واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: ترانه بنی یعقوب درباره اجرای نمایش در کافه در روزنامه ایران نوشت: آفتاب ملایم، صندلیهای قهوهای لهستانی، میزگرد، یک لیوان دستهدار بلند و چای. موزیک ملایم، همه نشان از یک روز آرام دارد، بدون اتفاقی خاص در گوشه دنج یک کافه.
هر کس به کار خودش مشغول است. جوانکی قهوهاش را مزه مزه میکند. زن و مرد جوانی آن سوتر مشغول گفتوگو هستند. کافهدار آرام میآید و میرود؛ آن قدر که رفت وآمدش چندان محسوس نیست.
دو پسر جوان کمی آن سوتر نشستهاند. دمنوش مینوشند در لیوانهای بلند قهوهای دستهدار. سیگار میکشند. سر و شکل و قیافهشان مثل همه کافه نشینهاست. هیچ چیز متفاوتی نمیبینی. در چند لحظه اما صحنه به هم میریزد؛ یک تخته سفید، چاقوی ساطوری، چند شیشه روی میز. چند بطری پلاستیکی سرکه.
کلم ترشی، کرفس، هویج، سبزیهای معطر. آرام و خونسرد، کرفس، هویج و سیب زمینیترشی خرد میکنند. کافهدار نزدیکشان میشود:
- آقا چه کار میکنید؟ اینجا کافه است؟
- اشکالی ندارد. میدانیم کافه است. ما هم داریم ترشی درست میکنیم. به کسی کاری نداریم؟
- خواهش میکنم این کار را بیرون از کافه ما انجام بدهید. زودتر اینجا را ترک کنید؟
مواد ترشی رنگ و وارنگ وتر و تازه روانه شیشهها میشوند. بوی تند سرکه در فضا میپیچد. کافه نشینها به صحنه خیره شدهاند. دو پسر جوان، اما کاملاً خونسرد هستند؛ با زبردستی یک آشپز ماهر کرفسها و هویجها را قطعه قطعه میکنند و ترشی درست میکنند. برخی با خنده وراندازشان میکنند. چند نفری مات و مبهوت که چه کار میکنند؟! کافهدارها اما کلافهاند:
- شاید کارتان نمایش باشد، پرفورمنس، هنر، نمیدانیم اما اینجا جایش نیست. شما برای ما دردسر درست میکنید؟
- ما دمنوشمان را میخوریم و ترشیمان را درست میکنیم به کسی کاری نداریم. نظم اینجا را به هم نمیزنیم.
با صد بار رفت و آمد و اعتراض، بالاخره انگار کار انجام میشود. کافهدارها دوست دارند مشتریهای مزاحمشان هرچه زودتر اینجا را ترک کنند. کار تمام شده. دو لیوان قهوهای گوشهای گذاشته میشود. زیر سیگاری پر از خاکستر سمتی دیگر. شیشههای ترشی مرتب روی میز چیده میشود، به ردیف. پول دمنوشها را میپردازند و میروند.
دو پسر جوان بیرون از کافه با هم حرف میزنند. ظرف پلاستیکی سرکه و باقیمانده سبزیجات را هنوز در دست دارند. «من هم در همین کافه بودم. این کاری را که اجرا کردید چه بود؟ هدفتان چه بود؟
پسرهای جوان میخندند، توضیح میدهند کارشان تمام شده و معمولاً دربارهاش حرف نمیزنند: «کار ما نوعی پرفورمنس آرت است. ما سعی میکنیم در کافه فعالیت روزمرهای را انجام دهیم که معمولاً انجام نمیشود. شاید چون کار ما مثل همه کارهای روزمره نیست، حساسیت برانگیز هم باشد.»
این تنها کاری نیست که آنها در کافه انجام دادهاند به قول خودشان یک بار در کافه خوابیدند. یک بار دیگر در کافهای جوراب شستند و بعد مقابل در کافه طناب کشیدند و جورابها را پهن کردند. یک بار کاردستی ساختند و... بعضی کافهدارها برخورد تندی با آنها میکنند و از کافه بیرونشان میکنند. برخی هم با صبوری رفتارشان را تحمل میکنند.
اما هدف از چنین فعالیتهایی چیست؟ خوابیدن، جوراب شستن و ترشی درست کردن در کافه؟ مگر هنر دنبال هدف نیست: «وقتی مسیر هر روزه خانهتان را عوض میکنید چه اتفاقی میافتد، رویدادی رخ میدهد؟ هدف این ماجرا هم همین است. شکل گرفتن یک رویداد. ما انتظار داریم با این رویداد دیالوگی شکل بگیرد اما عکس العملها تا امروز یا کاملاً منفعل بوده یا تهاجمی، اما معمولاً دیالوگی اتفاق نیفتاده.
ما هیچ کار خلاف عرفی انجام نمیدهیم. دست کم از هیچ مرز اخلاقی و عرفی نمیگذریم. اگر کافهدارها بگذارند ما کارمان را انجام میدهیم. مگر چه اتفاقی برای کافه دار میافتد؟ زمانی کافهدار میتواند با ما برخورد کند که یکی از مشتریها اعتراض کند اما معمولاً بدون اعتراض مشتریها کافه چیها ما را بیرون میکنند. یعنی نهادی که برای دیالوگ و جمع کردن آدمها دور هم شکل گرفته دقیقاً خلاف عملکرد خودش رفتار میکند.»
بچهها وسایل باقیمانده را پشت صندوق عقب ماشینشان جای میدهند؛ یک لگن سفید بزرگ و چند بطری آب معدنی هم آنجاست لابد برای وقتی که در کافه جوراب میشویند: «ما دوست داریم از این دیالوگ به فرم جدیدی از اجرا برسیم و زیر مجموعه یا شیوه جدیدی از پرفورمنس آرت را ایجاد کنیم.»
تجربه در حوزه اجرا از انگیزههای شخصی بچهها در اجرای این نمایش کافهای است: «اگر یادتان باشد گذشتهها در قهوهخانه نقالی میکردند. حالا فکر کنید یک طرح هنری جدید رخ میدهد. اما سؤال این است؛ چرا کافه چیها یا مقابله میکنند یا کاملاً منفعلاند؟»
از پنجره به درون کافه نگاهی میاندازم. کافه چی تند و تند شیشههای ترشی را از روی میز جمع میکند. روی باقیمانده لکههای سرکه و سبزی دستمال میکشد، صحنه مثل اول شده است.
۲۶ مهر ۱۳۹۵ - ۰۸:۰۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 112]