واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: روزنامه اعتماد: از اينكه حميد را به طرز فجيعي كشته بود، عذاب وجدان نداشت. وقتي جسد را در صندوق عقب ماشين جاسازي ميكرد مدام ياد روزي ميافتاد كه از «تعرض حميد به زنش» باخبر شد: «وقتي زنم ماجراي تعرض را برايم تعريف كرد، با نقشه حميد را به خانهام كشاندم.
آنجا با قفل فرمان چند ضربه به سرش زدم و در حالي كه مدام تكرار ميكرد «باز هم به زنت تعرض ميكنم» چاقو را برداشتم و سرش را بريدم». سوار بر خودرو، كيلومترها كه از خانه فاصله گرفت به يك پاركينگ عمومي رسيد، ماشين را همانجا رها كرد و به خانه برگشت. هنوز آلت قتاله در آشپزخانه افتاده بود: «من براي ناموسم مرتكب قتل شدم، هركسي حتي خانواده مقتول هم اگر جاي من بودند، همين كار را ميكردند.»
پليس پايتخت، ٢٤/٨/٩٣ در پي گزارش ناپديد شدن ناگهاني مقتول از سوي خانوادهاش، تحقيقات خود را به جريان انداخت و سرانجام پس از دو روز جسد مقتول را در خودروي رها شده پيدا كرد. كارآگاهان با استفاده از پرينت مكالمات مقتول به ردپاي زني جوان در قتل رسيدند و او را بازداشت كردند. صغري در بازجوييها فاش كرد كه «مقتول چندي پيش با خوراندن آبميوه مسموم به او تعرض كرده و پس از تهيه فيلم، دو بار ديگر نيز او را مورد آزار و اذيت قرار داده تا وقتي كه صغري ماجرا را به شوهرش اطلاع داد و نقشه قتل حميد عملي شد.»
علي پس از دستگيري از سوي پليس به قتل اعتراف كرد تا به اين ترتيب پروندهاش براي صدور حكم در اختيار شعبه دهم دادگاه كيفري استان تهران به رياست قاضي محمدباقر قربانزاده قرار گيرد. صبح ديروز در حالي او را از زندان رجايي شهر به دادگاه آوردند كه همسرش نيز به اتهام معاونت در قتل انتظار شروع جلسه رسيدگي را ميكشيد. ورود آنها اما با نفرينهاي متعدد خانواده مقتول و چهرههاي برافروخته آنها روبهرو شد: «قاتل، بچههايش (مقتول) را ببين، بايد قصاص شوي.»
زنگ شروع جلسه راس ساعت ١٠:٣٠ با درخواست قصاص از سوي اولياي دم به صدا درآمد. پسر مقتول، جوان ٢٠ ساله پشت جايگاه ايستاد: «متهمان با مشاركت هم پدرم را به خانه كشاندند و به شكل فجيعي كشتند. ما فقط قصاص ميخواهيم. » خواهر ١٥ ساله او نيز تقاضاي مشابه داشت: «قصاص» در دو قدمي آنها، متهم و همسرش نشسته بودند. قاضي قربانزاده، رييس دادگاه لحظهاي با صدايي بلند خانواده مقتول را خطاب قرار داد تا سكوت جلسه را حفظ كنند: «اگر نميتوانيد تحمل كنيد، بيرون باشيد.»
ثانيهاي بعد، صداي زنجير پاي متهم، سكوت لحظهاي دادگاه را شكست؛ علي ٤٧ ساله، با چشماني گودرفته پشت جايگاه ايستاد؛ عذاب وجدان نداشت: «قصد كشتنش را داشتم چون به زور به همسرم تعرض كرده بود، من از ناموسم دفاع كردم، مقتول مهدورالدم بود» و دوباره تعريف كرد: «دو سال پيش، همسرم به من گفت ميخواهد بيرون از خانه كار كند اما من مخالفت كردم.
اما چند وقت بعد، يك شب كه به خانه آمده بودم برايم تعريف كرد كه از سوي مردي (حميد/ مقتول) به بهانه كار مورد تعرض قرار گرفته. خيلي عصباني شدم. ميخواستم خودش را بكشم. فكر كردم دروغ ميگويد به زور مورد تعرض قرار گرفته اما وقتي آرامتر شدم، برايم تعريف كرد، روزي كه براي كار به دفترش رفته، با آبميوه مسموم بيهوش شده و مورد تعرض قرار گرفته. بعد از آن هم دو بار ديگر اين اتفاق، با تهديد انتشار فيلم انجام شده.»
