تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 10 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مؤمن غبطه مى خورد و حسادت نمى ورزد، منافق حسادت مى ورزد و غبطه نمى خورد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819663191




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

روایت آقای بازیگر از بیماری سخت


واضح آرشیو وب فارسی:الف: روایت آقای بازیگر از بیماری سخت

تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۱۳:۲۱
پرویز پرستویی با انتشار داستانی از آدم هایی که به واسطه شغل سختشان به بیماری خاصی مبتلا شده اند صفحه اینستاگرامش را به روز رسانی کرد.  

به گزارش روزپلاس، پرویز پرستویی با انتشار پستی در صفحه اینستاگرامش قطعه ای از داستان هری هیومز با نام "سرفه " را روایت کرد. این قصه، جریان زندگی افرادی را بیان می کند که مشاغل سختی برعهده دارند و به بیماری هایی مانند سل مبتلا هستند.  
پرستویی نوشت:  
"سرفه"  
پدر جوان ما از دره ی خاکستر می گذشت و با سوت آهنگ‌ "زیر آوار مانده ها را نجات بده" را زمزمه می کرد، اما تونل های معدن را با خودش به خانه می آورد با سرفه های شدید سل. درست مثل برخورد اولین تگرگ به پنجره ی اتاق زیر شیروانی بود. مادرم نگاهی به او می انداخت. دهانش خط باریکی بود از بی صبری و ترس. می گفت: "مرد ریه هایت سنگ می شود."
 
می گفت: "پول خوبی می دهند، دروس عزیز. تنها راه درآمدمان همین است."
بعضی از مردها دم خانه ی ما می ایستادند تا پدرم را ببینند که زبانش مثل ماهی لای دندان هایش گیر می کرد. صورت های خسته و قدم های خمیده ی لاغر که هر آن امکان داشت فرو بریزد. مادرم از اتاق بیرون می رفت. لب هایش باریک تر از همیشه اما سرفه امانش نمی داد. وقتی خم می شد گل پامچال و ریحان بکارد، هم سرفه ولش نمی کرد. سرفه مثل بچه بود. سمج و همیشه گرسنه. توجه می خواست. هر وقت که وقتش نبود بیدار می شد. عین خروس بی محل. کنار پنجره روی صندلی می نشست. زمستان ها راه می افتاد دنبال او. درست مثل پر طاووسی که روی کلاه خانم ها می زدند.
 
یک سال تابستان به ما گفت روی سیاره ای زندگی می کنیم که به سرعت به ناکجا آباد می رود. مدلی هم ساخت که اسمش را گذاشت. افلاک نما. به ما نشان می داد که آسمان ها چه وضعی دارند. مرکز آن روشن بود. درست مثل وسط گل صد برگ مادرم. می گفت: "همین است که راه شان می اندازد. زغال سنگ هم از این به وجود آمده."
 
به او نگاه می کردیم و سرمان را به تایید تکان می دادیم، اما خودمان می دانستیم، چه چیزی آن را پیش می بَرد. پشت کوچک ترین حرکتی صدایش بلند می شد. سرفه را می گویم.هری هیومز.مترجم: اسدالله امرایی.
 

روایت آقای بازیگر از بیماری سخت + عکس









این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 33]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن