محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1855504174
رمز و راز موفقیت خالق اشباح و خون آشام
واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: روزنامه ایران - مریم شهبازی: حتی افرادی که سروکاری با کتاب و کتابخوانی ندارند میدانند که بر خلاف بسیاری از مشاغل، نویسندگی شغل نیست. نه اینکه شغل نباشد، هست، اما در کشور ما و با شرایط حاکم بر نشرمان نمیتوان به عنوان یک حرفه به آن نگاه کرد! با وجود این سیامک گلشیری را یکی از معدود نویسندگان و مترجمانی میدانند که توانسته در همین شرایط، نوشتن را تنها حرفهاش بداند و به سراغ شغل دیگری برای گذران زندگی نرود. البته شاید درباره او، درباره سیامک گلشیری شرایط قدری متفاوت باشد. به هر حال تولد در خانوادهای که پدر، احمد گلشیری، مترجمی باسابقه است و عمو هم هوشنگ گلشیری، یکی از اثرگذارترین نویسندگان دهه چهل ، اتفاق کمی نیست.
حالا از فرزانه طاهری که او هم از مترجمان قدیمی است و همسر زنده یاد هوشنگ گلشیری هم بگذریم؛ همان دو نفر اول برای علاقهمندی به گام نهادن به چنین دنیایی کافی هستند. با وجود این سیامک گلشیری علاقه چندانی به صحبت درباره این افراد ندارد؛ شاید به این دلیل که میخواهد مستقل از نام و سایه افرادی که به آنان اشاره شد به کار خود بپردازد. آن طور که میگوید دو بار ناکامی در پذیرفته شدن در مقطع دکترای زبان و ادبیات آلمانی، آن هم در شرایطی که رتبه بالایی داشت منجر به سفری سه ساله به اصفهان، زادگاهش میشود. از همان زمان هم به طور جدی تصمیم به نوشتن میگیرد. حالا او یکی از مترجمان و نویسندگان پرکار کشورمان است و رمان، داستان کوتاه و مجموعه داستانهای متعددی از او برای مخاطبان نوجوان و بزرگسال روانه بازار کتاب شده است. او این روزها به تدریس داستاننویسی هم مشغول است که آن را جدا از نوشتن نمیداند و حتی تأکید دارد که بسیاری اوقات سوژههایش از دل همین کلاسها متولد میشوند.
شما را از جمله معدود داستاننویسانی میدانند که به نوشتن بهعنوان شغل اصلی خود نگاه میکنید، نه اینکه مانند سایر همکارانتان در کنار شغلی دیگر به نوشتن هم مشغول باشید! علت این موفقیت چیست؟
خب، اتفاقات زیادی باید بیفتد تا نویسندهای احساس کند تبدیل به نویسنده حرفهای شده و احتیاج به شغل دیگری ندارد، یکی از آنها در واقع تعدد کتابهاست. وقتی تعداد کتابها زیاد شد و البته بحث فروش خوب هم در مورد آنها اتفاق افتاد، تا حدودی میشود نگران زندگی نبود. البته در مملکت ما چنین چیزی خیلی دشوار است. اما من واقعاً چنین حسی دارم و فکر میکنم این موضوع قبل از هر چیز یک حس درونی است. یعنی وقتی به چنین چیزی دست پیدا میکنی، که به لحاظ حسی آمادگی پذیرشش را داشته باشی. البته این موضوع برمیگردد به سالها پیش که من تصمیم گرفتم نوشتن کار اصلیام باشد، یعنی فکر میکنم از سال 77. دو سال قبل از آن دو بار پشت سر هم در کنکور دکترا شرکت کردم و قبول شدم، اما هر دو سال به دلایلی که برای خودم هم روشن نبود، اجازه ندادند وارد دانشگاه بشوم. با اینکه رتبهام خیلی خوب بود! یعنی یک بار نفر سوم و یک بار هم نفر چهارم شدم. تأثیر آن اتفاق در من خیلی بد بود. آن موقع تهران زندگی میکردم. بعد از این قضیه سه سالی به اصفهان رفتم.
یعنی به زادگاهتان برگشتید؟
بله. تا آنوقت از من داستانهایی در مجلات معروف منتشر شده بود. مجموعه داستانی هم منتشر کرده بودم. اما از همان سال به جد شروع کردم به نوشتن رمان. تصمیم گرفتم هرگز وقت تلف نکنم. شاید میخواستم آن قضیه را به نوعی جبران کنم و همین کار را هم کردم حتی یک روز وقت تلف نمیکردم. مدام در حال نوشتن و خواندن بودم.
این تصمیم برای فراموشی ناکامیتان در قبولی دکتری بود؟
بله، همانطور که گفتم به آن قضیه مربوط میشد. آنقدر قبول نشدنم دور از تصور بود که تصمیم گرفتم به نوشتن پناه بیاورم. به اصفهان که رفتم پیش خود گفتم حالا تنها راه نجات من نوشتن داستان و رمان است. تألیف سه رمان و یک مجموعه داستان حاصل آن چند سال گوشهنشینیام بود.
از لحاظ مالی تأمین بودید و مشکلی با این گوشه نشینی پیدا نکردید؟
خب، آن زمان کارهای دیگری هم میکردم. هنوز قراردادهایی داشتم و جسته و گریخته کارهای دیگری هم میکردم که البته بیارتباط به کارم نبودند. اما هرگز کار اصلیام را فراموش نکردم. کاری که خیلی به آن علاقه داشتم و مطمئن بودم همیشه تا آخر به آن ادامه خواهم داد. هر روز صبح بلافاصله بعد از صبحانه، میرفتم سر کارم. همانطور که گفتم در همان دوران، سه رمان «شب طولانی» و «آخرش میآن سراغم» و «نفرین شدگان» را نوشتم. علاوه بر این یک مجموعه داستان با نام «همسران» را هم به پایان رساندم. عادت جالبی هم پیدا کرده بودم که هنوز هم با من است.
چه عادتی؟
اینکه اگر یک روز نمینوشتم، یک روز در کارم وقفه میافتاد، مجبور بودم چند روز وقت بگذارم تا برگردم به جای اصلیام. یادم است زمانی که رمان نفرینشدگان را مینوشتم، یک روز صبح زنگ زدند و گفتند نیمه شب پسرخالهام را به بیمارستان بردهاند و آپاندیسش را عمل کردهاند. گفتند دارد به هوش میآید و مدام اسم مرا صدا میزند. این بود که کارم را رها کردم و رفتم بیمارستان. آن روز نتوانستم بنویسم؛ اما جالب است چند روز بعد یکی از شخصیتهای رمان نفرینشدگان دلش درد گرفت و او را درست بردند به همان بیمارستانی که پسرخالهام را برده بودند و آپاندیسش را عمل کردند.
پس این گوشهنشینی سه ساله، مقدمات نگاه حرفهای شما را به نوشتن فراهم کرد؟
بله، همینطور است. شاید در ابتدا برای این بود که آن قضیه را فراموش کنم و آرامش پیدا کنم، اما این در من به عادت تبدیل شد. جالب اینجاست که حتی حالا که سالها از آن روزگار گذشته، هنوز هم طبق عادت گذشته فقط صبحها میتوانم خیلی خوب کار کنم. البته گاهی که مجبور شوم، عصرها هم به سراغش میروم، اما خب بیشتر بعد از ظهرها را به کارهای دیگر اختصاص میدهم و همانطور که گفتم تمام این چیزها بتدریج شکل گرفته تا من بتوانم امروز درباره حرفهای شدن حرف بزنم.
در ابتدا به تعدد کتابها به عنوان یکی از دلایل موفقیت نویسندگان اشاره کردید! این در صورتی است که برخی از همکارانتان هستند که آثار بسیاری از آنان روانه بازار کتاب میشود اما نمیتوانند به نوشتن به عنوان شغل اصلی خود نگاه کنند!
ببینید همانطور که گفتم به عوامل زیادی برمیگردد. اینکه از کتابها تا چه اندازه استقبال میشود؛ یعنی اینکه نویسنده چه تعداد خواننده دارد. اینکه آیا کتابها به چاپهای بعد هم میرسد یا نه. عنوانهای زیاد دلیل موفقیت نویسنده نیست. من نویسندهای را میشناسم که عناوین زیادی کتاب در کارنامهاش دارد. واقعاً خیلی هم تلاش کرده، اما حتی یک نفر اسمی از کتابهای او به خاطر ندارد. نمیخواهم وارد بحث نقد و محتوا و چیزهای دیگر بشوم. اما خب فکر کنم بتوانید حدس بزنید منظورم چیست. فقط این نیست که نویسنده شروع کند به نوشتن کتاب. این کتابها باید بتوانند به میان مردم راه باز کنند، وگرنه هیچ اتفاقی نمیافتد. البته حسی که گفتم بیاندازه اهمیت دارد. اینکه نویسنده قلباً احساس کند نیاز به نوشتن دارد و این کار را همیشه ادامه بدهد. ممکن است واقعاً حتی به لحاظ مادی تأمین نشود، اما این حس خیلی به حرفهای بودن او کمک میکند. من همواره در کنار نوشتن، کارهای دیگری هم انجام دادهام. مدتها در جاهای مختلف سرویراستار بودهام یا سالهاست که مشغول تدریس داستاننویسی هستم. البته تمامی این کارها به کار خودم مربوط است، اما در حال حاضر چنان درگیر نوشتن هستم که ترجیح میدهم کار اضافهای قبول نکنم.
میخواهید همه انرژیتان را برای نوشتن بگذارید یا به دلیل استقلالی که در بحث مادی پیدا کرده اید به شغلی دیگری تن نمیدهید؟
فکر میکنم باید همه انرژیام را برای نوشتن بگذارم و البته تدریس هم وقت زیادی از من میگیرد، بنابراین وقت دیگری نمیماند. من همیشه موضوعی برای نوشتن دارم. میخواهم بگویم وقتی رمانی را تمام میکنم یا داستان کوتاهی را، مدت زیادی طول نمیکشد تا داستان بعدیام را شروع کنم. آنطور که با خودم قرار گذاشتهام، میخواهم اگر بشود سالی یک رمان نوجوان و یک رمان بزرگسال بنویسم که البته تا حالا هم این کار را کردهام. مگر آنکه نوشتن رمانی به دلیل حجم آن، زمان زیادی نیاز داشته باشد که خوب باعث میشود قرارم به هم بخورد.
تدریس داستاننویسی باعث نمیشود خللی در کار نوشتنتان به وجود بیاید؟
به هیچ وجه! فکر میکنم مکمل همدیگرند. گاهی فکر میکنم نویسنده به چنین شغلی احتیاج دارد. این یکی از همان ملزوماتی است که میتواند کار نویسندگی را به پیش ببرد. در واقع نویسنده نه تنها تجربهاش را در اختیار هنرجویان قرار میدهد، بلکه این کلاسها حتی موتوری میشود برای اینکه داستانهایش را به پیش ببرد. گاهی این تعامل باعث میشود حس خلاقیت، هم در هنرجویان و هم در کسی که درس میدهد، بیدار شود. در واقع کار چنین کلاسی همین است. اینکه برای نوشتن انگیزه ایجاد کند. نه تنها برای هنرجویان و داستاننویسان تازه کار، بلکه حتی برای نویسندهای که درس میدهد.
من فکر میکنم همه نمیتوانند به موفقیتی که شما به آن دست پیدا کردهاید، برسند. به هر حال افراد بسیاری همچون شما از ابتدا با این هدف قدم به عرصه کتاب میگذارند که نویسندگی تنها شغلشان باشد اما موفق نمیشوند و مسائل مادی مانع آنان میشود!
همینطور است که میگویید، دلیل اصلیاش شمارگان کتاب است. واقعاً با شمارگان پانصد یا هزار جلد، حرفهای شدن کار بسیار دشواری است. من نویسندگانی را سراغ دارم که مطمئناً استحقاق آن را داشتهاند که کارشان حداقل 10 هزار شمارگان داشته باشد. بدون شک اگر این اتفاق میافتاد، آن نویسنده هر کاری را در این جهان رها میکرد و میرفت سراغ نوشتن. برای اینکه میدید حتی به لحاظ مادی تأمین شده. باید هم این اتفاق برای این نویسنده میافتاد. اما متأسفانه آن نویسنده مجبور است هزار کار دیگر انجام بدهد تا مخارج زندگیاش را تأمین کند، چه بسا حتی نوشتن را از یاد ببرد. این مشکلی است که همه نویسندگان ما با آن مواجهند؛ حتی خود من که کتابهایم تجدید چاپ میشود. واقعاً سخت است که کسی در این وضعیت حرف از حرفهای شدن بزند. اما خب چه میشود کرد؟ عوامل زیادی وجود دارد که مردم کتاب نمیخوانند و این بحث دیگری است. اما به گمان من اگر نویسندهای احساس میکند باید فقط بنویسد، خیلی چیزها را باید فدای این کار بکند. از خیلی چیزها باید بگذرد. آنوقت شاید روزی برسد که احساس کند دارد کار حرفهای میکند.
شما معتقدید اگر یک نویسنده خودش بخواهد و از سویی به طور جدی هم به نوشتن مشغول شود و از خیلی چیزها بگذرد، این کار تبدیل به حرفهاش میشود؛ اما واقعاً فکر میکنید با شرایط نشر امروز که کتابها با شمارگان های کمتر از یک هزار نسخه منتشر میشود و نویسندگان ناچار به کارهای دیگری روی میآورند، چنین چیزی ممکن است؟
فکر میکنید باید چه کار کرد؟ فکر میکنید تکلیف نویسندهای که میداند کارش نوشتن است و میتواند موفق هم باشد، چیست؟ یا باید بنشیند زانوی غم بغل بگیرد و هیچ کاری نکند یا اینکه ادامه بدهد. حرفهای بودن به این معنا نیست که صبح به صبح مثل من بنشیند پشت لپتاپش و شروع کند به نوشتن. همانطور که گفتم احساس این کار مهم است. خیلی وقتها سر کلاسهایم خانمی یا آقایی به من میگوید که خیلی به نوشتن علاقه دارد، اما مشغلهاش زیاد است. باید غذای بچههایش را آماده کند و همینطور شوهرش را و خیلی کارهای دیگر انجام بدهد یا مردی چیزهایی درباره کار زیادش میگوید. من به آنها میگویم فقط نیم ساعت را به نوشتن اختصاص بدهید. نیم ساعت در روزتان را برای چنین کاری بگذارید. مطمئناً میتوانند نیم ساعت را خالی کنند. هر کسی میتواند! به شرط آنکه به شکل منظم باشد، این نیمساعتها جمع میشود و از خلال آنها رمانها و داستانهای کوتاه زیادی به وجود میآید. این یعنی حس حرفهای بودن. البته یک چیز دیگر هم در مملکت ما مهم است که من فکر میکنم بعضی از نویسندهها گاهی آن را فراموش میکنند. اینکه داستاننویس باید قصه تعریف کند. باید بتواند قصهای تعریف کند که خواننده را به دنبال خودش بکشاند. یکی از دلایلی که گاهی کتابهای نویسندگان ما خواننده ندارند، همین است.
حالا که بحث به اینجا کشیده شد، یاد مجموعه رمان خونآشام شما افتادم. فکر میکنم همانطور که گفتید پر از قصه است. جایی خواندم که پرفروشترین مجموعهرمان نوجوان تاریخ ادبیات کودک و نوجوان است. با وجود این آیا از فروش آن در شرایطی که نشرمان دارد راضی هستید؟
تا حدودی بله، هرچند توقعم بیشتر از اینها بوده. به گمانم وضع کتابها در حوزه کودک و نوجوان بهتر از رمانهای بزرگسال است. در این عرصه شمارگان کتابها بیشتر است و دلیلش هم مشخص است. با این همه فکر میکنم هر جای دنیا بود، خیلی بیشتر از اینها فروش میکرد و با استقبال خیلی بیشتری روبهرو میشد.
