واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: «شغل شریف» مجموعه داستانیِ شیرین
کتاب «شغل شریف»؛ مجموعه داستانی است از نویسنده متعهد یزدی آقای محمدعلی جعفری که توسط انتشارات سوره مهر به بازار عرضه شده است
کتاب های داستان همیشه برای سرگرمی نیستند؛ گاهی مضامین مهمی در قالب داستان بیان میشود، که هم تأثیر گذارند، هم جذاب. شغل شریف یک روایت داستانیِ شیرین، روان، جذاب والبته عمیق و پر مغز است که حول محور فرزند و فرزندآوری نوشته شده است. داستانهای کوتاهی که هر کدام از بعدی خاص و متفاوت به این موضوع نگاه میکند. لطیف و حساس بودن زن، و تناقصش با کار بیرون و فشاری که به زن امروز میآید تا از حق! استقلال خود دفاع کند را در "تو فقط لیلی باش میخوانیم": «هنوز فایلهای اسکن شدهی صبح و برگههای تایپی امروز مانده بود. به صندلیاش تکیه داد. دستش را برد توی مقنعه و کیلیپسش را باز کرد.و گذاشت روی میز. احساس کرد یکی که از پشت سرش را گرفته بود رهایش کرده. نمیدانست تهدید رئیس جدی است یا نه...» در سه داستان بعدی از بدیهای تک فرزندی و مشکلاتش در آینده میخوانیم و همچنین نویسنده نکته ای جدی دررابطه با زیاد بچه داشتن را در قالب طنز نوشته شده است. «عمویم که چند بار از پدرم پرسیده بود: «تو چطور خرج و برج این همه بچه رو در میآری؟!» پدرم جواب داد: « این همسایه روبروییمون دیده عیالواریم، سر هر برج یه پولی برامون میآره.» و در جواب عمویم که پرسید: «چی کارهست مگه؟!» پدرم گفت: «دستش به دهنش میرسه!» اصلا به ظاهرش نمیآمد.» "صدای گریهی سهراب"، نتیجهی آزمایش" و "نطفهی اجارهای" هم به طور مستقیم و هر کدام از جنبهای به این موضوع میپردازند: «بعد از معاینه، نگاهی به آزمایش اسپرموگرام احسان انداخت و نشانی «مرکز باروری و نابروری» را به من داد. میخواستم کارت مرکز باروری را فرو کنم توی چشم آن زن. تمام مسیر برگشتم به تف و لعنت ان زن گذشت. جایی که دندان هست نان نیست، و جایی که نان هست دندان نیست. یک نفر در آرزوی بچه حاضر است خودش را زیر تیغ هر جراحی بفرستد، یا هر دوا و سمی را مصرف کند و کلی هزینه کند و مدتها استرس و فشار روانی را تحمل کند، ان وقت این زنک- که خدا همینطوری یک بچه گذاشته توی دامنش- دارد چانهی چهار تا خط و لکهی روی شکمش را میزند.» اما داستان شغل شریف که عنوان کتاب هم به حق از آن گرفته شده است؛ را میتوان گل سرسبد داستانهای این مجموعه داستان دانست. روایتی جذاب و تأثیر گذار از یک پیر غلام با اخلاصِ اباعبدالله. :« حاج مرتضی فقط تابستانها بنایی میکرد. زمستان کارگاه کوچکی داشت که با پسرانش ارده و روغن کنجد میگرفت و میفروخت. برای خودش دلیلی هم داشت: «اربابمون رو توی گرمای تابستون کشتن؛ حسینیه هم باید توی گرمای تابستون ساخته بشه.!» زیر آفتاب 45 درجهی کویر کار میکردند، آن هم با پیراهن مشکی؛ پیراهنی که محرم آن سال پوشیده بودند و با آن عزاداری کرده بودند. هر روز هم بعد از کار، همگی پیراهنهایشان را آب میکشیدند. حاج مرتضی اصرار داشت آب شستشوی لباسها را دور نریزند. پیراهنها را توی بشکهای میشستند و فردا با آب آن ملات میساختند...» پشت کتاب قسمتی از داستان شغل شریف را نوشته است: «نوکرای آمریکایی ارباب را عشق است! دلم میخواست میتونستم به زبون خودشون باهاشون حرف بزنم! اونوقت میدیدید چه غوغایی به پا میشد. فعلا که کشتی نجات ارباب افتاده است توی خیابانهای منهتن.جای حاج خلیل نخل بند هم خالی! فکر کنید! این غلام سیاهها ساخته شدن برای نخل برداری. هیکلشون قوی شده برا همین کار. این کشتی تو این خیابونها کرور کرور آدم صید میکرد.» این کتاب نوشتهی نویسندهی جوان و انقلابی شهر و دیارمان، آقای محمد علی جعفری است. که میتوان خواندنش را نه تنها به خاطر موضوع خوبی که به آن پرداخته شده است، بلکه به خاطر سبک نوشتاری متفاوت در هر داستان، به تمام دوستان پیشنهاد کرد.
منبع : جوان آنلاين
تاریخ انتشار: ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۷:۵۱
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 49]