تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 17 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دانش، نابود كننده نادانى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826920130




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

روایتی از علاقه شدید آیت‌الله خامنه‌ای به امام خمینی (ره)


واضح آرشیو وب فارسی:ایلنا: روایتی از علاقه شدید آیت‌الله خامنه‌ای به امام خمینی (ره)
روایتی از علاقه شدید آیت‌الله خامنه‌ای به امام خمینی (ره)

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در خاطره‌ای به یکی از دیدارهایشان با امام خمینی (ره) در سال 42 اشاره می‌کنند و در این باره می‌فرمایند:"...رفتیم داخل در یک اتاقی نشستیم. یک‌دفعه دیدم حاج آقا وارد شد. من افتادم به پای حاج آقا؛ یعنی از چیزهایی که یادم می‌آید، این است که افتادم پای حاج آقا را بببوسم؛ از بس عاشق آقای خمینی بودم من. واقعا عجیب محبت این مرد همیشه در دل ما بود. ایشان ناراحت شد و نگذاشت ما پایشان را ببوسیم. به گزارش ایلنا به نقل از پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ مقام معظم رهبری در خاطره‌ای به یکی از دیدارهایشان با  امام خمینی (ره) در سال 42 اشاره می‌کنند و در این باره می‌فرمایند: وقتی از زندان بیرون آمدم، فراموش نمی‌کنم رفقای تهرانی‌مان، دور ما را گرفتند و غوغایی بود از مسائل زندان که برایشان نقل می‌کردم. از جمله حرف‌هایی که از زبان آنها شنیدم این بود که آن چند نفر منبری که زندان بودند آنها را از همان زندان بردند دیدن آقای خمینی، من حسودی‌ام شد که اینها چند روز زندان بودند، شاید ده، پانزده روز زندان بودند، رفتند دیدن آقای خمینی من چرا نرفتم. معلوم شد اینها چند نفری چون دسته‌جمعی با هم بودند، گفته‌اند به آنها که می‌خواهیم برویم آقای خمینی را هم ببینیم. ساواک هم سوار کرده بود اینها را، برده بود پیش آقای خمینی....من خیلی حسودی‌ام شد؛ گفتم من هم باید برم آقای خمینی را ببینم. پرسیدم آدرس کجاست؟ قیطریه بود ایشان. من هم بلد نبودم، قیطریه را اصلا بلد نیودم. سراغ به سراغ با زحمت خیلی زیاد خودم را رساندم به حدود منزل ایشان. آدرس داده بودند واقعا پرسان پرسان آمدم. رسیدم به اینجا. دیدم بله آدرس‌هایی که داده‌اند همینجاست. کنار این خیابان باریکی که عبور می‌کرد، یک زمین افتاده بزرگی بود، انتهای زمین یک دری بود که در آن منزل ایشان بود و لب این خیابان، جلوی همین زمین افتاده، نه داخل زمین، بیرون زمین دوتا پاسیان ایستاده بودند. دیدم بله، اینجاست. از یکی از پاسبان‌ها پرسیدم که منزل آقای خمینی کجاست؟ گفت: می‌خواهی چه کار کنی؟ گفتم: می‌خواهم بروم ببینمش گفت: نمی‌شود ببینی. گفتم: حالا می‌شود یا نمی‌شود، کجاست بالاخره خانه؟ گفت: آن خانه است. در را نشان داد. گفت: اینجاست. گفتم: حالا شما مامور هستید؟ گفت: بله گفتم: من زندان بودم، یک عده از روحانیون، غیر از من زندان بودند و اینها را ساواک آورده با ایشان ملاقات کردند. من شاگرد ایشان بودم، اینقدر به ایشان علاقه دارم، چرا من نباید ملاقات کنم. او تحت تاثیر صراحت و صداقت من قرارگرفت. ما هم آن وقت طلبه جوانی بودیم دیگر. من با خودم فکر می‌کنم، اگر بنده هم جای آن پاسبان بودم، یک طلبه جوانی، صادقی مثلا این طور پرشور می‌آمد پیش من قهرا به او اجازه می‌دادم. آن پاسبان دیگر موافقت نمی‌کرد. بالاخره با هم تبادل نظر کردند و گفت:‌ آقا برو، به شرطی که ده دقیقه بیشتر طول نکشد. ساعت را نگاه کردم و گفتم: باشد، ده دقیقه. جدا که شدم از اینها دیگر تا برسم دم آن خانه. دیدم اگر یواش راه بروم، ده دقیقه می‌گذرد؛ دویدم، رساندم خودم را درخانه، بنا کردم در زدن. یک وقت دیدم آقا مصطفی در را بازکرد. من را که دیدـبا آقا مصطفی خیلی رفیق بودیم ماـ یکهو خیلی خوشحال شد، بوسید من را، بغل گرفت من را، گفتم: حاج آقا کجاست؟ گفت: حاج آقا اینجاست، بیا داخل. رفتیم داخل در یک اتاقی نشستیم. یک‌دفعه دیدم حاج آقا وارد شد. من افتادم به پای حاج آقا؛ یعنی از چیزهایی که یادم می‌آید، این است که افتادم پای حاج آقا را بببوسم؛ از بس عاشق آقای خمینی بودم من. واقعا عجیب محبت این مرد همیشه در دل ما بود. ایشان ناراحت شد و نگذاشت ما پایشان را ببوسیم. بعد نشستیم، من گریه‌ام گرفته بود، حرف نمی‌توانستم بزنم. ناراحت هم بودم که حالا ایشان خیال می‌کند که من چون زندان بودم گریه‌ام آمده، تصور نمی‌کند که مثلا به خاطر شوق دیدارایشان است.

۱۳۹۵/۰۵/۲۰ ۰۸:۳۳:۱۱





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایلنا]
[مشاهده در: www.ilna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 29]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن