واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: موفقيت دل بزرگ ميخواهد، اندازه قلب شما چقدر است؟ ما در فرهنگ و ادبيات خودمان صفتهاي متعددي براي « دل » داريم. حتما کلماتي مثل دريا دل و شيردل و همينطور بزدل را شنيدهايد. بعضي دوست دارند در اين مواقع دل را جرات و شجاعت ترجمه کنند ، اما اگر کمي دقت کنيم ميفهميم که «دل» چيزي فراتر از همه اينهاست و در واقع دقيقا اندازه « دل » هر انساني رابطه مستقيم با ميزان موفقيت او در زندگي دارد. کسي که دلش کوچک است اگر شکستي بزرگ در زندگي ببيند طاقت نميآورد و فورا ميشکند. يا به سيگار و مواد مخدر پناه ميبرد و يا براي جلب ترحم و فرار از سرزنش ديگران واکنشهاي غيرعادي از خود نشان ميدهد و يا خود را از بين ميبرد. اما او که دلش بزرگ است و قلبي وسيع دارد ، حتي هنگام وقوع مصيبتهاي بزرگ هم آرام و آسوده زندگي را سپري ميکند.اما حقيقت چيز ديگري است. علت نشکستن و خرد نشدن اين افراد، دل بزرگ و اقيانوسي آنهاست که حتي امواج بزرگ را هم در خود جاي ميدهد. «زندگي هميشه مسالهاي براي حل کردن دارد اينکه يک مساله چقدر بزرگ است و يافتن راه حل براي آن چقدر سخت است، فقط به خود مساله بستگي ندارد بلکه به ما ارتباط دارد. هر چه دل ما آرامتر و پرجراتتر باشد ، پيچيدگي و بزرگي مسايل زندگي براي ما کماهميتتر است. اما اگر دلي کوچک و کمظرفيت داشته باشيم ، حتي کوچکترين و بيارزشترين مسايل و مشکلات زندگي ميتواند براي ما به يک مانع بزرگ و غيرقابل عبور تبديل شود. بنابر اين بايد هميشه مواظب دل خود باشيم که مبادا کوچک و شکننده شود، و به جاي نگراني در مورد مسايل و مصائب سخت زندگي بيشتر به احوال دل خود برسيم!» به محض کم شدن جرات و لرزيدن دل، تمام آرزوهاي بزرگ يک انسان موفق و کامياب به ناگهان محو و ناپديد ميشود و آنچه باقي ميماند موجودي است که به حداقلها راضي و از دست زدن به هر کار بزرگي گريزان است. جالب اينجاست که خيليها از رابطه بين پيشرفت و موفقيت افراد با اندازه دل و جرات آنها به خوبي آگاهند و به همين خاطر وقتي ميخواهند مانع پيشرفت کسي شوند به شکلهاي مختلف سعي ميکنند پيامهاي دلهرهآوري به سمت آنها بفرستند و وقتي هم ميخواهند کسي را براي پيشرفت بيشتر تشويق کنند با انواع وعدهها سعي ميکنند دل و جرات آنها را براي مقابله با مشکلات زندگي افزايش دهند. اما هيچکس به طور واضح به رابطه مستقيم دل و جرات و موفقيت اشارهاي نميکند. دليل اين امر هم بسيار واضح است. چرا که اگر اين رابطه لو برود ، آنگاه کليد موفقيت و پيروزي در هر جنبه زندگي در دستان همه انسانها قرار خواهد گرفت و اين يعني اينکه ميدان رقابت فشردهتر و واقعيتر ميشود و افراد ضعيف و ناتوان به کناري خواهند رفت. سوالي که اينجا مطرح ميشود اين است که چه کار کنيم تا دلي بزرگ و دريايي پيدا کنيم. طوري که اگر حتي بزرگترين کشتيها هم در آن غرق شود باز هم تکان نخورد و آرامش و تلاش فرد دستخوش تغيير نشود؟ جواب اين سوال را بايد در درياچههاي روي کره زمين جستوجو کرد. خوب به سرنوشت درياچههايي که به دريا و آبهاي آزاد وصل نيستند دقت کنيد. آنها هر روز خشکتر و شورتر شده و بعد از مدتي به کويري خشک تبديل ميشوند. براي اينکه يک درياچه، هميشه زنده و سرحال بماند بايد به طور مستقيم يا غيرمستقيم به يک منبع آب تمام نشدني و به زبان سادهتر به يک اقيانوس بزرگ وصل باشد. اگر ميخواهيد دلتان آرام و بزرگ و پرظرفيت باشد، شما هم بايد به دنبال يک درياي بزرگ و قابل اطمينان باشيد دريايي که بتوان کنار آن ايستاد و به آن تکيه کرد و از بيکراني آن حيرت نمود و اين درياي بزرگ و بيکران چيزي نيست جز خالق هستي و کايناتي که مخلوق اوست و هر آرزويي را که انسان در دل بگرداند اجابت ميکند. هر چه ميزان داشتهها و وابستگيهاي انسان بيشتر باشد ، ترس و دلهره او براي از دست دادنشان بيشتر است و در نتيجه جرات و جسارت او براي بيپروايي و ورود به حوزههاي ناشناخته و جديد کمتر است. اما اگر انسان به يک درياي بزرگ و بينهايت متکي و اميدوار باشد که حتي هنگام از دست دادن همه چيز باز با تکيه بر اين درياي تمام ناشدني مطمئن باشد که ميتواند سرپا بايستد ، بديهي است که چنين انساني جسارت و شجاعتي فوقالعاده خواهد داشت و ميتواند با پيپروايي در هر تلاش پر مخاطرهاي حضور يابد و سهم خود را از موفقيت به دست آورد در حقيقت دل اين شخص بزرگ ميشود چون آن را به دريايي بزرگ تر وصل کرده است. دريايي که موجهاي بزرگ را به راحتي در خود حل ميکند و آنقدر عظيم و بيکران است که صخرههاي کوچک جرات عرض اندام در مقابل او را نخواهند داشت. بعضي گمان ميکنند که پول ميتواند نقش اين درياي بزرگ را ايفا کند. آنها به هر قيمتي که هست تلاش ميکنند تا پول بيشتري را ذخيره کنند و اين ذخيرهسازي و نگهداري را حتي تا زمان مرگ خود نيز ادامه ميدهند. آنها پول را نگه ميدارند نه براي اينکه خرج کنند و زندگي خوبي داشته باشند بلکه برعکس آن را روي هم تلنبار ميکنند و حتي براي جمع کردن بيشتر آن از شکم خود و عزيزانشان هم ميزنند ، فقط براي اينکه ميترسند و دلشان کوچک است و ميخواهند با تکيه بر پول و ثروت دلي بزرگتر پيدا کنند و اطمينان و خاطرجمعي و در نتيجه آرامش بيشتري از اين مسير عايدشان شود. اما نکته کليدي اينجاست که پول شايد بتواند به طور مصنوعي دل انسان را بزرگ کند و به او جرات و جسارت کاذب بدهد، اما در عين حال خودش به عنوان يک ريسمان پاره شدني، ترس و دلهره بيشتري را ايجاد ميکند و ناآرامي بيشتري را در زندگي به وجود ميآورد. گروهي ديگر تصور ميکنند که علم و دانش ميتواند نقش اين درياي بزرگ را برايشان به عهده گيرد. آنها درس ميخوانند و مدارج عالي علمي را طي ميکنند. اين افراد هر چه جلوتر ميروند با دنيايي از نادانستني و تازههاي علمي روبه رو ميشوند که هرگز تمام شدني نيستند. بسياري از اين دانش طلبان واقعي در مقابل عظمت و پايان ناپذيري علم سر تعظيم فرود ميآورند و ايمان و باورشان به خالق کاينات چند صد برابر ميشود و به دلي آرام و آسوده دست مييابند. اما کم نيستند کساني که فکر ميکنند فقط با داشتن يک مدرک عالي تحصيلي ميتوانند از همه موانع و سدها بيهيچ دردسري عبور کنند. آنها به هر جلسهاي وارد ميشوند بلافاصله مدرک و رتبه علمي خود را به حاضران يادآور ميشوند. اگر کساني که در آن جمع حضور دارند از لحاظ علمي در جايگاه پايينتر باشند، او را صرفاً به خاطر مدرکي که دارد به عنوان رييس و بزرگتر انتخاب ميکنند و اگر برعکس بقيه حاضران هم اهل علم و دانش باشند آنگاه ناآرامي و اضطراب و دلشوره شروع ميشود. شخص صاحب مدرک بايد هر روز تلاش کند با توسل به اصطلاحات علمي و تخصصي رشته خود، بقيه را به تعظيم و تکريم وادار کند و هميشه ترس اين را داشته باشد که يک دانشمند واقعي از راه برسد و علم و دانش او را زير سوال ببرد. ميبينيم علم و مدرکي که قرار بود مايه آرامش و پردلي و پرجراتي فرد شود به عامل ترس و ناامني و اضطراب فرد تبديل ميشود. همين مثال در مورد قدرت و پست و مقام نيز صادق است. جنگ قدرت براي رسيدن به پستها و مقامهاي عاليتر فقط براي اين است که بتوان در منصب و جايگاهي قرار گرفت که دل و جرات بيشتري براي حرف زدن و عمل کردن به دست آورد. اين تصور که هر چه يک انسان جايگاه بالاتري داشته باشد اعتراضات رقبا کمتر در زندگي او اثر خواهند گذاشت و در نتيجه فرد در انجام اعمال خود آزادتر خواهد بود ، باعث ميشود تا همه براي شکار مقامهاي عاليتر هجوم ببرند و مسابقهاي پراضطراب و غالبا ناجوانمردانه شروع شود. اما وقتي فرد به مقامي دست مييابد تازه ميفهمد به چه دردسري دچار شده است و از اين به بعد بايد شب و روز تلاش کند تا مانع از دست رفتن اين مقام شود. مقام و جايگاهي که قرار بود مايه ي آرامش و جرات و جسارت فرد شود از ترس خرابکاري باعث بيحرکتي و ملاحظه کاري فرد ميشود و جرات و جسارت را از او ميگيرد. فقط تکيه بر خالق هستي و باور کامل و بيقيد و شرط او و اميد کامل داشتن به همراهي کاينات حتي در سختترين شرايط زندگي ميتواند دلي به بزرگي دريا و به وسعت آسمان را به انسان عطا کند. در حقيقت وجه اشتراک همه موفقهاي بزرگ عالم نيز همين است. آنها همگي در يک نقطه، کاملا با يکديگر اشتراک دارند و آن اعتقاد و باور کامل خالق کاينات است. اين اعتقاد و باور است که به آنها دلي بزرگ و دريايي عطا ميکند. دلي که فقط يکي از فوايد آن موفقيت و کاميابي تضميمي در تمام امور زندگي است. منبع : موفقيت
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 505]