دفاعيات متهم، اعتراضهاي ناگهاني و پيوسته خانواده مقتول و نهيبهاي رييس دادگاه تمامي نداشت؛ شرايطي كه با رسيدن به لحظه قتل حميد، سنگينتر شد: «وقتي ماجرا را فهميدم با مقتول تماس گرفتم اما او گفت: «خوب كردم به زنت تعرض كردم، بهتر است او را طلاق بدهي. » تهديدم كرد: «پولدارم و آدم اجير ميكنم تا تو را بكشند، فيلمهاي زنت را هم پخش ميكنم. » دست بردار نبود و باز مزاحم شد تا سرانجام تصميم گرفتم او را به قتل برسانم. » حرفهاي متهم، اعتراض خانواده مقتول را به دنبال داشت: «دروغگو، اين حرفها دروغ است» ثانيهاي بعد رييس دادگاه پرسيد: «چرا وقتي از ماجرا باخبر شدي، به جاي شكايت كردن و اقدام قانوني، يك سيم كارت جدا براي همسرت تهيه كردي و او را مجاب كردي كه با همان، چند ماهي با مقتول ارتباط داشته باشد؟ با اين كار باعث تداوم ارتباط و كشيده شدن ماجرا به قتل شدي.»
- چون خودم يك بار با مقتول حرف زده بودم، شك برده بود نقشهاي برايش كشيده باشم، براي همين براي زنم سيم كارت جديد خريدم تا بتواند او را به خانه بكشاند.
و سرانجام، شامگاه ٢٢ آبان ٩٣ حميد را به خانه كشاندند: «قرار شد ساعت ٩ شب به خانه ما بيايد. فكر ميكرد زنم تنهاست، در حالي كه من پشت يك كمد كوچك در آشپزخانه پنهان شده بودم و قفل فرمان در دست داشتم. ساعت ٩:٣٠ رسيد. تا آمد داخل خانه، ميخواست زنم را بغل كند كه سريع به سمتش رفتم و با قفل فرمان به سرش كوبيدم. افتاد روي زمين. يك تيغ موكتبري آن اطراف بود. برش داشت تا با آن به من حمله كند اما باز با قفل به سرش زدم تا تقريبا از حال رفت، در همان شرايط مدام ميگفت: «خوب كردم تعرض كردم.» اين حرفش آنقدر عصبانيام كرد كه تيغ را برداشتم تا گلويش را ببرم اما شكست، يك چاقو آن اطراف بود. با همان سرش را بريدم و دقايقي بعد، دست و پايش را با طناب بستم، جسدش را در كاور لباس گذاشتم، در صندوق عقب ماشين انداختم و در پاركينگ عمومي رها كردم.»
گريه همسر مقتول بلند شد: «قاتل»، متهم، انگار كه شنيده باشد: «اگر خانواده مقتول هم جاي من بودند، همين كار را ميكردند. » رييس دادگاه پرسيد: «همسرت ميدانست ميخواهي مرتكب قتل شوي؟»
- يكي، دو بار در عصبانيت گفتم ميكشم، اما وقتي آن روز پرسيد ميخواهي آدم بكشي، گفتم نه، من آدمكش نيستم، فقط ميخواهم او را بزنم.
يكي از مستشاران دادگاه، خطاب به اولياي دم گفت: «شما دليلي داريد كه متهم به غير از مساله تعرض، با انگيزه ديگري مرتكب قتل شده باشد؟» همسر مقتول جواب داد: «متهم دروغ ميگويد، همسرم مشكل اخلاقي نداشت، وقتي او را كشت، پولهايش را هم دزديد.»
با گذشته سه ساعت از جلسه، نوبت به متهم رديف دوم، همسر قاتل رسيد. زن ٣٩ ساله خود را بيگناه ميدانست: «مدتي بود كه ارتباطم با همسرم (قاتل) كم شده بود. وقتي شماره مقتول را به دست آوردم، فقط به شكل كلامي با او در تماس بودم تا اينكه يك روز به دفترش رفتم و آنجا با آبميوه مسموم شدم. وقتي به هوش آمدم ديدم به من تعرض كرده. اعتراض كردم اما گفت فيلم تهيه كرده و بايد باز هم به خواسته او تن بدهم. دو بار ديگر اين اتفاق افتاد، از خودم بدم آمده بود براي همين ماجرا را براي همسرم تعريف كردم. روز حادثه گفت ميخواهد مقتول را گوشمالي بدهد، اصلا فكرش را هم نميكردم مرتكب قتل شود.»
- شوهرت در همين جلسه گفت چندبار از تصميمش براي قتل به تو گفته.
- من نميدانستم، آن روز هم وقتي با قفل فرمان به سر مقتول زد، از ترس به اتاق خواب فرار كردم و در را بستم.
و سرانجام جلسه با آخرين دفاع قاتل به پايان رسيد: «من مقتول را نكشتهام، او مرا كشته، اولياي دم فكر ميكنند من زندهام اما اينطور نيست. قانون بايد مرا تبرئه كند. مقتول مهدورالدم بود. » و صداي اعتراض اولياي دم آمد: «متهم، فقط دروغ ميگويد...»
۲۷ تير ۱۳۹۵ - ۰۸:۰۴
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 29]