واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: پس از شكست عشقي به مواد پناه بردم
مرد افيوني كه قاچاق فروش مواد را به خاطر گرانفروشي به قتل رسانده بود، به دام پليس افتاد. متهم مدعي است به خاطر شكست عشقي به شيشه اعتياد پيدا كرده است.
به گزارش خبرنگار ما، ساعت 22 و 30 دقيقه شامگاه شنبه 24 مهرماه، قاضي مدير روستا، بازپرس ويژه قتل تهران با تماس مأموران كلانتري 157 مسعوديه از قتل مرد جواني با خبر شد و همراه كارآگاهان اداره دهم پليس آگاهي در محل حادثه به تحقيق پرداخت.
نخستين بررسيها نشان داد ساعتي قبل پيكر نيمه جان مرد 38 سالهاي به نام حسن كه با دو ضربه چاقو به گردن و شانه راستش به شدت زخمي شده بود، به درمانگاه رازي منتقل شده است، اما دقايقي بعد بر اثر خونريزي شديد در درمانگاه فوت ميكند.
بررسيهاي بعدي نشان داد مقتول در كار خريد و فروش مواد مخدر بوده و لحظه حادثه با مرد 44 ساله معتادي به نام محمد در پارك پمپ بنزين حوالي مسعوديه درگير شده و با چاقوي او هدف قرار گرفته است. كارآگاهان اداره دهم پليس آگاهي كه به دستور بازپرس، مأمور رسيدگي به پرونده شده بودند، موفق شدند محمد را ساعت 22 شامگاه يكشنبه دستگير كنند.
متهم صبح ديروز براي بازجويي به دادسراي جنايي منتقل شد و مقابل قاضي مدير روستا به قتل مرد قاچاقفروش اعتراف كرد.
چند سال است كه معتاد هستي؟ حدود هشت سال. چه مصرف ميكني؟ ابتدا ترياك ميكشيدم، اما بعد شيشه مصرف كردم و الان هم معتاد به شيشه هستم. چه شد كه معتاد شدي؟ عاشق بودم. عشق مرا معتاد كرد. يعني به شيشه عشق داشتي؟ نه. قبل از اينكه معتاد شوم با دختر جواني به نام آتوساآشنا شدم. من مدتي بعد عاشق و شيفته او شدم به طوري كه روز و شبم آتوسا شده بود. خيلي تلاش كردم با او ازدواج كنم، اما قبل از اينكه به خواستگارياش بروم، پدرش او را عروس كرد. از آن روز به بعد انگار دنيا براي من تار و تاريك شد و به شدت افسرده شدم تا اينكه به پيشنهاد يكي از دوستانم به مواد روي آوردم تا آرام شوم. حالا آرام شدي؟ بدبخت شدم و الان هم اين حال و روز من شده است. چرا ترك نكردي؟ پدرم قبل از فوتش مرا به كمپ برد و ترك كردم، اما وقتي فوت كرد، دوباره معتاد شدم. قبل از اعتياد چه شغلي داشتي؟ سماورسازي داشتم. پول مواد را از كجا تهيه ميكني؟ زباله جمعكن هستم. درباره حادثه قتل توضيح بده؟ من و مقتول بچه يك محل هستيم. چندين سال است كه او و دوستش در محل مواد ميفروشند و من هم از آنها مواد ميخرم. شب حادثه مقداري زباله فروختم و تصميم گرفتم با پولش مواد تهيه كنم به همين دليل در پارك به سراغ مواد فروش رفتم كه مقتول، دوست و همكار مواد فروش پيش ما آمد. وقتي به آنها پول دادم كه مواد بگيرم گفتند مواد گران شده است و بايد پول بيشتري بدهم. آنها هميشه گرانفروشي ميكنند. مخصوصاً زماني كه متوجه ميشوند ما خمار هستيم و نياز شديد به مواد داريم، سعي ميكنند مواد را به ما گران بفروشند. پس از اين من به مقتول اعتراض كردم و به طرف دوستش رفتم تا مواد بگيرم كه او راه مرا سد كرد و با هم درگير شديم. مقتول با كاتر به من حمله كرد كه من هم چاقويم را از جيبم بيرون آوردم و يك ضربه به بازويش زدم. او دوباره به من حمله كرد كه پايم در چاله افتاد و زمين خوردم و مقتول روي من افتاد و چاقو به گردنش برخورد كرد. پس از قتل كجا رفتي؟ وقتي ديدم خوني شده از ترس فرار كردم و براي اينكه دستگير نشوم به خانهام نرفتم و آن شب به حاشيه شهر رفتم و در بيابانها خوابيدم تا اينكه شب بعد دوباره براي خريد مواد به پارك آمدم كه مأموران مرا دستگير كردند.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۲۶ مهر ۱۳۹۵ - ۲۲:۰۱
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 34]