این مجموعه پنج جلدی شما درباره خون آشام هاست. کاراکتری در ژانر وحشت که از غرب به کشورمان راه پیدا کرده؛ در چنین شرایطی فکر میکنید این رمان حتی در کشورهای اروپایی که فیلمها و سریالهای تلویزیونی متعددی از آن ساختهاند هم مخاطبانی پیدا میکند؟
بله، من بعید میدانم خونآشام به سبب کاراکتری که دارد، کهنه شود یا به تدریج محو شود. کاراکتری داستانی است که پتانسیل این را دارد که داستانهای بیشماری بر اساس آنها نوشته شود و البته من اعتقاد دارم که دیگر به یک کشور خاص تعلق ندارد، بلکه جهانی است. ذات این شخصیت چنین چیزی را طلب میکند. اما کاری که من در این رمان کردم این بود که آنها را به تهران آوردم. آنها را بومی کردم و کاری کردم بتوانند اینجا زندگی کنند. هسته اصلی همان است، اما داستان این رمانها متعلق به همین جاست و در همین کوچه و خیابانها اتفاق میافتد. البته دو موضوع در این مجموعه رمان برای من خیلی مهم بود. یکی قصه خونآشامها بود و یکی ارتباط این خونآشامها با آدمهای داستان. ارتباطی که میخواستم به یک درونمایه نامألوف بینجامد، نه اینکه صرفاً به یک داستان حادثهای ختم شود. میخواهم بگویم این مجموعه فقط به ترس نمیپردازد، بلکه ترس فقط عاملی است که تا به درونمایهای که در ذهن داشتم، بپردازم.
مخاطب شناسی تأثیر بسیاری در استقبال مردم از آثار منتشر شده دارد، شما از چه طریقی به این مخاطب شناسی دست یافته اید؟
من واقعاً هیچچیزی درباره مخاطبشناسی نمیدانم. فقط میخواهم یک قصه پرکشش تعریف کنم. قصهای که تا آخر خواننده را درگیر کند. این کاری است که همواره در کارهایم انجام دادهام. اما بعد از آنکه این مجموعه به چاپ رسید، با مخاطبان بسیاری آشنا شدم که نظرشان را برایم درباره این مجموعه میفرستادند. میدانید، میخواهم بگویم خود نویسنده قبل از هر کسی باید بتواند از نوشتن داستانش لذت ببرد. اگر چنین اتفاقی بیفتد، مطمئناً همین تأثیر را بر خواننده خواهد داشت. اما هرگز فکر نکردهام که قرار است برای مخاطب خاصی بنویسم یا اینکه به موضوع خاصی بپردازم تا فلان قشر را راضی نگه دارم.
وقتی از فقدان قصه در بسیاری از کتابهای تألیفی خودمان میگویید، پس تمام دلایل پایین بودن شمارگان کتابها را نمیتوان به گردن متولیان یا مردم انداخت؟
تا حدودی همینطور است. البته شمارگان کتابها را در کانادا نگاه کنید. گاهی حتی به هفتصدهزار نسخه میرسد. اما این شمارگان پانصد و هزارنسخه خودمان، فاجعه است. یعنی صفر، یعنی هیچ و این وحشتناک است. گاهی حتی همان پانصد نسخه هم فروش نمیرود. این موضوع بدون شک برمیگردد به فرهنگ مردم که متولیان در آن نقش دارند. نویسندگان ما بارها درباره این موضوع بحث کردهاند که باید کتابخوانی را از مدارس شروع کرد. اما هرگز چنین چیزی محقق نشده. این بخش است که مربوط میشود به متولیان و نادیده گرفته شده. فکر میکنم بعضیها اهمیت چنین چیزی را نمیدانند. بخشی هم البته برمیگردد به خود نویسنده و خود اثر. یک بار با ناشری درباره همین قضیه بحث میکردیم و او حرف جالبی زد. یک رمان پرفروش ایرانی را به من نشان داد و گفت موتور این کتاب در خودش است. گفت داستان این کتاب باعث شده مردم از آن استقبال کنند. فکر میکنم این موضوع تا حدودی درست است. نویسنده باید بتواند خواننده را جذب کتابش کند. بعضی از رمانها چنین موتوری ندارند. متأسفانه همین کتابها هستند که مردم را از مطالعه آثار ایرانی دور کرده؛ از همه بدتر اینکه حتی در برخی جایزههای ادبی از این کتابها تقدیر و تجلیل هم میشود که این بیاعتمادی بیشتر مردم را در پی دارد. از سویی برخی رسانهها هم از آثار نه چندان خوب با تبلیغاشان حمایت میکنند و موجب دور شدن بیشتر مردم از کتابها میشوند.
