نميدانستند بايد با يك نويسنده نوجوان كم سن و سال چه رفتاري داشته باشند. از طرفي هم خيلي طول كشيد تا ناشر مناسبي براي چاپ پيدا كنم. تا اينكه بالاخره انتشارات علي با آن سن كمي كه داشتم اولين كتابم را منتشر كرد. اين را تنها لطف خدا ميدانم. جالب است بدانيد اولين دستمزد از چاپ كتابم چكي به مبلغ 280هزار تومان بود كه آن را براي شركت در كلاسهاي تست كنكور استفاده كردم. من تمام هيجاني را كه دخترها در آن دوره سني درگيرش هستند با نوشتن «طلوع خاكستري» به نوعي تخليه كردم و از اين جهت كه انرژي نوجوانيام در راه درستي هدايت شد خوشحالم و اصلاً پشيمان نيستم كه به قول بعضيها همش يك گوشه نشستم و در حال مطالعه و نوشتن بودم و نوجواني نكردم بلكه برعكس به خلق شخصيتهاي داستانم مشغول بودم.
در خانواده يا بستگان نويسنده داشتيد تا از او كمك يا راهنمايي بگيريد؟
دايي بزرگم پروفسور ناصر سلامي تنها كسي هستند كه در رشته شيمي مقالاتشان در سراسر جهان چاپ ميشود كه بهعنوان منبع از آنها استفاده ميكنند والا در خانواده و فاميل نويسندهاي نداريم كه الگو و راهنمايم بوده باشد.
مشوقتان براي نويسندگي چه كسي يا چه چيزي بود؟
همه اعضاي خانواده در اين راه به من كمك كردند. پدر و مادرم بهترين بستر را براي نوشتن و مطالعه فراهم كردند و بعد از ازدواج همسرم هيچ وقت سد راه من براي نوشتن نشد. در كل وقتي به اطرافيانم نگاه اجمالي داشته باشم ميبينم الحمدلله همه اعضاي خانواده حتي دوستانم دست به دست هم دادند تا من بتوانم بنويسم و حركت روبه جلويي داشته باشم.
شما رماني هم درباره شهيد آنيلي نوشتيد. بازتابهاي كتاب رمان «يك دقيقه سكوت» چطور بود؟
اول با بيمهري زيادي روبهرو شديم. آن زمان هنوز كسي ادواردو را به اين شكل نميشناخت. من با سختيهاي زياد، سن كم و با اطلاعات محدود نوشته بودم. دو سال صبر كردم، بعد از دو سال زماني كه با من تماس گرفتند كه به تالار وحدت بروم و بهعنوان بانوي فرهنگ از من تقدير بشود، فكر ميكردم بهخاطر كتاب «رعنا» برگزيده شدم، حتي كتاب «يك دقيقه سكوت» را همراهم بردم كه به وزير وقت ارشاد، صفار هرندي هديه بدهم تا شايد فرجي بشود. وقتي اسمم را بهعنوان بانوي فرهنگ براي نوشتن كتاب «يك دقيقه سكوت» خواندند چنان با خانواده شوكه شديم كه حس كردم سالن تالار وحدت براي آن همه هيجاني كه در وجودم بهوجود آمد، كوچك بود. جايزه را كه گرفتم و خدمت وزير رفتم تا كتاب را هديه كنم، ديدم كه با خوشحالي كتابم را گرفت. كتاب را ميشناخت و از من تقدير كرد.
تاكنون چند نسخه از كتاب چاپ شده است؟
«يك دقيقه سكوت» دو تجديد چاپ و هر بار حدود 5 هزار نسخه بوده است
آيا كتاب تأثير عملي روي خوانندهها هم داشته است كه شما مطلع بشويد؟
اولين نكتهاي كه براي همه عجيب بود، شخصيت اصلي كتاب آبراهام بود. خيليها فكر ميكردند شخصيت آبراهام واقعي است و واقعاً كسي بوده كه طي مراحلي با ادواردو آشنا شده و من با او آشنا شدم و داستان را از طريق خاطراتش نوشتم، ولي شخصيت آبراهام كاملاً تخيلي و برگرفته از ذهن خود من بود، البته اتفاقات زندگي ادواردو در كتاب همگي بر اساس واقعيت تعريف شده است.
شما جايزه ادبي هم دريافت كرديد. چه حس وحالي داشت؟
هميشه فكر ميكردم شايد يك روز بتوانم در زمينه نويسندگي جايزهاي دريافت كنم حالا اين يا برگرفته از خيالپردازي مخصوص حس و حال نويسندگي من بوده يا دعاي خير و محبت پدر و مادرم. اما هرگز فكرش را هم نميكردم كه خداوند به من نظر كند تا در سن 21 سالگي به اين جايزه ادبي دست پيدا كنم.
با همه اين احوال ظاهراً نويسندگي شغل و كار اصلي شما نيست؟
بله، در حال حاضر كار توليد محتوا در تمامي رشتهها را انجام ميدهم. كارم وسعت پيدا كرده قبلاً فقط رمان مينوشتم ولي الان در تمامي رشتهها قلم ميزنم و از جهتي روش كارم عوض شده يعني رمان نوشتههاي بلند من بود در صورتيكه حالا در متنها و جملات بسيار خلاصه درحال خدمت به جامعه هستم.
كتابهاي كدام نويسندهها را بيشتر دوست داريد؟
البته از آن جهت كه بررس انتشارات علي هستم به اقتضاي شغلم كتاب نويسندههاي جواني را كه براي چاپ ميفرستند ميخوانم تا جهت چاپ، تأييد شود. اما اگر بخواهم خودم كتابي را براي خواندن انتخاب كنم در بين نويسندگان ايراني، علاقه زيادي به كتابهاي رضااميرخاني دارم، چون به نكاتي در كتابهايش اشاره ميكند كه شايد خيلي عادي از كنارشان رد ميشويم. اميرخاني با قلم شيواي خود فضاسازي انجام ميدهد كه تصوير ذهني كاملاً در خواننده ايجاد ميشود و پيوند عميق ذهني بين ذهن خود و خواننده برقرار ميكند. علاوه بر اين، علاقه زيادي به خواندن كتابهاي پرفروش روز دنيا دارم و بهجز كار بررسي كتاب و مشغله كاري كه دارم، ماهي يك كتاب از آثار پرفروش دنيا را ميخوانم. قلم مارگارت آتوود و ايزابل آلنده را با توجه به مترجمي كه داشته است، بسيار ميپسندم.
چه شد كتاب «رعنا» را نوشتيد؟
«رعنا» از روح شاد و گاهي حتي سركش دوران 17سالگيام تأليف شد. اين كتاب كه در آن به مسائل تاريخي اشاره دارد، تمام هيجانات من در دوران نخست جواني را در خودش به نمايش گذاشته است و داستان دختري در سال 1340 را مطرح كردم كه به دختري به نام شيدا در زمان حال گره خورده است.
از قرار شما صاحب انتشاراتي هم هستيد. چه كتابهايي را منتشر كرديد؟
بله صاحب امتياز انتشارات كودك «خط سبز مروا» هستم كه مجموعه داستانهاي كودك با نام دالي را چاپ ميكنيم.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۰۲ اسفند ۱۳۹۵ - ۲۲:۰۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]