مردم گاهی براساس معرفی رسانهها یا برگزیده شدن آنها در جوایز ، کتابها را میخرند ولی با اثر خوبی روبهرو نمیشوند!
بله و همانطور که گفتم این موضوع یکی از مهمترین دلایلی است که موجب دور شدن مردم از آثار تألیفی شده. شما وقتی به سراغ آثار خارجی میروید قبل از هر چیزی با قصهای بسیار محکم روبهرو میشوید اما در این کتابها نه!
خب چرا این تبلیغی که میگویید از کتابهای بیارزش میشود برای کتابهای خوب رخ نمیدهد!
همه نویسندگان از شرایط برابر برای معرفی آثار خود برخوردار نیستند. بعضی از ناشران قدرت معرفی آثارشان را ندارند. مجلهای هم نیست که پرفروش باشد و آثارشان را تبلیغ کند و درباره آنها حرف بزند. هیچ نقدی در مملکت ما وجود ندارد. هیچ جایی نیست که منتقد حرفهای بتواند در آن رشد کند. توی کدام مجلهای میخواهد نقدهایش چاپ شود؟ منتقد حرفهای باید بتواند درست مثل نویسنده حرفهای از راه حرفهاش زندگی کند، منتقدی که بداند قرار نیست از کتابی به اجبار تعریف و تمجید کند یا اینکه کتابی را نخوانده، زیر پا له کند. منتقدان واقعی اصلاحگران جامعه هستند. ادبیات بدون منتقدان واقعی قدرت بالندگی ندارد.
از زمانی که داستاننویسی به شکل مدرن وارد ایران شده بیش از صد سال میگذرد با این تفاسیر چرا ما همچون کشورهای غربی، منتقدانی که به طور حرفهای به این کار بپردازند نداریم؟
ببینید، ادبیات ما مثل سینمای ما به صنعت سودآوری تبدیل نشده و معلوم هم هست که چرا این اتفاق نیفتاده. شما به هر بخش سینما که وارد شوید، بحث اقتصادی مطرح میشود اما در ارتباط با کتاب و ادبیات اینطور نیست. منتقد حرفهای همانطور که گفتم، زمانی شکل میگیرد که بتواند از راه نقد جدی زندگی کند و این مستلزم این است که مجلات پرفروش ادبی پرشمارگان وجود داشته باشد. تنها در این شرایط است که منتقدان حرفهای به وجود میآیند. شاید اگر رمانهای ما به فیلم تبدیل میشد، چنین اتفاقی میافتاد. منظورم این است که سینمای ما با ادبیاتمان آشتی میکرد و بسیاری از رمانهایمان به فیلم برگردانده میشد. در همه جای دنیا این اتفاق میافتد. فیلمسازان قبل از هر چیز به سراغ رمانهایشان میروند، اما اینجا نه.
دلیل این به اصطلاح قهر بودن اهالی سینما و کتاب با یکدیگر چیست؟
نمیدانم. واقعاً نمیدانم. سینما و ادبیات میتوانند تأثیر بسیاری برهم داشته باشند. فیلمی که بر اساس رمانی ساخته می شود، قطعاً فیلم ماندگاری خواهد بود. میتواند خیلی از مشکلات فیلمنامههای معمولی را نداشته باشد، اما بعضی از فیلمسازان ما انگار توجهی به این موضوع ندارند. به چیزهای دیگری فکر میکنند. چند سال پیش یکی از تهیهکنندگان مطرح با من تماس گرفت و گفت میخواهد فیلمی بر اساس یکی از مجموعه داستانهایم بسازد. از من خواست خلاصهای به او بدهم. من این کار را کردم چون واقعاً از هیچ چیز خبر نداشتم. آن تهیهکننده خلاصهها را از من گرفت و غیبش زد.
بعدها شنیدیم سریالی در تلویزیون ساخته و از بسیاری از داستانهای من استفاده کرده. یا به تازگی فیلمی دیدم که هسته اصلی آن بر اساس رمان نفرینشدگان است. البته قصد دارم حتماً پیگیر این ماجرا باشم، اما واقعاً چرا؟ چرا کارگردانی دست به این کار میزند؟ یا شنیدهام کارگردانی بخشهایی از رمانهای یکی از دوستان نویسنده را، بیآنکه خبر داشته باشد، در فیملش آورده. آدم واقعاً از خودش میپرسد چرا اینطور است؟ من واقعاً سر درنمیآورم. قصدشان این است که قراردادی با نویسنده نبندند؟ اما مگر مبلغی که به نویسنده پرداخت میکنند، چقدر است؟ امیدوارم نسلی در سینما بهوجود بیاید که رمان بخواند و به اقتباس علاقهمند شود.
اگر بحث کپی رایت در کشورمان به سرانجام برسد بازهم شاهد چنین بیاخلاقیهایی خواهیم بود؟
نه! به هیچ وجه. اگر به معاهده جهانی کپیرایت بپیوندیم، قانون مانع چنین رفتارهایی میشود. البته شاید درباره مسألهای که مطرح کردم، کارکردی نداشته باشد. جالب است بدانید خیلی از خوانندگانی که به طرق مختلف با من تماس میگیرند، میگویند اگر پای مثلاً فلان رمانم به خارج باز میشد، فیلم خوبی از روی آن میساختند. درست میگویند، بعضی از رمانها هستند که کافی است ترجمه شوند، بدون شک آنها را توی هوا می قاپند.
شما در شرایطی از فقدان ترجمه میگویید که خودتان مترجم هم هستید. خب چرا حداقل ترجمه آثار خودتان را برای عرضه در کشورهای آلمانی زبان برعهده نمیگیرید؟
این کار من نیست. این کار باید به دست کسی انجام شود که تمام عمرش در کشور دیگری زندگی کرده باشد یا زبان مادریاش باشد. زبان ظرایفی دارد که باید حتماً در ترجمه رعایت شود.
۱۷ آذر ۱۳۹۵ - ۱۰:۳۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]
صفحات پیشنهادی
موفقیت علیرضا برازنده و ساره بیات در یک جشنواره بین المللی
موفقیت علیرضا برازنده و ساره بیات در یک جشنواره بین المللی علیرضا برازنده و ساره بیات دو جایزه اصلی جشنواره بین المللی فیلم عشق را دریافت کردند به گزارش خبرگزاری فارس علیرضا برازنده و ساره بیات دو جایزه اصلی جشنواره بین المللی فیلم عشق را دریافت کردند در این دوره از جشنوارهراز و رمز موفقیت های اخیر کونته چیست؟
وبسایت نود چلسی توانسته طی هفته های اخیر و پس از انقلاب تاکتیکی آنتونیو کونته در استمفورد بریج و رجعت به سیستم دفاعی سه نفره مجدداً اوج گرفته است وقتی آنتونیو کونته پا به استمفورد بریج گذاشت تقریباً اکثر هواداران چلسی چنین انتظاراتی از وی و تیمش داشتند آنها می خواستند که دوبرمز و راز آنتوان پائولوویچ چخوف
هفته نامه کرگدن - محمد بادپر چخوف را خیلی ها راوی بزرگ قصه های کوچک می دانند و خیلی ها از شرق تا غرب عالم موقعیت فعلی خود را در عرصه داستان مدیون او هستند وی که شایعات زیادی درخصوص عمر کوتاهش وجود دارد و در عصر تولستوی داستایفسکی تورگینف نیچه هوگو واگنر و ایبسن زندگی میچراغ قرمز استقلال در مقابل چراغ سبز لژیونر ملی پوش | پایگاه خبری تراز
تراز مدافع تیم ملی رسما به زعم خودش تیم بعدی اش را مشخص کرد اما باید دید که آیا این تیم بعدی هم تمایلی به جذب پژمان دارد یا خیر به گزارش تراز پژمان منتظری در پاسخ به سوال عادل فردوسی پور که از او می پرسد بعد از بازگشت به ایران تیم بعدی ات استقلال است یا بی ریا و بی پرده7 عادتی که چربی خونتان را بالا می برد | پایگاه خبری تراز
تراز اگر چربی خونتان بالاست باید از برخی عادت ها و مصرف برخی مواد غذایی که باعث افزایش کلسترول می شوند خودداری کنید در این مطلب 7 عادتی که با کلسترول بالا در ارتباط است را بررسی می کنیم به گزارش تراز چربی خون یا همان کلسترول خون بی سر و صدا بالا می رود و علائمی بروز نمی دهد مآیت الله میرعمادی: مشورت رمز موفقیت مدیران/ تعدد مدیریت موجب اختلاف است
نماینده ولی فقیه در لرستان با بیان این که رمز موفقیت یک مدیر آن است که در کارها اهل مشورت و نظر باشد گفت مدیریت باید همیشه یک باشد چراکه تعدد مدیریت موجب اختلاف و از هم پاشیدگی است به گزارش ایسنا منطقه لرستان آیت الله سیداحمد میرعمادی در جمع کارکنان دانشگاه پیام نور استان لرموفقیت ورزشکار نوجوان شیرازی در مسابقات کاراته آسیا
موفقیت ورزشکار نوجوان شیرازی در مسابقات کاراته آسیا ورزشکار نوجوان شیرازی مدال طلای کاراته آسیا را بر گردن آویخت به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از شیراز نوید محمدی در پانزدهمین دوره رقابت های کاراته قهرمانی آسیا موفق شد با شکست دادن حریفان خود به نشان با ارکاهش ذخائر خونی در هرمزگان
کاهش ذخائر خونی در هرمزگان ذخایر خونی هرمزگان در چند روز اخیرکاهش یافته است به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از بندرعباس ایمان زارعی مدیرکل انتقال خون هرمزگان گفت وزش باد همراه با باد شدید و گرد وغبار غلیظ سبب کاهش مراجعه اهدا کنندگان خون به پایگاههای انتقفوتبالدستی خونین در شیراز با یک کشته و دو زخمی!
در اتفاقی عجیب و ناراحت کننده چهار جوان بر سر فوتبال دستی درگیر شدند که متأسفانه یک نفر کشته و دو نفر زخمی نیز زخمی شدند به گزارش تابناک ورزشی گاهی اوقات اخباری به گوش انسان می رسد که فقط می تواند شاخ دربیاورد در تازه ترین این نوع از خبرها متأسفانه چهار جوان در شهر قادر آباد ارمز و راز صلح/ بررسی صلح تحمیلی امام حسن(ع) با معاویه
یادداشت رمز و راز صلح بررسی صلح تحمیلی امام حسن ع با معاویه شناسهٔ خبر 3836089 - دوشنبه ۸ آذر ۱۳۹۵ - ۱۴ ۲۱ دین و اندیشه > آیین ها و تشکل های مذهبی jwplayer display inline-block; نیرنگ بسیار پیچیده و مزورانه صلح پیشنهادی بود که عناصر خالص و آگاه را بر دو راهی خطرناک ت-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها